

خرید و دانلود فایل پاورپوینت کامل معرفی و بررسی کتاب؛ «زمزم عرفان»؛ جلوه هایی از آرای عارف بالله، آیت الله بهجت
156,825 تومان قیمت اصلی 156,825 تومان بود.87,125 تومانقیمت فعلی 87,125 تومان است.
تعداد فروش: 62
فرمت فایل پاورپوینت
آنتونی رابینز میگه : من در 40 سالگی به جایی رسیدم که برای رسیدن بهش 82 سال زمان لازمه و این رو مدیون کتاب خواندن زیاد هستم.
فایل فایل پاورپوینت کامل معرفی و بررسی کتاب؛ «زمزم عرفان»؛ جلوه هایی از آرای عارف بالله، آیت الله بهجت شامل ۱۲۰ اسلاید آماده است که میتواند محتوای شما را به شکلی حرفهای، منسجم و چشمنواز به مخاطبان منتقل کند.
برتریهای فایل فایل پاورپوینت کامل معرفی و بررسی کتاب؛ «زمزم عرفان»؛ جلوه هایی از آرای عارف بالله، آیت الله بهجت در یک نگاه:
- طراحی منحصربهفرد
- فایل پاورپوینت کامل معرفی و بررسی کتاب؛ «زمزم عرفان»؛ جلوه هایی از آرای عارف بالله، آیت الله بهجت با بهرهگیری از اصول زیباییشناسی و ترکیب رنگهای مناسب، ظاهری مدرن و رسمی به ارائه شما میدهد.
- راهاندازی فوری
- فایل فایل پاورپوینت کامل معرفی و بررسی کتاب؛ «زمزم عرفان»؛ جلوه هایی از آرای عارف بالله، آیت الله بهجت نیازی به تنظیمات اضافی ندارد؛ کافیست آن را باز کنید و مستقیماً استفاده کنید.
- وضوح عالی
- اسلایدها به گونهای طراحی شدهاند که در هر دستگاه یا ویدیو پروژکتور، با بهترین کیفیت نمایش داده شوند.
همه چیز از قبل آماده است: در فایل فایل پاورپوینت کامل معرفی و بررسی کتاب؛ «زمزم عرفان»؛ جلوه هایی از آرای عارف بالله، آیت الله بهجت هیچ موردی ناتمام یا نیازمند ویرایش نخواهید یافت. همه چیز با دقت نهاییشده و تستشده ارائه میشود.
توصیه مهم: نسخههایی که تحت عنوان فایل پاورپوینت کامل معرفی و بررسی کتاب؛ «زمزم عرفان»؛ جلوه هایی از آرای عارف بالله، آیت الله بهجت اما خارج از منبع رسمی منتشر میشوند، ممکن است از کیفیت لازم برخوردار نباشند.
همین حالا فایل را تهیه کرده و سطح جدیدی از ارائه را تجربه کنید!
بخشی از متن فایل پاورپوینت کامل معرفی و بررسی کتاب؛ «زمزم عرفان»؛ جلوه هایی از آرای عارف بالله، آیت الله بهجت :
«یک روز در سال ۱۳۶۳ که از درس علامه حسن زاده آملی باز می گشتم، در خانه را که باز کردم، دیدم علامه محمدتقی جعفری در حال بیرون رفتن است. سلام کردم، جواب داد و گفت: «شما؟» گفتم: علی. / گفت: «آقازاده آقا هستی؟» / گفتم: آقازادگی ندارم!/ گفت: «پسر آقا هستی؟»/ گفتم: بله./ به لهجه ترکی گفت: «با شما کار دارم». دست مرا گرفت، در منزل را بست و دو متر از منزل فاصله گرفت و به من گفت: «چه کار می کنی؟»
گفتم: هفده- هجده سال فلسفه خواندم. چند سال فقه و اصول. حالا فقه و اصول را ترک کرده ام و می خواهم کتاب شفا را تمام کنم…
گفت: «حالا هر چه می گویم، گوش کن». / گفتم: استماع می کنم./ گفت: نه! باید عمل کنی!». گفتم: نمی توانم به مجهول عمل کنم!/ گفت: «نه! می گویم، شما هم قول بده عمل کنی. همه کارهایت را رها کن و بیا خدمت این پیر را بکن. تو حالا عقلت نمی رسد…! به تویی که می گویی این همه درس خوانده ای می گویم: عقلت نمی رسد! بقیه را حسابشان را بکن! تو خیال می کنی ایشان مثل بابای دیگران است و فرقش این است که به بچه هایش هم نمی رسد؟! ولی من او را خوب می شناسم. در نجف ایشان را می شناختم، به فکر زندگی خودش نیست… من به تو می گویم که تمام کارهایت را رها کن و بیا خدمت ایشان؛ هر چه گفت، یادداشت کن. هر چه گفت، ضبط کن. چرند هم گفت (این کلمه را با لهجه ترکی خیلی غلیظ گفت) تو یادداشت کن. امانتدار باش. من قم دیده ام! مشهد دیده ام! تهران دیده ام! ایران دیده ام! نجف دیده ام! شیعه دیده ام! سنی دیده ام! [از سلسه اولیا] همین یکی مانده! وقتی او را از تو گرفتند، آن وقت می فهمی! حالا نه می فهمی و نه می گذارد بفهمی!»
