

خرید و دانلود فایل پاورپوینت کامل عمرو بن جموح یکی از عشق بازان شهادت
156,825 تومان قیمت اصلی 156,825 تومان بود.87,125 تومانقیمت فعلی 87,125 تومان است.
تعداد فروش: 49
فرمت فایل پاورپوینت
آنتونی رابینز میگه : من در 40 سالگی به جایی رسیدم که برای رسیدن بهش 82 سال زمان لازمه و این رو مدیون کتاب خواندن زیاد هستم.
فایل پاورپوینت کامل عمرو بن جموح یکی از عشق بازان شهادت؛ انتخابی مطمئن برای ارائهای حرفهای
اسلایدهایی آماده برای استفاده:
فایل فایل پاورپوینت کامل عمرو بن جموح یکی از عشق بازان شهادت شامل ۴۷ اسلاید با طراحی دقیق و ساختاری استاندارد است که برای ارائههای رسمی یا چاپ، کاملاً مناسب و آماده استفاده میباشد.
ویژگیهایی که فایل فایل پاورپوینت کامل عمرو بن جموح یکی از عشق بازان شهادت را متمایز میکند:
- طراحی بصری حرفهای:فایل پاورپوینت کامل عمرو بن جموح یکی از عشق بازان شهادت با بهرهگیری از رنگبندی هوشمندانه و چیدمان اصولی جهت انتقال بهتر مفاهیم ارائه.
- سهولت در اجرا: تمامی اسلایدها از پیش تنظیم شدهاند و بدون نیاز به ویرایش، قابل استفاده هستند.
- وضوح بالا و نظم ساختاری: کیفیت بالای عناصر گرافیکی و هماهنگی کامل در نمایش، تجربهای بدون نقص را فراهم میسازد.
استاندارد بالا در تولید محتوا:
فایل فایل پاورپوینت کامل عمرو بن جموح یکی از عشق بازان شهادت با رعایت اصول حرفهای طراحی شده و عاری از هرگونه ایراد گرافیکی یا ناهماهنگی در نمایش میباشد.
نکته مهم:
در صورت مشاهده نسخههایی با کیفیت پایینتر، توجه داشته باشید که ممکن است نسخههای غیررسمی باشند. نسخه اصلی فایل فایل پاورپوینت کامل عمرو بن جموح یکی از عشق بازان شهادت تنها از طریق منبع معتبر در دسترس است.
هماکنون فایل فایل پاورپوینت کامل عمرو بن جموح یکی از عشق بازان شهادت را دریافت کرده و ارائهای حرفهای و متمایز تجربه نمایید
بخشی از متن فایل پاورپوینت کامل عمرو بن جموح یکی از عشق بازان شهادت :
ایستادگی تا آخرین نفس
هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وسلم در مکه مبعوث شدند و مصعب بن عمیر – رضی الله – را برای دعوت و تعلیم به سوی اهل مدینه فرستادند، سه پسر عمرو بن جموح به همراه مادرشان اسلام آوردند بی آنکه او (عمرو) مطلع شود. لذا به ملاقات پدرشان رفته و پیام آن داعی (مصعب بن عمیر) را رساندند و قرآن مجید را برای او تلاوت نموده و گفتند: پدر، بقیه مردم این داعی را پیروی نمودند، تو را چه شده که دعوت او را نمی پذیری؟
عمرو گفت: این کار را نخواهم کرد تا زمانی که با مناف ( یا منات ) اسم بتی است، زیرا هر یک از سران قوم در منزل خود بتی داشتند) مشوره کنم!!
