با پاورپوینت فایل پاورپوینت کامل آمنه خاتون علیها السلام مادر بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه و آله، محتوای خود را در قالب ۱۰۶ اسلاید استاندارد و جذاب ارائه دهید و در نگاه اول تاثیرگذار باشید.


خرید و دانلود فایل پاورپوینت کامل آمنه خاتون علیها السلام مادر بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه و آله
156,825 تومان قیمت اصلی 156,825 تومان بود.87,125 تومانقیمت فعلی 87,125 تومان است.
تعداد فروش: 80
فرمت فایل پاورپوینت
آنتونی رابینز میگه : من در 40 سالگی به جایی رسیدم که برای رسیدن بهش 82 سال زمان لازمه و این رو مدیون کتاب خواندن زیاد هستم.
فایل پاورپوینت کامل آمنه خاتون علیها السلام مادر بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه و آله؛ انتخابی هوشمند برای ارائههای حرفهای
چرا باید از پاورپوینت استفاده کنید؟
- چیدمان دقیق و کاربرپسند: فایل پاورپوینت کامل آمنه خاتون علیها السلام مادر بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه و آله با طراحی ساختاریافته و اصولی، مخاطب را بهخوبی درگیر محتوا میکند.
- صرفهجویی در زمان: تمامی اسلایدهای فایل پاورپوینت کامل آمنه خاتون علیها السلام مادر بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه و آله آمادهی استفاده هستند؛ بدون نیاز به هیچگونه ویرایش.
- نمایش با وضوح بالا: کیفیت طراحی در فایل پاورپوینت کامل آمنه خاتون علیها السلام مادر بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه و آله بهگونهای است که در هر صفحهنمایشی عالی بهنظر میرسد.
هشدار: استفاده از نسخههای ناقص فایل پاورپوینت کامل آمنه خاتون علیها السلام مادر بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه و آله ممکن است باعث بروز اختلال در نمایش یا افت کیفیت شود. تنها نسخه اصلی فایل پاورپوینت کامل آمنه خاتون علیها السلام مادر بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه و آله، کیفیت تضمینشده دارد.
بخشی از متن فایل پاورپوینت کامل آمنه خاتون علیها السلام مادر بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه و آله :
بمناسبت ایام شهادت امام حسین , حالات مادر بزرگشان آمنه را تقدیم می دارم. در اینجا اول با اختصار بعد با تفصیل و با عبارت روان و عاشقانه از منابع مختلف در باره مادر پیامبر با شما صحبت می کنیم لطفا شما نیزعاشقانه مطالعه بفرمایید. البته توجه داشته باشید چون اسناد این نوشته خیلی طولانیست آنها را نیاوردم تاحوصله تان تنگ نشود وهم مطالب قطع نشود علاقمندان می توانند به منابع مراجعه نمایند.
اجمال –
آمنه بنت وهب، مادر محمد، بزرگ ترین بانوی قریش بود که در یا (بنا به روایتی ۱۲ ) سالگی به همسری عبدالله بن عبدالمطلب در آمد. آمنه یک سال پس از ازدواج با عبدالله یعنی در عام الفیل، محمد را به دنیا آورد. روایت شده است که آمنه در دوران بارداری خواب دید نوری از وی به آسمان ها می تابد و به او گفته شد که فرزندش پیامبر امت خواهد شد. او به هنگام تولد فرزندش، شگفتی های زیادی دید. اجداد محمد، هم از سوی پدر و هم از سوی مادر، همگی خداپرست و پاک بوده اند و هیچگاه به آلودگی شرک و بت پرستی آغشته نگشته اند. آمنه نیز زنی موحد و پاک بود( در دین اسلام حضرت ابراهیم علیه السلام). دوران زندگی مشترک آمنه و عبدالله بسیار اندک بود، چرا که عبدالله قبل از به دنیا آمدن محمد، درگذشت و آمنه به سوگ نشست. آمنه تنها چند روز فرزند خود را شیر داده بود که به رسم اعراب آن زمان، نگهداری و شیردادن محمد به حلیمه سعدیه واگذار شد و پنج سال طول کشید تا کودک آمنه به او بازگردد.
پدر پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله )، “عبدالله” کوچکترین فرزند عبدالمطلب بود. عبدالله، “زبیر” و “عبدمناف” (ابوطالب) از یک مادر، “فاطمه” دختر “عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم”، بودند. از “هشام بن محمد” روایت کرده اند که عبدالله و ابوطالب، زبیر و “عبدالکعبه” و “عاتکه” و “بره” و “امیمه” فرزندان عبدالمطلب همگی از یک مادر (فاطمه) بودند. کنیه عبدالله “أبوقشم” “أبومحمد” و “أبواحمد” و لقبش “ذبیح” بوده است.