این مطلب از علامه جعفری، عجیب بود که مرا به این نکته که «او نخواهد گذاشت که تو بفهمی» آگاه ساخت و واقعاً درست می گفت. ایشان به فهم و شعور ما خیلی اشراف داشت.
(زمزم عرفان، ص ۲۶۷، گفت وگو با حاج شیخ علی بهجت، پسر مرحوم بهجت)
این نقل قول که در کتاب آمده، دو ویژگی دارد؛ یکی کلام مردی شناخته شده و معروف در باره مردی است که کم می شناسندش و به عبارتی گمنام مانده است، مگر در میان عده ای که با فراست اند و با عوالم عرفانی دمخور؛ البته این مرد، خود «گمنامی» را برگزیده است و در زمره کسانی است که در آسمان، بیشتر شناخته شده اند تا در زمین. دو دیگر، معرفی موجز، اما پر مغز مرد گمنام.
به این نکته ها دقت کنید: «خدمت این پیر را بکن» (که ابهامی ظریف در آن نهفته است)، «به فکر زندگی خودش نیست»، «[از سلسله اولیا] همین یکی مانده است»، «حالا نه می فهمی و نه می گذارد بفهمی!»
چمدان چه شد؟
ادامه این نقل قول، سندی است بر این نکته که «… نه می گذارد بفهمی!» و آن هم ماجرای چمدانی است که آیت الله محمدتقی بهجت از نجف با خود آورده بود. محتوای آن «چند بسته نامه بود که ازسال ۱۳۵۲ به تدریج، چندتای آن ها را خوانده بودم، خیلی مطلب داشت… سال ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۳ بود که ایشان درخواست کرد آن چمدان را بیاورم… چندین بار چمدان را مطالبه کردند تا این که چمدان را آوردم و در اتاقشان گذاشتم. حدود یک هفته ای، هر روز چمدان را در اتاقشان می دیدم، اما یک روز متوجه شدم که چمدان نیست، احتمال دادم که آن را زیر تخت گذاشته باشد. دو- سه هفته بعد که رفتم، اتاقشان را تمیز کنم، هر چه گشتم، اثری از چمدان پیدا نکردم، حتی در اتاق های دیگر هم نبود. آقا خودش هم که نمی توانست آن را از اتاق بیرون ببرد… از ایشان پرسیدم که چمدان را چه کرده اند و کجا گذاشته اند. ایشان یک نگاهی به من کردند و سری تکان دادند درخواستم را تکرار کردم، اما باز همان گونه جوابم را دادند. گفتم: آقا! فردا دوباره از من سراغ چمدان را خواهید گرفت! می خواهم بدانم کجا گذاشتید که اگر خواستید، به شما بدهم. مجدداً نگاهی به من کرد، ولی چیزی نگفت… حال بسیار ناراحتم که بیش از نود درصد مدارک، ازدست رفته اند و تمام راه های بازشناسی ایشان از دسترس، خارج شده است. لذا برای ما مجهول بود و مجهول ماند!» (۲۶۹-۲۷۰)
****
محمدتقی بهجت در ۲۵ شوال ۱۳۳۴ ق. (دوم شهریور ۱۲۹۵ ش.) در فومن، (یکی از شهرهای استان گیلان) متولد شد. وی فرزند کربلایی محمود (کاسب با سواد و مورد اعتماد مردم) بود و در مصایب اهل بیت(ع) و به ویژه حضرت سیدالشهدا مرثیه می سرود»؛ مجموعه ای از مراثی وی با عنوان «مکن ای صبح، طلوع» منتشر شده است.
محمد تقی پس از چند سال تحصیل در علوم مقدماتی حوزوی در ۱۴ سالگی برای ادامه تحصیل به عراق رفت و در کربلا ساکن شد و از سال ۱۳۵۲ ق. شهر نجف را برای اقامت و ادامه و تکمیل دروس حوزوی برگزید. شاگرد زبده ترین علمای وقت، مانند سید ابوالقاسم خویی، سید هادی میلانی، آقا ضیاءالدین عراقی، شیخ محمدحسین غروی اصفهانی (کمپانی)، شیخ محمد کاظم شیرازی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی بود. فلسفه را نزد آیت الله سید حسین بادکوبه ای فرا گرفت و در بخشی از تدوین سفینه البحار با حاج شیخ عباس قمی همکاری کرد.
