

خرید و دانلود فایل پاورپوینت کامل اصحاب کهف یا جوانان غار پناه
156,825 تومان قیمت اصلی 156,825 تومان بود.87,125 تومانقیمت فعلی 87,125 تومان است.
تعداد فروش: 73
فرمت فایل پاورپوینت
آنتونی رابینز میگه : من در 40 سالگی به جایی رسیدم که برای رسیدن بهش 82 سال زمان لازمه و این رو مدیون کتاب خواندن زیاد هستم.
تحولی در ارائهها با فایل پاورپوینت کامل اصحاب کهف یا جوانان غار پناه!
اگر به دنبال یک روش ساده اما حرفهای برای ارائهی مطالب خود هستید، فایل پاورپوینت کامل اصحاب کهف یا جوانان غار پناه بهترین انتخاب شما خواهد بود. فایل پاورپوینت کامل اصحاب کهف یا جوانان غار پناه از پایه بر اساس اصول طراحی مدرن ساخته شده و تضمین میکند که اسلایدهای شما جذاب، منظم و آمادهی استفاده باشند.
فایل پاورپوینت کامل اصحاب کهف یا جوانان غار پناه شامل ۸۸ اسلاید است که با ترکیب بصری زیبا و چیدمانی حرفهای، ارائهی شما را به سطحی بالاتر میبرد.
چرا باید از فایل پاورپوینت کامل اصحاب کهف یا جوانان غار پناه استفاده کنید؟
✔ طراحی حرفهای: هر اسلاید فایل پاورپوینت کامل اصحاب کهف یا جوانان غار پناه با دقت بالا تنظیم شده تا بیشترین تأثیر را روی مخاطبان بگذارد.
✔ صرفهجویی در زمان: نیازی نیست ساعتها وقت خود را برای طراحی پاورپوینت بگذارید، همه چیز آماده است.
✔ استفادهی آسان: بدون نیاز به ویرایشهای پیچیده، کافی است فایل را باز کنید و ارائه دهید.
✔ فایل پاورپوینت کامل اصحاب کهف یا جوانان غار پناه قابل استفاده در هر محیطی: چه در دانشگاه، چه در جلسات کاری، فایل پاورپوینت کامل اصحاب کهف یا جوانان غار پناه حرفهای نیاز شما را کاملاً برآورده خواهد کرد.
متمایز باشید!
دیگر نگران بهمریختگی یا طراحیهای غیرحرفهای نباشید. فایل پاورپوینت کامل اصحاب کهف یا جوانان غار پناه به شما این امکان را میدهد که بدون دغدغه روی محتوای خود تمرکز کنید و ارائهای تأثیرگذار داشته باشید.
همین حالا دریافت کنید و تجربهای متفاوت از ارائههای حرفهای را داشته باشید!
بخشی از متن فایل پاورپوینت کامل اصحاب کهف یا جوانان غار پناه :
۱۳ دسامبر به روایت اسناد تاریخی روز بیدار شدن اصحاب کهف پس از خواب سیصد و چند ساله است. رومیان معتقدند این اتفاق در چنین تاریخی رخ داده است.
اصحاب کهف چه کسانی بودند؟
اصحاب کهف، در قصص قرآنی نام گروهی از مؤمنان است که از ستم پادشاهی مشرک به غاری پناه بردند و سالهای زیادی به خوابی عمیق رفتند. بر اساس روایات، این پادشاه مشرک، دقیانوس، و محل واقعه افسوس بوده است.
در تفسیر قمی در ذیل آیه”ام حسبت ان اصحاب الکهف”از امام(ع) روایت آورده که فرمود: ما به تو آیت ها و معجزه هائی دادیم که از داستان اصحاب کهف مهم تر بود، آیا از این داستان تعجب می کنی که جوانانی بودند در قرون فترت که فاصله نبوت عیسی بن مریم و محمد(ص)بود، زندگی می کرده اند.و اما”رقیم”عبارت ازدو لوح مسی بوده که داستان اصحاب کهف را روی آن حک نموده اند که دقیانوس، پادشاه آنها چه دستوری به ایشان داده بود، و آنان چگونه از دستور او سر پیچیده اسلام را پذیرفته بودند، و سرانجام کارشان چه شد (تفسیر قمی، ج ۲، ص ۳۱.).
