

خرید و دانلود فایل پاورپوینت کامل کنار بدن مطهر امام حسین علیه السلام
156,825 تومان قیمت اصلی 156,825 تومان بود.87,125 تومانقیمت فعلی 87,125 تومان است.
تعداد فروش: 70
فرمت فایل پاورپوینت
آنتونی رابینز میگه : من در 40 سالگی به جایی رسیدم که برای رسیدن بهش 82 سال زمان لازمه و این رو مدیون کتاب خواندن زیاد هستم.
فایل فایل پاورپوینت کامل کنار بدن مطهر امام حسین علیه السلام شامل ۲۵ اسلاید آماده است که میتواند محتوای شما را به شکلی حرفهای، منسجم و چشمنواز به مخاطبان منتقل کند.
برتریهای فایل فایل پاورپوینت کامل کنار بدن مطهر امام حسین علیه السلام در یک نگاه:
- طراحی منحصربهفرد
- فایل پاورپوینت کامل کنار بدن مطهر امام حسین علیه السلام با بهرهگیری از اصول زیباییشناسی و ترکیب رنگهای مناسب، ظاهری مدرن و رسمی به ارائه شما میدهد.
- راهاندازی فوری
- فایل فایل پاورپوینت کامل کنار بدن مطهر امام حسین علیه السلام نیازی به تنظیمات اضافی ندارد؛ کافیست آن را باز کنید و مستقیماً استفاده کنید.
- وضوح عالی
- اسلایدها به گونهای طراحی شدهاند که در هر دستگاه یا ویدیو پروژکتور، با بهترین کیفیت نمایش داده شوند.
همه چیز از قبل آماده است: در فایل فایل پاورپوینت کامل کنار بدن مطهر امام حسین علیه السلام هیچ موردی ناتمام یا نیازمند ویرایش نخواهید یافت. همه چیز با دقت نهاییشده و تستشده ارائه میشود.
توصیه مهم: نسخههایی که تحت عنوان فایل پاورپوینت کامل کنار بدن مطهر امام حسین علیه السلام اما خارج از منبع رسمی منتشر میشوند، ممکن است از کیفیت لازم برخوردار نباشند.
همین حالا فایل را تهیه کرده و سطح جدیدی از ارائه را تجربه کنید!
بخشی از متن فایل پاورپوینت کامل کنار بدن مطهر امام حسین علیه السلام :
اما کنار بدن حسین، اسب او چون پروانه ای به دور شمع می گشت و کمک می خواست، صیحه می زد و فریاد می کرد؛ امّا دریغ از قلب مهربانی که از این ضجّه ها به درد آید و قدم یاری پیش گذارد. سرش را پایین آورد و یالش را به خون صاحب خود متبرّک ساخته، به سمت خیمه ها حرکت کرد. نمی دانم چرا گام های آخرش سست شد، شاید از زنان و دختران حسین خجالت می کشید، دیگر نمی توانست جلو برود، شاید بغض راه گلوی این اسب را نیز گرفته بود، صیحه می زد و سر بر زمین می کوفت.
با شنیدن صدای صیحه اسب، زنان و دختران به استقبال پدر و تنها پشتیبان خود بیرون آمدند، اما اسب را بی سوار و با یال خونین دیدند. مات و مبهوت، گاهی به هم نگاه می کردند و گاهی به اسب. باور کردنی نبود؛ یعنی دیگر حسین. . . .
ناگهان صدای سم اسب سوارانی گوشم را پرکرد، به طرف خیمه ها می آمدند. در جلو آنها شمر بود با مشعلی از آتش در دست، نعره می کشید و فریاد می زد:
– خیمه ها را آتش بزنید، پشت خیمه ها خندقی است که دیشب حسین و یارانش کنده اند و آن را پر از هیزم و آتش کرده اند که مبادا ما ازعقب حمله کنیم، آنها نمی توانند از پشت سر فرار کنند. خیمه ها را آتش زده و غارت کنید، هرچه دیدید و به دست آمد ببرید.
به چشم بر هم زدنی خیمه ها آتش گرفت، بچه ها و زنان با صورت های برهنه، شیون کنان بیرون آمدند و هراسناک و لرزان، پابرهنه و مویه کنان می دویدند؛ همه به دنبال قتلگاه بودند که در کجای این سرزمینِ کرب و بلا جای گرفته.
کوچک و بزرگ بر سر زنان، دلسوخته و مصیبت زده به طرف قتلگاه به راه افتادند، زینب جلوتر از همه بود، [i] می رفت و ندبه می کرد، بر سر می زد و نوحه می خواند با صدایی اندوهگین و قلبی پر از درد و رنج:
– وا محمّداه!
درود و سلام ملائکه آسمان بر تو باد. این حسین نواده عزیز توست که غرقه به خون است، حسینی که او را به سینه خود می نشاندی را ببین با تن پاره پاره روی زمین افتاده است؛ و این مصیبت زدگان و عزادارانْ دختران تو هستند که اسیر دست ظالمان شده اند.
به خداوند شکایت می کنم، به پیامبر خدا محمّد مصطفی شکایت می کنم، به ولی خدا علی مرتضی و دختر پیامبر خدا فاطمه زهرا شکایت می کنم، به سیدالشهدا حمزه شکایت می کنم.
یا محمّد!
این حسین توست که در بیابان عریان و بی سر افتاده و باد صبا خاک بر بدنش می پاشد. حسینِ دُردانه ات به دست زنازادگان کشته شده است. چه اندوه و غم سنگینی، چه مصیبت و سختی بزرگی؛ امروز روز وفات پیامبر خداست.
بغض در گلوی زینب شکست و اشک از چشمانش جاری شد. رو به سوی پیکر چاک چاک کشتگان کرد و فریاد زد:
– ای یاران محمّد!
این خاندان مصطفی و اهل بیت پیامبر هستند که به اسیری می روند.
زینب می گریست و نوحه می خواند و از گریه او زمین و آسمان غرق در اشک و ماتم بود. پشت سر زینب، امّ کلثوم بود، چون ماهی چشم بر نور خورشید دوخته.
او دیگر تاب راه رفتن نداشت، انگار غمی به سنگینی تمام زندگی پردردِ گذشته اش به پشتش گذاشته شده بود، نمی توانست قدم از قدم بردارد، رو به قتلگاه بر زمین نشست و دست هایش را بر سر گذاشت، اشک چون باران جاری از آسمان چشمانش دشت ماتم زده و سوخته گونه هایش را آبیاری می کرد و ناله می زد:
– وا محمّداه!
می بینی این حسین توست در صحرا عریان و پاره پاره تن، که عمامه و ردایش را به یغما برده اند. . . .
ناگهان صدای گریه و شیون بالا گرفت. به سوی صدا برگشتم، هم لشکریان خودم را دیدم که به طرف دختران و زنان حمله ور شده، طلا و جواهر آنها را می ربودند، حتی روپوش از چهره آنها برمی گرفتند. آن بی پناهان خسته دل هر کدام به سویی فرار کرده و فریاد می زدند:
– وا محمّداه، وا جدّاه، وا نبیاه، وا اباالقاسماه، وا علیاه، وا جعفراه، واحمزتاه، وا حسناه!. . . .
این خیانتِ آنها برایم تهوّع آور بود. ناگهان از
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.