از یاد نباید برد که محمدتقی بهجت، از طلاب با هوش و کوشا و درس خوان بود و سپس از مدرسان سطوح عالیه در نجف و قم شد.
اما آن چه زندگی وی را در نوجوانی و جوانی و تا پایان حیات دنیوی جلا داد، تهدیب نفس و سیر و سلوک عرفانی بود. به سن ۱۸ سالگی در کربلا «توفیق آشنایی با عارف ربانی آیت الله آقا سید علی قاضی را پیدا کرد» و در نجف در حلقه شاگردان وی قرار گرفت. آیت الله سید علی قاضی از شناخته شده ترین عارفان معاصر شیعه در کسوت روحانی و در جایگاه فقیهی بزرگ، است.
فلسفه و عرفان
عموماً علمای عارف مسلک شیعه، فلسفه خوان و فلسفه دان نیز هستند؛ در حالی که صوفیان و عارفان نامدار در تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، ضد فیلسوف و فلسفه بودند. در اشعار سنایی و دیگران نه تنها فلسفه انکار می شود که به فیلسوفان فحش های عالمانه بسیار می دهند. همچنان که مولوی «پای استدلالیان» یعنی اهل فلسفه را چوبین می داند، اما در بسیاری از نوشته های متأخران ما، فلسفه و عرفان در کنار هم می آیند و آیت الله بهجت نیز فلسفه را نزد آیت الله سید حسین بادکوبه ای(۱۲۹۳-۱۳۵۸ ق.) خوانده است: «فرمودند: پیش ایشان[سید حسین بادکوبه ای، استاد فلسفه] اشارات می خواندیم و در تعطیلی، اخلاق ابن مسکویه را تدریس می کرد. در ماه رمضان من در درس ایشان تنها بودم.»
استمرار یک سنت حسنه
با «تذکره الاولیاء» تألیف شیخ فریدالدین عطار نیشابوری بیشتر آشنایی داریم تا با طبقات الصوفیه (خواجه عبدالله انصاری) یا نفحات الانس (عبدالرحمان جامی) یا کشف المحجوب (هجویری)، و نیز با اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابوسعید (محمدبن منور)، مقامات ژنده پیل (سدیدالدین محمد غزنوی)، مقامات العارفین (شمس الدین احمد افلاکی) یا اخبار حلاج (جمع آوری و تألیف لویی ماسینیون از منابع کهن) و همچنین عارفان معاصر مانند سیدهاشم موسوی حداد (روح مجرد تألیف سید محمدحسین حسینی تهرانی) و سید محمدحسین حسینی تهرانی (نور مجرد تألیف سید محمد صادق حسینی تهرانی) و…
با این یادآوری باید عرض کرد که «تذکره نویسی» و «مقامات نویسی» در فرهنگ اسلامی سابقه ای دیرینه دارد و این سنت حسنه همچنان توسط اهل دل استمرار یافته است. تذکره ها از جهت موضوع مختلف اند و یکی از موضوع های مورد نظر مؤلّفان، اهل تصوف و عرفانند که برخی از مؤلفان و کتاب هایشان را یاد کرده ایم.
این سنت در چند دهه اخیر، یعنی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، رونق ویژه یافته است؛ البته آثار منتشره در این حوزه یکدست و همه مستند نیستند و بسیاری از سر دقت تألیف نشده اند. در این حوزه نیز مانند بسیاری از حوزه های تألیف و چاپ و نشر کتاب، آثاری درقالب «کتاب سازی» و البته «اعتمادسوزی» منتشر شده که ساحت علمای ربانی نیز از این تعرض مصون نمانده است. چنین رویکردی سبب رواج فرهنگ زرد و سطحی نگری به موضوع های جدی و عمیق همچون احوالات مردان پاکی می شود که در میان اینان بسیاری به فضیلت های چند بعدی در فقه، اصول، اخلاق، کلام، فلسفه، عرفان و ادبیات (معقول و منقول) آراسته اند و گروهی از این کاروان الهی در بعد اجتماعی مسئولیت خطیر «مرجع تقلید» را پذیرفته و گروهی نیز با وجود صلاحیت، از پذیرش چنین مسئولیتی سر باز زده اند.