استان این گروه، با اشاراتی کوتاه در اوایل سوره مکی کهف در نصف قرآن مسطور است که در آن، از یکتاپرستانی یاد شده که برای فرار از پرستش خدایان دروغین به غاری پناه بردند تا از گزند ستمکاران بت پرست در امان باشند. خواب این افراد در غار، به فرمان خداوند سالها طول کشید و در این مدت، چنان هیبتی داشتند که کسی جرأت نزدیک شدن به آنها را نداشت و افرادی که آنها را می دیدند، گمان می کردند که آنها بیدار هستند.
در بیان داستان اصحاب کهف از طریق شیعه و سنی روایات ( تفسیر قمی، ج ۲، ص ۳۱ و الدر المنثور، ج ۴، ص ۲۱۰، مجمع البیان، ج ۶، ص ۴۱۵ روح المعانی، ج ۱۵، ص ۲۱۰) بسیاری وجود دارد و لیکن خیلی با هم اختلاف دارند، به طوری که در میان همه آنها حتی دو روایت دیده نمی شود که از هر جهت مثل هم باشند.
بدینجهت ما در این یادداشت سعی کردیم از آیات قرآن و روایات آئمه آطهار علیهم السلام استفاده نماییم
داستان اصحاب کهف از نظر قرآن:
(این افراد خوابیده، سالها (بر پایه آیات قرآنی: ۳۰۹سال) را در همان حال گذراندند و وقتی به خواست خدا از خواب بیدار شدند، گمان بردند که فقط یک روز یا کمی بیشتر از روز در خواب بوده اند. وقتی یکی از آنها برای تهیه غذا به شهر رفت، مردم از حال شگفت انگیزشان آگاه شدند و تصمیم گرفتند که بر در غار آنها مسجدی بسازند. در آیات قرآن، به سگی همراه اصحاب کهف اشاره شده است که بر در غار، خوابیده بود و با هیبتی عجیب، دو دستش را روی زمین پهن کرده بود. (کهف، آیه۲۲-۹)
بیان داستان اصحاب کهف در قرآن کریم، مانند بسیاری دیگر از قصص پیشینیان به اجمال، و در روایات و نقل قصه گویان، به تفصیل آمده است. مفسران هم به مناسبت تفسیر سوره کهف، با ذکر روایات گوناگون به شرح قصص مربوط به اصحاب کهف پرداخته اند. در بین این پرداخت های روایی، یکی از نزدیکترین نمونه های همخوان با روایت مسیحی، روایت طبری است. در این روایت گفته می شود که پس از حضرت عیسی (ع)، مسیحیان از ایمان برگشتند و با تشویق پادشاه زمان، دقینوس (دقیانوس) به بت پرستی روی آوردند. با سختگیری پادشاه، موحدان یا کشته می شدند و یا مانند اصحاب کهف که از اشراف زادگان بودند، روی به سوی پروردگار آورده و به تضرع، راه رهایی می جستند.
آنچه از قرآن کریم در خصوص این داستان استفاده می شود این است که پیامبرگرامی خود را مخاطب می سازد که”با مردم در باره این داستان مجادله مکن مگر مجادله ای ظاهری و یا روشن”و از احدی از ایشان حقیقت مطلب را مپرس. اصحاب کهف و رقیم جوانمردانی بودند که در جامعه ای مشرک که جز بتها را نمی پرستیدند، نشو و نما نمودند.
چیزی نمی گذرد که دین توحید محرمانه در آن جامعه راه پیدا می کند، و این جوانمردان بدان ایمان می آورند.مردم آنها را به باد انکار و اعتراض می گیرند، و در مقام تشدید و تضییق بر ایشان و فتنه و عذاب آنان برمی آیند، و بر عبادت بتها و ترک دین توحید مجبورشان می کنند.و هر که به ملت آنان می گروید از او ست برمی داشتند و هر که بر دین توحید ومخالفت کیش ایشان اصرار می ورزید او را به بدترین وجهی به قتل می رساندند.