مادر رسول خدا(صلی الله علیه و آله )، “آمنه” دختر “وهب بن عبد مناف بن زهره بن کلاب بن مره” است. “هشام بن محمد بن سائب کلبی” از پدرش نقل می کند که می گفته: «پانصد نفر از جده های مادری و پدری رسول خدا را که نامشان را بررسی کردم و نوشتم، در هیچ مورد مشاهده نکردم که در ازدواج آنها، سنت های جاهلی معمول بوده یا زناکار باشند.»
“محمد بن عمر اسلمی” نقل می کند که رسول خدا فرموده است: «من از نسلی که همواره ازدواج شرعی می کرده اند، متولد شده ام و سنت های جاهلی نسب مرا مخدوش نکرده است. ماجرای نذر عبدالمطلب “عبدالمطلب” که هنگام حفر چاه زمزم تحت فشار قریش قرار گرفته بود، برای رهایی از این آزار و اذیت ها و فشارها، نذر کرد چنانچه خداوند ده پسر به او عطا کند، پس از آنکه به اندازه کافی رشد کرده به سن مورد نظر رسیدند و توانستند در این امر به پدرشان کمک کنند و از فشارهای قریش بکاهند، یکی از آنها را در پیشگاه کعبه برای خداوند قربانی کند. بنابراین بعد از رسیدن به حاجت خود و بزرگ شدن پسرانش موضوع را با آنان در میان گذاشت و ایشان قبول کردند که به گفته های پدر خویش عمل کنند و بنا به رسم آن زمان هر کدام تیری نزد عبدالمطلب آوردند که با استفاده از آن تیرها قرعه کشی کرده و یکی از آنان به قید قرعه قربانی شود که در این میان قرعه به نام عبدالله درآمد، عبدالمطلب با اینکه از این قضیه بسیار غمگین و افسرده بود، دست عبدالله را گرفته به قربانگاه برد، اما وقتی مردم قریش از موضوع آگاه شدند، او را از این کار منع کردند. بنابراین عبدالمطلب تصمیم گرفت دیه (خونبهای) یک انسان که ده شتر بود را با عبدالله به معرض قرعه گذارد، چنانچه باز قرعه به نام عبدالله درآمد، بر تعداد شتران بیفزاید تا اینکه قرعه به نام شتران درآید، سرانجام نیز قرعه به نام صد شتر درآمد و بدین ترتیب عبدالله که در این هنگام بیش از بیست و چهار سال نداشت، از مرگ نجات پیدا کرد. این جریان سبب شد که عبدالله علاوه بر اینکه میان قریش، شهرت بسزائی پیدا کند، در میان فامیل خود بویژه پدرش مقام و منزلت بزرگی بدست آورد. ازدواج عبدالله و آمنه پس از واقعه حفر زمزم و پس از اینکه عبدالمطلب شتران را به جای پسرش قربانی کرد،
در حالیکه از این قضیه بسیار شادمان بود، دست عبدالله را گرفت و به خانه “وهب بن عبدمناف بن زهره” که پیشوای قبیله «بنی زهره» بود، رفت و آمنه دختر وهب را برای عبدالله خواستگاری کرد،( قبلا هم زن وهب خود پیشنهاد کرده بود ). وهب نیز موافقت کرد و عبدالله آمنه را به همسری اختیار کرد و آمنه پس از مدتی به رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) باردار شد.
چگونگی وفات عبدالله و آمنه عبدالله بعد از ازدواج با آمنه، به قصد بازرگانی همراه کاروانی از قریش رهسپار شام و غزّه شد. هنگامی که از کار بازرگانی و فروش کالاهای خویش فارغ گشت در بازگشت به مدینه رفت و در حالیکه بشدت بیمار بود، به مدت یک ماه نزد دائی های پدرش (طایفه بنی النجّار) در خانه ای معروف به “دارالنّابغه” بیمار و بستری بود. زمانی که عبدالمطلب سراغ پسرش را از همراهان عبدالله که به مکه برگشته بودند گرفت، ماجرا را برایش شرح دادند. وی نیز پسر بزرگ خود “حارث” را در پی عبدالله به مدینه فرستاد، اما وقتی او به مدینه رسید، عبدالله رحلت کرده بود در حالیکه بیش از بیست و پنج سال نداشت. کلینی بنابر روایتی از جعفر بن محمد آورده که وفات عبدالله دو ماه پس از ولادت رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) بوده است. علامه مجلسی وفات وی را ۲۸ ماه پس از میلاد پیامبر(صلی الله علیه و آله) و هم چنین هفت ماه پس از میلاد آن گرامی ذکر کرده، اما قول مشهور این است که عبدالله پیش از میلاد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وفات یافته است.