****
«زمزم عرفان» به معنی اخص، صرفاً تذکره ای در باب آرا و اندیشه های یک سالک عرفان و عارف بالله نیست، بلکه کشکولی از نظرها و عقاید آیت الله بهجت در عرصه های مختلف است، گرچه رویکرد عرفانی در آن غلبه دارد؛ در هر حال این اثر مغتنم است. ای کاش مؤلف مطالب مطرح در محضر آیت الله بهجت را ضبط می کرد تا یادداشت ها نکته به نکته مطابق اصل باشد؛ همان نکته ای که مرحوم مغفور علامه جعفری به فرزند آن عزیز یاد آوری و تأکید کرده بودند.
البته مؤلف محترم نگفته که آیا آقای بهجت ضبط حضوری را منع کرده بودند یا مؤلف چنین درخواستی نداشته است؟ این هم نمونه دیگری از آینده نگری آیت الله محمدتقی جعفری بود که تحقق نیافت.
کتاب «زمزم عرفان» که «یادنامه فقیه عارف، حضرت آیت الله محمدتقی بهجت» عنوان شده، تألیف محمد محمدی ری شهری است که سازمان چاپ و نشر دارالحدیث چاپ اول آن را در سال ۱۳۸۹ منتشر کرد. این کتاب در کنار مجموعه ۳ جلدی «در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت» تألیف محمدحسین رخشاد که حاوی بیانات ایشان در مدت ۱۵ سال است شناخت نامه مفیدی از فقیه عارف و استاد بزرگ حوزه علمیه قم حضرت آیت الله محمدتقی بهجت فومنی به حساب می آید.
«زمزم عرفان» بر اساس یادداشت های ری شهری از آیت الله بهجت در محضر ایشان، شکل گرفته است. ری شهری از تاریخ ۱/۹/۱۳۷۰ تا ۱۰/۱۱/۱۳۸۷ سر جمع ۳۷ بار با ایشان دیدار کرد که حاصل پرسش ها و پاسخ ها و اظهار نظرهای آیت الله بهجت در باره افراد، موضوع ها، وقایع تاریخی، و بعضاً سیر و سلوک و خودسازی را بر اساس تاریخ هر ملاقات به صورت مستقل یادداشت کرده است. این یادداشت ها در هر مورد به صورت ارقام ۱ و ۲ و ۳ و… مشخص شده اند: «دیدارهایی که با آن بزرگوار داشتم، گاه قریب یک ساعت طول می کشید. در این دیدارها ایشان مطالب متنوعی را در باره قرآن، حدیث، فقه، اصول، اخلاق، عرفان، کشف و کرامات علمای سلف، حج و سرپرستی حجاج، امام خمینی و انقلاب اسلامی و برخی امور سیاسی بیان می فرمود. همچنین گاه، رهنمودهای خاصی در باره برخی اذکار و اعمال داشتند که این جانب، شماری از برجسته ترین مطالب ایشان را، گاه در محضر ایشان و گاهی پس از آن یادداشت می کردم.»(زمزم عرفان، ۸)
و در قسمتی دیگر می نویسد: «یادداشت های این جانب از سخنان آیت الله بهجت، تقریباً نقل به معناست، لیکن تلاش کرده ام تا آن جا که حافظه ام یاری کرده، عین تعبیرات ایشان (خصوصاً در باره اشخاص) را ضبط کنم. از این رو، القاب و عناوین شخصیت هایی که در متن یادداشت ها از آن ها یاد شده، ذکر نشده است.»(۱۳)
ری شهری در چند مورد از سخنان آیت الله بهجت به نوعی انتقادی برخورد می کند و به این نکته که در این کتاب آورده- هم از طرف خود و هم از جانب آیت الله بهجت- وفادار مانده است: «نخستین نکته در تمجید و تجلیل از شخصیت های بزرگ، رعایت اعتدال و اجتناب از افراط و تفریط است»(۱۰) و نظر شخص آقای بهجت نیز همین است: «کلامی که از غیر معصوم است از هر بزرگی باشد، نباید به آن صد درصد اعتماد کرد، بلکه باید احتمال خلاف و خطا در آن داد…»(۱۱)
اما کتاب علاوه بر پیشگفتار و چند نکته و نگاهی کوتاه به زندگی آیت الله بهجت در چهار بخش سامان یافته است.
در بخش یکم ذیل «جمع بندی و تحلیل مهمترین رهنمودها»ی آیت الله بهجت در ده فصل با آوردن آیات قرآنی و روایات معصوم(ع) ذیل موضوع قرآن، حدیث، فقه و اصول، ارزش های اخلاقی و عملی، فلسفه و عرفان، کشف و کرامت، حج و سر پرستی حجاج، امام خمینی و انقلاب اسلامی، سیاست و رهنمودهای ویژه، به شرح و تحلیل کوتاه می پردازد.