قهرمانان این داستان افرادی بودند که با بصیرت به خدا ایمان آوردند، خدا هم هدایتشان را زیادتر کرد، و معرفت و حکمت بر آنان افاضه فرمود، و با آن نوری که به ایشان داده بود پیش پایشان را روشن نمود، و ایمان را با دلهای آنان گره زد، در نتیجه جز از خدا ازهیچ چیز دیگری باک نداشتند.و از آینده حساب شده ای که هر کس دیگری را به وحشت می انداخت نهراسیدند، لذا آنچه صلاح خود دیدند بدون هیچ واهمه ای انجام دادند.آنان فکرکردند اگر در میان اجتماع بمانند جز این چاره ای نخواهند داشت که با سیره اهل شهر سلوک نموده حتی یک کلمه از حق به زبان نیاورند.و از اینکه مذهب شرک باطل است چیزی نگویند، و به شریعت حق نگروند.و تشخیص دادند که باید بر دین توحید بمانند و علیه شرک قیام نموده از مردم کناره گیری کنند، زیرا اگر چنین کنند و به غاری پناهنده شوند بالاخره خدا راه نجاتی پیش پایشان می گذارد. با چنین یقینی قیام نموده در رد گفته های قوم و اقتراح وتحکمشان گفتند: “ربنا رب السموات و الارض لن ندعوا من دونه الها لقد قلنا اذا شططا هؤلاءقومنا اتخذوا من دونه الهه لو لا یاتون علیهم بسلطان بین فمن اظلم ممن افتری علی الله کذبا” آنگاه پیشنهاد پناه بردن به غار را پیش کشیده گفتند: “و اذ اعتزلتموهم و ما یعبدون الا الله فاوواالی الکهف ینشر لکم ربکم من رحمته و یهیی ء لکم من امرکم مرفقا”.
آنگاه داخل شده، در گوشه ای از آن قرار گرفتند، در حالی که سگشان دو دست خودرا دم در غار گسترده بود.و چون به فراست فهمیده بودند که خدا نجاتشان خواهد داد این چنین عرض کردند: “بار الها تو در حق ما به لطف خاص خود رحمتی عطا فرما و برای ما وسیله رشدو هدایت کامل مهیا ساز”.پس خداوند دعایشان را مستجاب نمود و سالهایی چند خواب را برآنها مسلط کرد، در حالی که سگشان نیز همراهشان بود.”آنها در غار سیصد سال و نه سال زیادتر درنگ کردند.و گردش آفتاب را چنان مشاهده کنی که هنگام طلوع از سمت راست غار آنها برکنار و هنگام غروب نیز از جانب چپ ایشان به دور می گردید و آنها کاملا ازحرارت خورشید در آسایش بودند و آنها را بیدار پنداشتی و حال آنکه در خواب بودند و ما آنها را به پهلوی راست و چپ می گردانیدیم و سگ آنها دو دست بر در آن غار گسترده داشت واگر کسی بر حال ایشان مطلع می شد از آنها می گریخت و از هیبت و عظمت آنان بسیار هراسان می گردید”.
پس از آن روزگاری طولانی که سیصد و نه سال باشد دو باره ایشان را سر جای خودشان در غار زنده کرد تا بفهماند چگونه می تواند از دشمنان محفوظشان بدارد، لاجرم همگی از خواب برخاسته به محضی که چشمشان را باز کردند آفتاب را دیدند که جایش تغییرکرده بود، مثلا اگر در هنگام خواب از فلان طرف غار می تابید حالا از طرف دیگرش می تابد،البته این در نظر ابتدائی بود که هنوز از خستگی خواب اثری در بدنها و دیدگان باقی بود.یکی ازایشان پرسید: رفقا چقدر خوابیدید؟گفتند: یک روز یا بعضی از یک روز.و این را از همان عوض شدن جای خورشید حدس زدند.تردیدشان هم از این جهت بود که از عوض شدن تابش خورشید نتوانستند یک طرف تعیین کنند.عده ای دیگر گفتند: ” ربکم اعلم بما لبثتم”وسپس اضافه کرد”فابعثوا احدکم بورقکم هذه الی المدینه فلینظر ایها ازکی طعاما فلیاتکم برزق منه”که بسیار گرسنه اید، “و لیتلطف”رعایت کنید شخصی که می فرستید در رفتن وبرگشتن و خریدن طعام کمال لطف و احتیاط را به خرج دهد که احدی از سرنوشت شماخبردار نگردد، زیرا”انهم ان یظهروا علیکم یرجموکم”اگر بفهمند کجائید سنگسارتان می کنند”او یعیدوکم فی ملتهم و لن تفلحوا اذا ابدا”.