از عبدالله کنیزی به نام “اُمّ ایمن” و پنج شتر و یک گله گوسفند و شمشیر و اموالی به جای ماند که رسول خدا آنها را به ارث برد. آمنه نیز شش سال و سه ماه پس از ولادت رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) هنگام بازگشت از مدینه (که به قصد زیارت آرامگاه شوهرش به آنجا رفته بود) و پس از دیدار با خویشاوندان خویش، در سی سالگی در محلی بین مکه و مدینه که «أبواء» نامیده می شد، در گذشت و همانجا دفن شد. سپردن محمد(صلی الله علیه و آله ) به حلیمه رسول خدا هفت روز از مادر خود (آمنه) شیرخورد و عبداللمطلب در روز هفتم تولد ایشان، وی را “محمد” نام گذاری کرد چرا که می خواست در آسمان و زمین پسندیده و محمود باشد، کنیز “ابولهب” به نام “ثویبه” چند روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) را شیر داد، بعد از او سعادت شیر دادن رسول خدا نصیب زنی از قبیله «بنی سعد» به نام “حلیمه” دختر “أبو ذویب” گردید که دو سال تمام ایشان را شیر داد و در دو سالگی او را از شیر گرفت و در سال پنجم ولادت حضرت(صلی الله علیه و آله )، حلیمه او را به مادرش بازگرداند.
آمنه، در سال هفتم پس از عام الفیل، فرزندش، محمد را برای زیارت قبر عبدالله و نیز دیدار با دایی های عبدالله که از بنی نجار بودند، به مدینه برد و بنا بر قول مشهور، در راه بازگشت از مدینه در ابواء از دنیا رفت و در همان جا دفن شد. بنا به نقلی که ابن اثیر، آن را صحیح تر دانسته، آمنه در مکه درگذشت و در شعب دُب (قبرستان معلاه) دفن شد. یعقوبی، تاریخ نگار قرن سوم قمری، درگذشت او را در سالگی دانسته است. بنا به گفته محمد بن عمر واقدی (درگذشته یا ق)، زمانی که قریش برای خونخواهی کشتگان بدر قصد مدینه کردند و به ابواء رسیدند و قبر آمنه را دیدند، گروهی از آنان تصمیم به نبش قبر گرفتند، ولی پس از مشورت ابوسفیان با صاحب نظران قریش، از این کار خودداری کردند.ینا نقل شده است که پیامبر قبر مادرش را در ابواء زیارت می کرده است. از جمله پیامبر(صلی الله علیه و آله) در واقعه حدیبیه بر سر قبر مادر حاضر شد و بر او گریه کرد. با این حال قبری در قبرستان حجون مکه نیز به وی منسوب است. گفته شده قبر وی در ابواء و قبر منسوب به وی در مکه از زمان حکومت عثمانی دارای بقعه بوده و بعدها تخریب شده است. کتاب «ام النبی(صلی الله علیه و آله )» به زبان عربی درباره زندگی حضرت آمنه است که نویسنده معاصر مصری، عایشه بنت الشاطی (متولد ق/م) آن را نوشته است. کتاب ام النبی از کتاب های مجموعه «تراجم سیّدات بیت النبوه» است که بنت الشاطی درباره زنان خاندان پیامبر منتشر کرده است. سید محمدتقی سجادی کتاب ام النبی را با عنوان «آمنه مادر پیامبر(صلی الله علیه و آله )» به فارسی ترجمه کرده که نخستین بار در سال ش منتشر شده و در سال ش نیز دوباره چاپ شده است. همچنین احمد صادقی اردستانی کتاب مذکور را با عنوان «آمنه مادر پیامبر(صلی الله علیه و آله )» ترجمه کرده و انتشارات بوستان کتاب آن را در سال ش منتشر نموده است. در توصیف این بانوی کریمه چنین نوشته اند: انها کان وجهها کفلقه القمر المضیئه و کانت من احسن النساء جمالا و کمالا وافضلهن حسبا و نسبا به درستی که چهره اش ( آمنه ) مثل ماه نورانی بود، در زیبایی و کمال از بهترین زنان به شمار می آمد، و از نظر صفات و دودمان نیز از بهترین ها بود
( تفصیل)