بخش دوم به گفت وگوی ری شهری با فرزند آیت الله بهجت، حاج شیخ علی آقا بهجت اختصاص دارد. این گفت وگو که در قالب پرسش و پاسخ در سفر حج سال ۱۳۸۸ انجام شد حاوی نکته های قابل توجهی از زندگی و سلوک پدرش است. شیخ علی آقا در این گفت وگو از ارتباط خاص پدرش و امام خمینی و نیز پدرش با آیت الله سید هادی میلانی یاد می کند. درباره مرحوم میلانی می گوید: «روابط آن ها تا حدی بود که آقای میلانی اصرار فراوان داشتند که آقا تابستان ها را به جای ایشان در صحن نو (آزادی) نماز جماعت بخواند و واسطه هم شهید قدوسی بود.»(۲۳۲)
یا: پدرم می فرمود: «اولین کسی که در ایران در باره آقای قاضی، مرتب از من سؤال می کرد، آقای خمینی بود. در ابتدا فکر می کردم که چرا آقای خمینی این قدر از آقای قاضی می پرسد؟ بعد متوجه شدم که خود ایشان هم اهل این معانی است.» من از پدرم پرسیدم: ایشان هم اربعینی را طی کرده است؟/ فرمود: بله. بله».(۲۳۲-۲۳۳) البته در باره روابط آیت الله بهجت و امام خمینی گفتنی های دیگری هم در کتاب آمده است. از جمله در بند ۹ یادداشت شماره ۲۰: «فرمودند: اسراری از آقای خمینی می دانم که تاکنون نگفته ام و نخواهم گفت.»(۳۴۰) و فرزندش در گفت وگو به ری شهری می گوید: «پیش از فوت حضرت امام(ره) چندین بار اقدام کردم که ملاقاتی میان آقا و امام صورت گیرد. یک بار خیلی اصرار کردم و گفتم: ایشان دوست تان بوده! خوب است همدیگر را ببینید. ایشان فرمود: «تو چه می دانی که همین دیشب با هم چه گفت وگویی داشتیم.» / گفتم: این را ایشان می داند؟/ فرمود: «بله. ایشان هم می داند.»(۲۶۵-۲۶۶)
همچنین در این گفت وگو، پسرش در باره ویژگی های اخلاقی، گاهی عصبانیت و علت آن، خوراک، بیماری، حالات ذکر، مداومت بر زیارت عاشورا و زیارت جامعه، قدردانی و احوال پرسی از کسانی که حتی یک بار کارش با آن ها افتاده بود تا پایان عمر، تعقیبات نماز، ساعات خواب (۵/۳ تا ۴ ساعت در شبانه روز)، سحرخیزی، ویژگی های علمی، آثار مکتوب (که اجازه چاپ نمی داد)، استادان برجسته اش، استاد فلسفه اش، مطالعه پیش از درس، حضور در درس آیت الله قاضی، نقل برخی از کرامات که خود شاهدشان بود، خلع بدن، شرح ساعات پایانی عمر در روز یکشنبه (۲۷/۲/۱۳۸۸)، ارتباط آیت الله خامنه ای با ایشان و نقل آن چه پس از اولین دیدار پس از انتخاب به رهبری بین ایشان و آیت الله بهجت گذشت(۲۷۰)، درباره براندازی رژیم سلطنتی و… مطالبی را بیان کرده است.
و این نکته که «سال ها زمان و نقشه لازم داشت تا یکی از کرامات استادش را بیرون بکشیم. آن را هم می پوشاند. پرسیدند: چرا در گذشته، علما کراماتشان ظاهر بود، اما حال چنین نیست؟! / گفت: «اکنون باور آن برای مردم مشکل است، فقط زحمت و رنج آن می ماند برای شخص.»
درخواست کردند که: از عطایای خود بگویید، فرمود: «اگر خدا عطیه ای داد، گفتنی نیست!». می گفتند: نوشته اید؟ می فرمود: «نوشتنی نیست. شاید به زبان دیگری گفته ام، اگر لازم بوده!» «یعنی که سِر باید سِر بماند»(۲۷۶)
****
بخش سوم کتاب یادداشت های مؤلف از سخنان آیت الله بهجت است و بخش چهارم به معرفی اشخاصی اختصاص دارد که نامی از آنان در کتاب و در بیان آیت الله بهجت آمده است که هر یک به ویژه در باره علمای بزرگ که با بسیاری از ایشان دم خور بوده یا به واسطه ای نقل می کند، بسیار مفید و گاهی تکان دهنده است.