این جریان آغاز صحنه ای است که باید به فهمیدن مردم از سرنوشت آنان منتهی گردد، زیرا آن مردمی که این اصحاب کهف از میان آنان گریخته به غار پناهنده شدند به کلی منقرض گشته اند و دیگر اثری از آنان نیست.خودشان و ملک و ملتشان نابود شده، و الآن مردم دیگری در این شهر زندگی می کنند که دین توحید دارند و سلطنت و قدرت توحید برقدرت سایر ادیان برتری دارد.اهل توحید و غیر اهل توحید با هم اختلافی به راه انداختند که چگونه آن را توجیه کنند.اهل توحید که معتقد به معاد بودند ایمانشان به معاد محکم تر شد، ومشرکین که منکر معاد بودند با دیدن این صحنه مشکل معاد برایشان حل شد، غرض خدای تعالی از برون انداختن راز اصحاب کهف هم همین بود.
آری، وقتی فرستاده اصحاب کهف از میان رفقایش بیرون آمد و داخل شهر شد تا به خیال خود از همشهری های خود که دیروز از میان آنان بیرون شده بود غذائی بخرد شهر دیگری دید که به کلی وضعش با شهر خودش متفاوت بود، و در همه عمرش چنین وضعی ندیده بود،علاوه مردمی را هم که دید غیر همشهری هایش بودند.اوضاع و احوال نیز غیر آن اوضاعی بود که دیروز دیده بود.هر لحظه به حیرتش افزوده می شود، تا آنکه جلو دکانی رفت تا طعامی بخرد پول خود را به او داد که این را به من طعام بده – و این پول در این شهر پول رایج سیصدسال قبل بود – گفتگو و مشاجره بین دکاندار و خریدار درگرفت و مردم جمع شدند، و هر لحظه قضیه، روشن تر از پرده بیرون می افتاد، و می فهمیدند که این جوان از مردم سیصد سال قبل بوده و یکی از همان گمشده های آن عصر است که مردمی موحد بودند، و در جامعه مشرک زندگی می کردند، و به خاطر حفظ ایمان خود از وطن خود هجرت و از مردم خود گوشه گیری کردند، و در غاری رفته آنجا به خواب فرو رفتند، و گویا در این روزها خدا بیدارشان کرده والآن منتظر آن شخصند که برایشان طعام ببرد.
قضیه در شهر منتشر شد جمعیت انبوهی جمع شده به طرف غار هجوم بردند.جوان راهم همراه خود برده در آنجا بقیه نفرات را به چشم خود دیدند، و فهمیدند که این شخص راست می گفته، و این قضیه معجزه ای بوده که از ناحیه خدا صورت گرفته است.
اصحاب کهف پس از بیدار شدنشان زیاد زندگی نکردند، بلکه پس از کشف معجزه از دنیا رفتند و اینجا بود که اختلاف بین مردم در گرفت، موحدین با مشرکین شهر به جدال برخاستند.مشرکین گفتند: باید بالای غار ایشان بنیانی بسازیم و به این مساله که چقدرخواب بوده اند کاری نداشته باشیم.و موحدین گفتند بالای غارشان مسجدی می سازیم
روایات
از ابن ابی عمیر از ابی بصیر از امام صادق(علیه االسلام)روایت کرده که فرمود: سبب نزول سوره کهف این بود که قریش سه نفر را به قبیله نجران فرستادند تااز یهودیان آن دیار مسائلی را بیاموزند و با آن رسول خدا(صلی الله علیه و آله)را بیازمایند، وآن سه نفر نضر بن حارث بن کلده و عقبه بن ابی معیط و عاص بن وائل سهمی بودند.