پیامبر می فرماید: مردم مکه نور عجیبی را در سیمای پدرم مشاهده می کنند. برای همین او را مصباح حرم می خوانند. کم کم زیبایی و جذابیت او آوازه شهر می شود. امروز عبدالله به تنهایی به شکار رفته است. دشمنان و بدخواهان به سویش حمله می کنند. پدرت وهب جریان را می بیند. با ترس و اضطراب بی درنگ خود را به مکه می رساند و میان بنی هاشم فریاد می زند: عبدالله را دریابید که دشمنان قصد جانش را کرده اند! بنی هاشم با شتاب خود را به عبدالله می رسانند. دشمنان با دیدن آنان پا به فرار می گذارند و به این ترتیب عبدالله از مرگ نجات می یابد. وهب علاقه عجیبی به عبدالله پیدا می کند. به خانه می آید به زنش می گوید: تو نزد عبدالمطلب برو و از او درخواست کن تا شاید دختر ما آمنه را به عقد عبدالله درآورد و ما را به فرزند خود سرفراز کند. زنش جواب می دهد: وهب! اشراف مکه و پادشاهان اطراف آرزو دارند که عبدالله داماد آن ها شود، ولی او نپذیرفته. چگونه توقع داری که دامادی ما را قبول کند! شوهر در اندیشه فرو می رود. سپس می گوید: من امروز جان او را نجات دادم و به آنان کمک بزرگی کرده ام. ممکن است به خاطر همین دختر ما را به همسری عبدالله برگزینند! آه! مادر! چگونه می توان با مرور این حادثه های زیبا و شیرین – تلخی این واقعه سخت را التیام بخشید؟ نه هرگز چنین انتظاری از خود ندارم. به تماشای تو در آن صحنه ها ادامه می دهم تا مگر اندوه امروز را طاقت بیاورم. مادرت سری تکان می دهد و سپس به سوی خانه عبدالمطلب میآید. پدربزرگم با روی باز از او استقبال می کند و می گوید: امروز از شوهرت حق بزرگی بر گردن ما آمده است که هر حاجتی و درخواستی از ما کنی، قطعا آن را اجابت می کنیم! زن وهب با اضطراب می گوید: ای عبدالمطلب! همسرم برای حاجت بزرگی مرا به خانه شما فرستاده. او قصد دارد عبدالله را به دامادی خود برگزیند! پدرم عبدالله در گوشه اتاق نشسته و سر به زیر افکنده است. عبدالمطلب رو به او می گوید: پسرم! اگر چه دختر اشراف و بزرگان را نپذیرفتی، اما این دختر از خویشان و نزدیکان توست و در مکه دختری از نظر عقل، طهارت، عفاف، دیانت، کمال و حسن به پای او نمی رسد! عبدالله با شرم سکوت می کند. پدربزرگ در نگاه آرام او نشانه های رضایت را در می یابد. رو به مادرت می گوید: ما این پیوند را می پذیریم. شب فرا می رسد و چه شب زیبا و دل انگیزی! عبدالمطلب عبدالله را به خانه وهب می آورد و تو را خواستگاری می کند. قرار ازدواج به فردا موکول می شود. در جلسه فردا عبدالمطلب خطبه عقد ایراد می کند: سپاس خدا را به سبب آن چه به ما بخشیده و ما را از همسایگان خانه خود قرار داده است. خدایی که محبت ما را در دل های بندگان نهاده و ما را بر تمام امت ها شرافت داده است. بدانید که فرزند ما دختر شما آمنه را خواستگاری کرده با صداقی معین. آیا راضی هستید؟ وهب می گوید: آری راضی شدیم و پذیرفتیم. عبدالمطلب حاضران جلسه را گواه می گیرد و بدین ترتیب به عقد عبدالله درمی آیی. اما این سوی آسمان ها بشارتی از سوی جبرئیل تمام فرشتگان را به وجد و سرور درمی آورد. مادر! من با همه کودکی ام در این لحظات دشوار احساس تو را درآن روزهای بزرگ درک می کنم. تو هرگز نمی توانی اشتیاق و شعف آن روز را بیان کنی. هرگز نمی توانی شادمانی و شور آن پیوند را به تصویر بکشانی. اما من خوب می دانم بر دل پاک و روشن تو چه می گذشت. زندگی را با همان سادگی و زیبایی شروع می کنید. روزها از پی هم می گذرند و زمین به چرخش خود ادامه می دهد. تو و پدر در آرامشی زیبا و زلال به زندگی خود مشغولید. در همین اوضاع قافله ای برای سفر به یثرب آماده حرکت می شود. پدر نیز قصد سفر می