****
نقطه اختلاف و نکته افتراق
نکته برجسته و حق این است که میان نحله های صوفیانه و عرفانی اهل تشیع با نحله های مشابه اهل تسنن اختلاف جدی وجود دارد. گرچه حائز اهمیت است که بدانیم بسیاری از جریان های صوفیه، سلسله سنت خرقه پوشی و خرقه ستانی را به امیرالمؤمنین علی (ع) می رسانند و البته آنان نیزبه خاندان رسول خدا(ص) ارادت داشته اند، مانند آن چه از گفته بوسعید در «اسرارالتوحید» آمده است: «بابا حسن، رحمت الله علیه، پیش نماز شیخ ما ابوسعید، قدس الله روحه العزیز، بوده است و در عهد شیخ امامت متصوفه به اسم او بوده است، یک روز نماز بامداد می گزارد. چون قنوت برخواند گفت: «تبارکت ربنا و تعالیت اللهم صل علی محمد» و به سجده شد. چون نماز سلام داد شیخ گفت: «چرا بر آل صلوات ندادی و نگفتی: اللهم صل علی محمد و علی آل محمد؟» بابا گفت: «اصحاب را خلاف است که در تشهد اول و در قنوت بر آل محمد صلوات شاید گفت یا نه، من احتیاط آن خلاف را، نگفتم.» شیخ ما گفت «ما در موکبی نرویم که آل محمد آن جا نباشد.»(۲۰۴، تصحیح شفیعی کدکنی، چاپ چهارم، ۱۳۷۶)
این اختلاف عام که به موضوع جانشینی رسول خدا (ص)، بازگشت دارد درباره برخی از روش های سلوکی نیز مشاهده می شود که موضوع بحث نیست. می خواهد اشاره کند که برخی از علمای حوزوی معاصر- گذشته از قبل از این دوران- با سلوک و باورهای سلوک عرفانی مخالف اند. مخالفان دلیل های مختلفی را برمی شمارند این گروه هم با برخی از باورها و هم با برخی از رویکردهای سلوکی سر سازگاری ندارند؛ البته در هر دو جنبه، خرافات بسیار رخنه کرده و ظاهرسازی ها چهره اصلی و واقعی را پوشانیده است.
این نوع مخالفت امروزی نیست، از گذشته وجود داشته و همچنان مورد اعتراض خواهد بود. «کشف المحجوب» را علی بن عثمان هجویری نوشته است. وی در قرن پنجم هجری قمری می زیست که از جهاتی زمانه اوج تصوف و عرفان بود. وی در این کتاب که مورد اعتماد صاحب نظران است، می نویسد: «ابوالحسن خوشنجه» گوید که التصوف الیوم اسم بلاحقیقه و قدکان من قبل حقیقه بلا اسم (تصوف امروز نامی است بی حقیقت، و پیش ازین حقیقتی بود بی نام، یعنی اندر وقت صحابه و سلف این اسم نبود و معنی اندر هر کسی موجود بود، اکنون اسم هست و معنی نی؛ یعنی معاملت معروف بود و دعوی مجهول، اکنون دعوی معروف شد ومعاملت مجهول» و اضافه می کند: «اکنون این مقدار از تحقیق و مقالات مشایخ رحمهم الله اندرین کتاب بیاوردم اندرین باب تصوف تا بر تو اسعدک الله طریق این گشاده گردد و مرمنکران را گویی کی مرادتان به انکار تصوف چیست؟ اگر اسم مجرد را انکار کنند باک نیست کی معانی اندر حق تسمیات بیگانه باشد و اگر عین این معانی را انکار کنند انکار کل شریعت پیغامبر عم و خصال ستوده کرده باشند و مر تو را وصیت کنم تا حق این را مراعات کنی و انصاف بدهی تا دعوی کوتاه کنی و به اهل این نیکو اعتقاد باشی و بالله التوفیق و علیه التوکل و التصدیق» (۴۸، تصحیح ژوکوفسکی، ناشر کتابخانه طهوری، ۱۳۵۸ خورشیدی)
البته برخی از مخالفان که دارای صلاحیت علمی و اخلاقی بحق در حوزه های علمیه اند، نیز با تدارک سند از کتاب و سنت با این طریقه مخالفت می ورزند. جالب آن که موافقان نیز نه تنها همتراز آنانند که بسیاری در جهاتی فراتر از آنان نیز رفته اند، بلکه خود طی طریق عرفان کرده اند؛ در همان حال از مدرسان برجسته در سطح خارج به حساب آمده اند و امتیاز و شأن اخلاقی فردی و اجتماعی والایی نزد خبرگان دارند و در شمار مراجع تقلید و نیز عارفان بالله قرار گرفته اند. اینان همگان را از طرد و انکار آن چه نمی دانند، بر حذر داشته اند؛ البته راه نقد و انتقاد با هدف سالم سازی