این سه نفر به سوی نجران بیرون شده جریان را با علمای یهود در میان گذاشتند.
یهودیان گفتند سه مساله از او بپرسید اگر آنطور که ما می دانیم پاسخ داد در ادعایش راستگواست، و سپس از او یک مساله دیگر بپرسید اگر گفت می دانم بدانید که دروغگو است.گفتند: آن مسائل چیست؟جواب دادند که
۱ – از احوال جوانانی بپرسید که در قدیم الایام بودند و از میان مردم خود بیرون شده غایب گشتند.و در مخفیگاه خود خوابیدند، چقدرخوابیدند؟و تعدادشان چند نفر بود؟و چه چیز از غیر جنس خود همراهشان بود؟و داستانشان چه بود؟.
۲ – مطلب دوم اینکه از او بپرسید داستان موسی که خدایش دستور داد از عالم پیروی کن و از او تعلیم گیر چه بوده؟و آن عالم که بوده؟و چگونه پیرویش کرد؟و سرگذشت موسی با اوچه بود؟.
۳ – سوم اینکه از او سرگذشت شخصی را بپرسید که میان مشرق و مغرب عالم را بگردید تابه سد یاجوج و ماجوج برسید، او که بود؟و داستانش چگونه بوده است.یهودیان پس از عرض این مسائل جواب آنها را نیز به فرستادگان قریش داده گفتند: اگر اینطور که ما شرح دادیم جواب داد صادق است و گرنه دروغ می گوید.
پرسیدند آن یک سؤال که گفتید چیست؟گفتند از او بپرسید قیامت چه وقت به پامی شود، اگر ادعا کرد که من می دانم چه موقع به پا می شود دروغگو است، و اگر گفت جزخدا کسی تاریخ آن را نمی داند راستگو است.
فرستادگان قریش به مکه برگشتند و نزد ابو طالب جمع شدند و گفتند: پسر برادرت ادعا می کند که اخبار آسمانها برایش می آید، ما از او چند مساله پرسش می کنیم اگر جواب داد می دانیم که راستگو است و گرنه می فهمیم که دروغ می گوید.
ابو طالب گفت: بپرسید آنچه دلتان می خواهد.آنها، آن مسائل را مطرح کردند.
رسول خدا(ص)فرمود: فردا جوابهایش را می دهم و در این وعده ای که داد”ان شاء الله” نگفت.به همین جهت چهل روز وحی از او قطع شد تا آنجا که رسول خدا(ص)غمگین گردید و یارانش که به وی ایمان آورده بودند به شک افتادند، وقریش شادمان شده و شروع کردند به استهزاء و آزار، و ابو طالب سخت در اندوه شد.
پس از چهل شبانه روز سوره کهف بر وی نازل شد، رسول خدا(ص) از جبرئیل سبب تاخیر را پرسید؟گفت ما قادر نیستیم از پیش خود نازل شویم جز به اذن خدا.
سپس در این سوره فرمود: ای محمد تو گمان کرده ای داستان اصحاب کهف و رقیم از آیات ما امری عجیب است آنگاه از آیه”اذ اوی الفتیه”به بعد داستان ایشان را شروع نموده و بیان فرمود.
آنگاه امام صادق(ع)اضافه کرد که اصحاب کهف و رقیم در زمان پادشاهی جبار و ستمگر زندگی می کردند که اهل مملکت خود را به پرستش بتها دعوت می کرد و هر که سر باز می زد او را می کشت، و اصحاب کهف در آن کشور مردمی با ایمان وخداپرست بودند. پادشاه مامورینی در دروازه شهر گمارده بود تا هر کس خواست بیرون شود،اول به بتها سجده بکند، این چند نفر به عنوان شکار بیرون شدند، و در بین راه به شبانی برخوردند او را ب
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.