خرید و دانلود فایل پاورپوینت کامل لحظاتی قصر در چشمت واژگون شد

با فایل فایل پاورپوینت کامل لحظاتی قصر در چشمت واژگون شد یک ارائه‌ی بی‌نقص بسازید!

پاورپوینتی زیبا و کاربردی:

فایل فایل پاورپوینت کامل لحظاتی قصر در چشمت واژگون شد شامل ۱۲ اسلاید کاملاً حرفه‌ای و چشم‌نواز است که برای ارائه‌ی مستقیم یا چاپ آماده شده‌اند.

آنچه فایل فایل پاورپوینت کامل لحظاتی قصر در چشمت واژگون شد را متمایز می‌کند:

• طراحی مدرن و هدفمند: فایل پاورپوینت کامل لحظاتی قصر در چشمت واژگون شد با ترکیب رنگ‌ها و چیدمان هوشمندانه، به انتقال بهتر مفاهیم کمک می‌کند.
• کاربری راحت و سریع:فایل پاورپوینت کامل لحظاتی قصر در چشمت واژگون شد بدون نیاز به ویرایش‌های پیچیده، فقط فایل را باز کنید و ارائه دهید.
• کیفیت بالا برای نمایش: همه‌ی اسلایدها با رزولوشن مناسب و ساختاری منظم آماده ارائه هستند.

ساخته‌شده با دقت و استانداردهای بالا:

فایل پاورپوینت کامل لحظاتی قصر در چشمت واژگون شد با رعایت جزئیات طراحی شده تا در هر محیطی بدون مشکل نمایش داده شود. هیچ‌گونه بهم‌ریختگی یا ایرادی در اسلایدهای فایل پاورپوینت کامل لحظاتی قصر در چشمت واژگون شد وجود ندارد.

تذکر:

در صورت مشاهده‌ی تفاوت در کیفیت، احتمال استفاده از نسخه‌های غیراصلی وجود دارد. نسخه معتبر فایل پاورپوینت کامل لحظاتی قصر در چشمت واژگون شد با دقت توسط تیم طراحی آماده شده است.

همین حالا دانلود کن و با فایل پاورپوینت کامل لحظاتی قصر در چشمت واژگون شد مخاطب‌هات رو تحت تاثیر قرار بده!

بخشی از متن فایل پاورپوینت کامل لحظاتی قصر در چشمت واژگون شد :

یا فاطمه!

اجازه بده این قسمت از تاریخ را نیز بگویم. می دانم جسارت بزرگی کرد. تحمّل آن برای تو دشوار بود. برای فایل پاورپوینت کامل لحظاتی قصر در چشمت واژگون شد. اما مگر می شود گذشته را به خاطر سخت و دردآور بودنِ گفت و شنودش فراموش کرد؛ به عکس هر چه زخم عمیق تر باشد جای آن زمان بیشتری می ماند و هر چه خاطرات رنج آورتر باشد بیشتر در ذهن و خاطر باقی می ماند.

تو دامان عمّه ات زینب را که همیشه پناهگاه و مأمن شما در سختی ها بود گرفتی. از سر مظلومیت در حالی که اشک در چشمانت حلقه زده بود گفتی:

– عمّه جان!

یک روز یتیم شدم و امروز باید کنیز شوم؟

آرامش نگاه عمّه، قرار دل تو شد؛

بعد رو به شامی کرد و فرمود:

– به خدا قسم، گمان باطلی داری و از این حرفت پشیمان می شوی، چنین کاری نه از تو ساخته است و نه از امیرت. یزید سخت خشمگین شد. از روی تختش برخاست. اطرافیانش را به کناری زد و گفت:

– به خدا تو گمان باطلی داری، من اگر بخواهم می توانم این کار را انجام دهم.

– به پروردگار قسم که او چنین اجازه ای به تو نداده است مگر این که از دایره شریعت خارج شوی و دینی غیر از اسلام برای خود برگزینی.

– حرف های مرا این گونه پاسخ می دهی؟ پدر و برادر تو از دین خارج شدند.

– اگر تو مسلمان باشی، با دین خدا و پدر و برادر من هدایت شده ای، هم خودت و هم پدر و جدّت.

آتش خشم بر هستی یزید چنگ انداخته بود؛ خوب هیزمی بود برای سوختن. برافروختگی یزید از غضب از یک طرف و آرامش و وقار عمّه ات زینب از سوی دیگر. یزید گفت:

– گمان باطلی داری ای دشمن خدا.

– تو اکنون امیر هستی، ناسزا می گویی و قدرت نمایی می کنی. هر چه می خواهی بگو.

یزید ساکت شد. فهمید هر چه