نباید بسته باشد. یکی از این افراد سرشناس، حضرت امام خمینی(ره) است که هیچ کس نمی تواند بر جایگاه علمی و اخلاقی و زمان شناسی وی به عنوان سر آمدی کیمیاصفت درحوزه های علمیه، نه تنها در دوره معاصر که در حوزه های علمیه تاریخ تشیع خدشه ای وارد کند. ایشان ضمن این که این سخن را درکتاب «چهل حدیث» (اربعین حدیث) خویش تذکر می دهد، در نامه ۸ اردیبهشت ۱۳۶۱ (۴ رجب ۱۴۰۲) نیز به فرزندش حاج سید احمد می نویسد: «پسرم! ما هنوز در قید حجاب های ظلمانی هستیم و پس از آن ها حجاب های نور است و ما محجوبان هنوز اندر خم یک کوچه ایم. پسرم! سعی کن اگر از اهل مقامات معنوی نیستی، انکار مقامات روحانی و عرفانی را نکنی که از بزرگ ترین حیله های شیطان و نفس اماره که انسان را از تمام مدارج انسانی و مقامات روحانی باز می دارد، واداری اوست به انکار و احیاناً به استهزای سلوک إلی اللّه که منجر به خصومت و ضدیت با آن می شود و آن چه تمام انبیای عظام صلوات الله علیهم و اولیای کرام سلام الله علیهم و کتب آسمانی خصوصاً قرآن کریم، کتاب جاوید انسان ساز، برای آن به وجود آمده اند در نطفه خفه شود.»(وعده دیدار، ۱۰۳)
و در ادامه همین نامه پس از یادآوری مقام رسول اکرم(ص) بار دیگر کلام بالا را تکرار می کند و جالب است بدانیم که ایشان درنامه «شب ۲۷ آبان ۱۳۶۵/ ۱۵ ربیع الاول ۱۴۰۷» که مانند نامه قبلی «وصیتی» عرفانی و سلوکی است خطاب به حاج احمد آقا می نویسد: «پسرم! آن چه در درجه اول به تو وصیت می کنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنی که این شیوه جهال است و از معاشرت با منکرین اولیا بپرهیزی، که اینان قطاع طریق حق هستند.»(وعده دیدار، ۱۴۰)
ری شهری درباره این کلام امام راحل(ره) سخنی را از امام علی(ع) یادآوری می کند: «گویا این توصیه امام خمینی، از مواعظ حیات بخش جد بزرگوارش امیرالمؤمنین (ع) به فرزندش امام مجتبی(ع) اقتباس شده که در توصیف انسان های جاهل می فرماید: «به راستی، نادان کسی است که خود را از آن چه نمی داند، دانا شمرد… و هر چیزی را نمی شناسد، گمراه کننده معرفی نماید؛ و هر زمان بر او چیزی عرضه شود که آن را نمی شناسد، انکار کند و دروغ شمرَد و از روی نادانی بگوید: این را نمی شناسم و گمان نکنم در گذشته وجود داشته یا در آینده محقّق گردد. این همه، بر پایه اعتماد به اندیشه های خود و شناخت اندک از نادانی خویش است.» (پانوشت زمزم عرفان، ۱۴۲)
حضرت امام خمینی(ره) به فاطمه طباطبایی، همسر حاج سید احمد، نیز چنین توصیه ای دارد: « من نمی خواهم تطهیر مدعیان را بکنم که: «ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد» من می خواهم اصل معنا و معنویت را انکار نکنی، همان معنویتی که کتاب و سنّت نیز از آن یاد کرده اند… در هر صورت،با روح انکار، نتوان راهی به سوی معرفت یافت. آنان که انکار مقامات عارفان و منازل سالکان کنند، چون خودخواه و خودپسند هستند، هرچه را ندانستند، حمل به جهل خود نکنند و انکار آن کنند تا به خود خواهی و خود بینی شان خدشه وارد نشود.»(زمزم عرفان، ۱۴۲، نقل از صحیفه امام، جلد ۱۸، ص ۴۵۴)
نمونه دیگری از حکم فقهی
ری شهری در یادداشت های شماره ۳۶ خود از دیدار آیت الله بهجت می نویسد: «فرمودند: به آخوند ملا محمد کاظم [خراسانی] گفته بودند: قائلین به وحدت وجود را تکفیر کنید. فرموده بود: [این مسئله، نظریه (نظری) است، نه عملیه، و الا در عمل، با ما اختلاف ندارند] آن ها اشتباهشان در مقتضیات برهان است، نمی شود آن ها را تکفیر کرد، مثل کسی که تصور می کند آتش گردان، آتش است.»(زمزم عرفان، ۳۹۸-۳۹۷)
