

خرید و دانلود نسخه کامل کتاب پاییز بی مهر اثر میترا شیرانلی و شهلا خودیزاده
184,000 تومان قیمت اصلی 184,000 تومان بود.138,000 تومانقیمت فعلی 138,000 تومان است.
تعداد فروش: 11
- زبان فایل : فارسی
- نویسنده : میترا شیرانلی، شهلا خودیزاده
- فرمت فایل : PDF
- تعداد صفحات : 403 صفحه
- حجم فایل : 3.3 مگابایت
آنتونی رابینز میگه : من در 40 سالگی به جایی رسیدم که برای رسیدن بهش 82 سال زمان لازمه و این رو مدیون کتاب خواندن زیاد هستم.
معرفی کتاب پاییز بی مهر
کتاب پاییز بی مهر نوشته میترا شیرانلی و شهلا خودیزاده است. کتاب پاییز بی مهر داستان دختر جوانی است که بعد از گذراندن اتفاقاتی سخت برای گرفتن حق پدرش به ایران آمده است.
درباره کتاب پاییز بی مهر
آئیسا دختر جوانی است که با مادرش رخساره در لندن زندگی میکنند، آنها زندگی سختی دارند و مادرش چند شیفت کار میکند تا از پس هزینهها بربیایند، پدرش مرده است و رخساره باید هزینه زندگی را بدهد، در این زمان رخساره به دلیل خستگی زیاد بیمار میشود و آئیسا یک پزشک برای معالجه او میآورد، ادوارد که یک پزشک انگلیسی است کمکم به رخساره علاقهمند میشود و با او ازدواج میکند، همین ازدواج زندگی آنها را بهتر میکند. حالا رخساره مرده است و پیش از مرگ به آئیسا گفته است که سهم بزرگی از یک شرکت در ایران دارند که متعلق به رهام پدرش است و او میتواند با مدارکی که دارد به ایران بیاید و این سهم را بگیرد. رخساره همواره از کیان کبیری دوست رهام بد گفته است و از او برای آئیسا یک هیولا ساخته است، حالا آئیسا به تهران آمده است و قرار ملاقاتی با کبیری ترتیب داده است، اما متوجه میشود این فرد پسر او اهورا کبیری است با صحبت کردن با پسر میخواهد که پدرش را ببیند و بالاخره یک قرار ملاقات آماده میشود. کیان به محض دیدن آئیسا برای او توضیح میدهد که اموال پدرش را طی سالها محفوظ گذاشته است و از او استقبال گرمی میکند، آئیسا با تناقض روبهرو شده است، حرفهای مادرش با رفتار کیان متفاوت است و همین موضوع باعث میشود او نرمتر شود. کمکم اتفاقاتی پیش میآید که زندگی او را تغییر میدهد و خاطرات و حقیقت گذشته آشکار میشود.
خواندن کتاب پاییز بی مهر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستان فارسی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب پاییز بی مهر
از پشت پنجره، اتاق، خیره به چراغها، روشن شهر نگاه کرد. چه قدر با مردم این شهر غریبه بود. آهی از ته دل کشید و نگاهش را به آسمان دوخت. به شدت دلتنگ مادرش شده بود. نفسش را با حسرت بیرون داد و به سمت تخت رفت و روی، آن دراز کشید. عکس مادرش را از کنار تخت برداشت و به چشمانش زل زد. صدا، ناراحت و عصبانی ادوارد در گوشش پیچود:
– اصلا چه اصرار، به این سفر هست؟ مگه تو به این پول نیاز داری؟
– ددی، چرا درکم نمیکنی؟ من باید برم… باید بدونم. باید بفهمم کی هستم؟ چرا این جام؟ من تازه فهمیدم، اونی که باعث آوارگی ما شده کیه، تو، این همه سال، یه سؤال، همه، مغزمو پر کرده بود. دلم میخواست بدونم چرا منو مامی، دور از وطن، با این همه سختی زندگی کردیم؟ حالا که مامی مرده… حالا که دم مرگش خیلی چیزها رو فهمیدم… تازه میتونم اون نفرتی که طی این همه سال تو، چشمهای مامی میدیدم رو درک کنم… دلم میخواد اونی که ما رو به این جا کشونده تاوان پس بده… اون پول برام پشیزی ارزش نداره… اما اگه باعث نابودی اون یه نفر بشه… را قرون آخرشو میخوام.
– احساس میکنم تمام وجودت پر شده از نفرت… نمیگم نرو، برو، بمون… اما قبل این که پاتو توی اون کشور که به قول خودت میگی وطنته بذار،… دلتو از کینه و نفرت پاک کن… ممکنه این کینه خودت رو قبل از همه بسوزونه… بذار از این سفر لذت ببری… این جوری تاوان کسی که صدمه میبینه خودتی… من تو رو میشناسم… تو اونی که فکر میکنی نیستی… تو نمیتونی بد باشی… تو انتقام گرفتن بلد نیستی… ذاتت خوب و پاکه… پس منو با این حرفها گول نزن.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.