عمرو بن جموح رضی الله عنه به طرف مناف (منات) رفت. آن ها معمولا وقتی می خواستند با او حرف بزنند پیر زنی را پشتش می نشاندند و گمان می کردند آنچه را که پیر زن بر زبان می آورد بت به او الهام می کند. عمرو بن جموح با قد درازش جلوی بت قرار گرفت و بر پای سالمش تکیه داد زیرا پای دیگرش زیاد کج بود. بهترین ثناها را نثار او کرد و گفت ای مناف! بدون شک که این داعی که به همراه گروهی از مکه آمده جز با تو با کسی دیگر ناسازگاری ندارد، او آمده است تا ما را از عبادت تو باز دارد. و من با وجود آنکه سخنان زیبایش را شنیدم نخواستم با او بیعت کنم تا زمانی که با تو مشورت نکنم. نظر شما چیست؟ مناف ( منات) چیزی به او نگفت.
عمرو بن جموح گفت: شاید ناراحت شده ای؛ من بعد از این کاری که تو را ناراحت کند انجام نمی دهم. اشکالی ندارد چند روز تو را به حال خود می گذارم تا خشمت فرو نشیند.
پسران عمرو بن جموح از میزان علاقه ی پدر به مناف آگاه بودند و می دانستند که چگونه با گذشت زمان او جزیی از مناف شده است. ولی کم کم متوجه شدند که از منزلت مناف در قلب پدر کاسته می شود لذا آن ها لازم دانستند که به طریقی مناف را از نگاه پدر بیندازند و تنها در این صورت است که او به طرف اسلام و ایمان خواهد آمد.
پسران عمرو با دوستشان معاذ، شب هنگام آمدند و مناف را از جایش بلند کرده و داخل چاله ای که جای آشغال ریختن قبیله بنوسلمه بود، انداختند و بدون اینکه کسی با خبر شود به خانه هایشان بازگشتند. صبح، عمرو به آرامی به طرف بتش رفت تا به او سلام دهد اما از بت خبری نبود. فریاد بر آورد: وای بر شما! چه کسی دیشب به خدای من تجاوز کرده است؟ کسی به او جواب نداد.
داخل و خارج خانه را گشت در حالی که عصبانی بود و تهدید می کرد تا آنکه آن را در چاله پیدا کرد که واژگون انداخته شده بود. آن را تمیز کرد و مواد خوشبو زد و دوباره سر جایش گذاشت و گفت: به خدا اگر می دانستم چه کسی با تو این کار را کرده رسوایش می کردم. شب دوم دوباره جوانان بر سر مناف ریختند و همان بلای شب گذشته را بر سرش آوردند.
هنگام صبح پیرمرد دوباره به دنبال مناف رفت و پس از جستجوی زیاد دوباره آن را در چاله، آغشته با کثافت یافت، آن را برداشت پاک و صاف کرد و عطر زد و سر جایش گذاشت.
جوانان هر روز این عمل را تکرار می کردند. وقتی عمرو به تنگ آمد به خوابگاهش رفت و شمشیرش را آورد به گردن بت آویزان کرد و گفت: ای مناف! به خدا من نمی دانم چه کسی با تو این کار را می کند ولی تو او را می بینی اگر کاری از دستت بر می آید از خودت مواظبت کن این هم شمشیر، بعد رفت و خوابید …
همین که پسران مطمئن شدند که پدر غرق در خواب شده سراسیمه به طرف بت آمدند؛ شمشیر را از گردن بت برداشتند و بت را در خارج از منزل با سگی مرده بستند و هر دو را در چاه بنی سلمه، در محل کثافت ها انداختند.
پیرمرد بیدار شد، از بت خبری نبود به جستجوی آن پرداخت، سرانجام دید که همراه سگی بسته شده و در چاه سرنگون افتاده است؛ شمشیر هم همراهش نیست. این بار آن را بیرون نیاورد و به حال خود گذاشت و این شعر را بر زبان آورد:
والله لو کنت إلهاً لم تکن … أنت وکلب وسط بئر فی قرن
«به خدا تو اگر اله می بودی، هرگز به همراه سگی در وسط چاه نمی افتادی»
تالله ان کنت الهالم تکن– اف لمصرعک الها یستدن
فالحمدلهل العلی ذی المنن–هوالذی انقذنی من قبل ان
انت و کلب وسط بئر فی قرن–الان فلنشناءک عن سد الغبن
الواهب الرزق و دیان الدین–اکون فی ظلمه قبر مرتهن
ملخص ترجمه اشعار فوق این است که گوید:
بخدا سوگند اگر تو خدا بودی هرگز با این سگ مرده بسته بیک ریسمان نبودی! اکنون دانستم که تو خدا نیستی و من ازروی سفاهت و نادانی تو را پرستش کردم، سپاس خدای بزرگ و بخشنده را که بوسیله پیغمبر راهنمای خویش مرا نجات بخشید.