کند. لحظه خداحافظی با همه تلخی اش فرا می رسد. و تو چه بی قرار و غمگین در خود فرو رفته ای! لحظات رنج آوری است. حق داری. وقتی به تنهایی خود می اندیشی، اشک در چشمانت حلقه می زند. با خود فکر می کنی چگونه دوری عبدالله را تاب بیاوری؟! پدر با تو خداحافظی می کند و می گوید: آمنه جان! سفر بیش از چند هفته طول نمی کشد. به زودی نزد تو برمی گردم. پدر با قافله همسفر می شود و تو تنهایی سرد خود را شروع می کنی. اندوهی سنگین بر دلت نشسته است. برکه-کنیز مهربانت- دست های لرزانت را می فشارد و تو را به سوی خانه می برد. کنار بسترت می نشیند و سعی می کند تو را تنها نگذارد. به این ترتیب گوشه نشینی تو آغاز می شود. تو دیگر تنهایی را بر رفت و آمد و دیدار آشنایان ترجیح می دهی. حالا فقط خلوت و تنهایی را جست و جو می کنی. یک ماه به همین شیوه می گذرد و چه ماه طولانی و پریشانی! اما خبر تازه ای از پدر نمی رسد. در همین روزها تحول عجیبی را در جسم خود احساس می کنی. احساسی لطیف و زیبا. به حدی برایت غریب است که با مادر سخن می گویی: من هیچ اثر حملی را در خود ندیدم. بر خلاف دیگر زنان که نشانه هایی را در خود احساس می کنند. اما در خواب دیدم که شخصی نزد من آمد و گفت: حامله هستی به بهترین انسان ها… خوشحالی عجیبی در وجودت جاری می شود. با بی قراری منتظری که پدر از سفر برگردد و این خبر شیرین را به او بدهی. اما انتظارت بی جواب می ماند. هنوز هم خبری از پدر به دست تو نمی رسد. دو ماه از سفر پدر گذشته و تو چون کبوتری بال و پر زنان به ثانیه ها و گذر زمان می اندیشی. چشمانت به در خیره مانده. انتظار تمام وجودت را پر کرده است. دیگر با هر ضربان قلب نام پدر را صدا می زنی. انتظارت طولانی می شود. کم کم شک و تردید در چهره ات نمایان می شود. مادرت با نگرانی دستی بر سرت می کشد و علت پریشانی تو را می پرسد. به چشمانش خیره می شوی و سپس شروع به گریستن می کنی. تنها جوابی که در مقابل این سوال پیدا کرده ای… درست مثل من. مثل الان من! خوب می فهمم چه درد سنگینی است. سنگین تر این که آن را نتوان بیان کرد. اما به زودی جواب تو را حارث به مکه می آورد. و چه جواب تلخی!
حارث بن عبدالمطلب به مکه وارد می شود. شتابان به خانه عبدالمطلب می آید. سر به سینه پدربزرگ می نهد و با گریه ای طولانی می گوید: پدرجان! برادرم عبدالله مرده است. هیچ کس باور نمی کند. شهر مکه در غمی سنگین فرو می رود. عمو حارث خبر تلخی به شهرآورده است.: در یثرب عبدالله نزد دایی هایش ماند. اما در اثر بیماری غریب و تنها در این شهر جان داد! تو فقط واژه های عمو را می شنوی. اما باور نمی کنی. به هیچ وجه نمی پذیری. چنان بهت و حیرتی در چشمان تو منتشر می شود که تا مدت ها مرگ پدر را از هیچ کس باور نمی کنی. همچنان چشم به راه پدر مانده ای. گاهی در خلوتی که با من داری امیدت را نوحه می کنی: پدرت به سفر رفته است. اما به زودی برمی گردد. امروز ناگهان صدای گریه ات در خانه می پیچد. کنیزت خود را به تو می رساند و علت ناله ات را می پرسد. چقدر مضطرب و پریشان است! نه. تو با هیچ سخنی آرام نمی گیری. هیچ کوششی فایده ای ندارد. سرانجام میان اشک های مداوم خود سربلند می کنی و رو به اطرافیان می گویی: عبدالله مرده است. دیگر برنمی گردد. و همه متوجه می شوند که تو مرگ عبدالله را باور کرده ای.
در همان بی قراری اشعاری را برایش زمزمه می کنی (حضرت آمنه در مرثیه شوهر عزیزش این اشعاررا سرود
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.