و نیز در یادداشت های شماره ۲۵ از همین نوع دیدارها آورده است: «فرمودند: «ابوعبدالله خفیف با منصور [حلاج]، در زندان بود، خواست دستش را ببوسد، او گفت: اگر دست، مال من بود نمی گذاشتم ببوسی… او در مذاق، اخباری بوده، اما در تصوف، با منصور هم مشرب بوده است مرحوم[آیت الله] میلانی می گفت: آن چه قائلین به وحدت گفته اند، تأویل دارد و الا زندقه است.»(همان ۳۵۷)
نظر آقا سید محمد کاظم یزدی در باره محی الدین عربی
در کتاب «در محضر آیت الله العظمی بهجت: ج ۲» آمده است: « ایشان در پاسخ به این سؤال که «آیا محی الدین عربی، ضال و مضل است»، فرموده اند: این سؤال را باید از آقا سیدمحمد کاظم یزدی پرسید که با آن همه توّرع، احتیاط می کند. البته ما نمی توانیم از محی الدین و امثال او و گفته آن ها تبعیت کنیم و از آن ها متابعت نماییم و بنا بگذاریم که «کل ما یقوله حق»
ما باید در اعتقاد و عمل، تابع انبیا و اوصیا(ع) و با آن ها باشیم، این که بگویی: این ها کافرند و تناکح و تناسل با آن ها جایز نیست، این را هم نمی توانیم بگوییم؛ زیرا آن ها به نماز و روزه التزام داشته اند. حرف های آن ها، قابل تأویل است، مثل بایزید و جنید که دارای شطحیات بوده اند و به طور کلی، در مورد افرادی که نمی دانیم چگونه بوده اند و عاقبت شان چه شده، می گوییم: هر کس که موافق با اهل بیت(ع) باشد، ما هم با او موافقیم و هر کس با آن ها مخالف باشد، با او مخالف هستیم، در هر حال، باید از «ثقلین» تقلید کرد و مرجع همه مسلمانان، «ثقلین» است.» (زمزم عرفان، ۱۳۹) «ثقلین» اشاره به حدیث شریف نبوی(ص) در باره کتاب خدا و خاندان نبوت دارد.
«با توجه به این که آیت الله بهجت، نقدی بر سخنان آخوند و آقای میلانی نداشتند، به نظر می رسد که ایشان نیز با نظر آن ها موافق بودند.»(زمزم عرفان، ۱۳۷) و باید اضافه کرد؛ با نظر آقا سید محمدکاظم یزدی نیز موافق بودند. در جمع بندی باید گفت؛ آیت الله بهجت با «تکفیر قائلان به وحدت وجود مخالف بودند. ضمن این که خودشان با این دیدگاه ابن عربی و پیروانش موافقت ندارند، بلکه نظر به «وحدت حکمیه» دارند و نظر صریح ایشان نیز در این باره آمده است: «نظر ایشان را در مورد مسئله «وحدت وجود» جویا شدم که آیا ایشان وحدتی را که اهل عرفان می گویند، قبول دارند یا نه.
پاسخ دادند: «آنان از یک جهت، مُصیب هستند و از یک جهت در اشتباه. جهت اصابه آن است که آن چه می بینند، دروغ نیست، و جهت اشتباه آن است که آن چه می بینند با کثرت حقیقیه منافات ندارد. آن چه می بینند واحد است، تجلی حضرت حق است. موضوع «تجلی» در قرآن و روایات اسلامی مطرح است، الی ماشاءالله.
آنان وحدت حُکمیه را با وحدت حقیقیه اشتباه کرده اند، من معتقد به وحدت حکمیه و کثرت حقیقیه هستم و ندیدم کسی[این مطلب را] گفته باشد.
آن ها هم که قائل به وحدت حقیقیه هستند، عملاً همین اعتقاد را دارند، مثل سید احمد کربلایی که یک شب تا صبح، گریه می کند اگر وحدت حقیقیه باشد، گریه برای چه؟
قرآن و احادیث اسلامی، وحدت حقیقیه را رد می کند. «کانا یاکلان الطعام» یعنی چه؟…» به هر حال، کثرت حقیقیه و وحدت حقیقیه، محال است. مگر این که کسی بگوید: تناقض محال نیست. آن چه در روایات آمده که «یُبصر به» و «یسمع به» اشاره به همان وحدت حکمیه است. همچنین است: «لافرق بینک و بینهم الا انهم عبادک و خلقک. ..» (زمزمه عرفان، ۳۵۶-۳۵۵)
و به نظرش می رسد که می تواند «جمع میان برهان و وجدان در «وحدت وجود» بکند: «وقتی خورشید آمد، ستارگان، دیده نمی شوند؛ اما واقعاً هستند. جمع میان برهان و وجدان و آن چه به صورت متواتر در کتاب و سنت آمده، اقتضا می کند که قائل به کثرت حقیقیه و وحدت ح
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.