سپس عمرو، بی درنگ اسلام آورد.
عمرو رضی الله عنه آن چنان شیرینی اسلام را چشید که همیشه برای آن لحظاتی که در شرک گذرانده بود، انگشت حسرت به دندان می گزید، او با تمام قوا، با جسم و روحش به دین جدید روی آورد و خود و مال و فرزندانش را در راه اطاعت رسول صلی الله علیه وآله وسلم در آورد.
دیری نگذشت که جنگ احد شروع شد، عمرو بن جموح سه پسرش را دید که خود را برای مقابله با دشمنان اسلام آماده می کنند، آن ها مانند شیر به این طرف و آن طرف می رفتند و قلب هایشان از شوق رسیدن به شهادت و رضای الله می تپید. دیدن این منظره او را بر سر غیرت آورد و تصمیم گرفت با آن ها به جهاد برود اما پسرانش با تصمیم او مخالفت کردند.
او پیرمرد مسنی بود و با این حال پایش خیلی می لنگید و خداوند او را از جملهء معذورین قرار داده بود. آن ها گفتند: ای پدر! خداوند تو را معذور قرار داده است، چرا خودت را در انجام کاری که خداوند تو را از آن معاف کرده است به زحمت می اندازی؟
پیرمرد خشمگین شد و پیش رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم رفت و از آن ها شکایت کرد: ای رسول الله! پسرانم می خواهند مرا از این کار خیر باز دارند به این دلیل که من لنگ هستم به خدا من می خواهم با همین پای لنگ در جنت قدم بزنم
. پسرهایش سلاح پوشیدند. گفت منهم باید بیایم به جنگ و شهید بشوم. پسرها مانع شدند. گفتند پدر، ما می رویم و تو در خانه بمان، چون وظیفه نداری. پیرمرد قبول نکرد. رفتند سران فامیل را جمع کردند تا مانع رفتن پیرمرد بشوند ولی موفق نشدند.
این مرد با اینکه از یک پا لنگ بود و بسختی راه می رفت و طبق قانون اسلام از جنگ و حضور در میدان کارزار معاف و معذور بود ااما از آنجا که سخت عاشق شهادت و جانبازی در راه دین بود،فرزندانش نتوانستند جلوی او را از رفتن به احد بگیرند،وی که چهار پسر بزرگ داشت و هر کدام سربازی دلیر برای اسلام و از مدافعان فداکار رسول خدا(ص)بودند پس از رفتن فرزندانش آماده حرکت به سوی احد گردید،اقوام و بستگانش جلوی او را گرفته و بدو گفتند: تو مردی لنگ هستی و از رفتن به جنگ معذوری،و از سوی دیگر فرزندانت را به جنگ فرستاده ای،و بدین ترتیب خواستند،مانع حرکت او شوند،اما عمرو به این سخنان قانع نشده بدانها گفت: مگر ممکن است آنان به بهشت روند و من پیش شما بنشینم؟ همسرش که (هند) خواهر عمرو بن حرام و عمه جابر بود گوید:در آن حال او را دیدم که به خانه آمد و لباس جنگ پوشیده به راه افتاد و هنگامی که می خواست از در خانه بیرون برود سر به سوی آسمان بلند کرده گفت:«اللهم لا تردنی الی أهلی»! (پروردگارا مرا پیش خاندانم باز مگردان!) این را گفته و خود را به پیغمبر رسانید و عرض کرد:ای رسول خدا پسران و خویشان من می خواهند مرا از سع
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.