

خرید و دانلود فایل پاورپوینت کامل از رسالت نسل «فردوسی»، تا نفی ایدئولوژی توسط «شاعران ایدئولوژیک»
156,825 تومان قیمت اصلی 156,825 تومان بود.87,125 تومانقیمت فعلی 87,125 تومان است.
تعداد فروش: 46
فرمت فایل پاورپوینت
آنتونی رابینز میگه : من در 40 سالگی به جایی رسیدم که برای رسیدن بهش 82 سال زمان لازمه و این رو مدیون کتاب خواندن زیاد هستم.
دانلود و استفاده از فایل پاورپوینت کامل از رسالت نسل «فردوسی»، تا نفی ایدئولوژی توسط «شاعران ایدئولوژیک» – تجربهای بینظیر در ارائه!
پاورپوینتی شیک و استاندارد:
فایل فایل پاورپوینت کامل از رسالت نسل «فردوسی»، تا نفی ایدئولوژی توسط «شاعران ایدئولوژیک» شامل ۴۵ اسلاید طراحیشده با دقت بالا است که کاملاً آماده برای ارائه یا چاپ در PowerPoint میباشد.
چرا فایل فایل پاورپوینت کامل از رسالت نسل «فردوسی»، تا نفی ایدئولوژی توسط «شاعران ایدئولوژیک» گزینهای عالی است؟
- گرافیک حرفهای و جذاب: اسلایدهای فایل پاورپوینت کامل از رسالت نسل «فردوسی»، تا نفی ایدئولوژی توسط «شاعران ایدئولوژیک» با طراحی مدرن و چشمنواز، پیام شما را به بهترین شکل منتقل میکنند.
- کاربری آسان: ساختار این پاورپوینت بهگونهای است که استفاده از آن بدون نیاز به تغییرات پیچیده ممکن باشد.
- آماده استفاده: تمامی اسلایدهای فایل پاورپوینت کامل از رسالت نسل «فردوسی»، تا نفی ایدئولوژی توسط «شاعران ایدئولوژیک» از قبل تنظیمشده و بدون نیاز به ویرایش، قابل استفاده هستند.
تضمین کیفیت و دقت بالا:
این مجموعه بر اساس بالاترین استانداردهای طراحی ساخته شده است و کاملاً منسجم و بدون اشکال، مناسب برای ارائههای حرفهای میباشد.
نکته قابل توجه:
برخی نسخههای غیررسمی ممکن است تغییراتی داشته باشند. این نسخه اصلی فایل پاورپوینت کامل از رسالت نسل «فردوسی»، تا نفی ایدئولوژی توسط «شاعران ایدئولوژیک» با دقت و کیفیت بالا طراحی شده است.
همین حالا فایل فایل پاورپوینت کامل از رسالت نسل «فردوسی»، تا نفی ایدئولوژی توسط «شاعران ایدئولوژیک» را دریافت کنید و یک ارائه بینظیر داشته باشید!
بخشی از متن فایل پاورپوینت کامل از رسالت نسل «فردوسی»، تا نفی ایدئولوژی توسط «شاعران ایدئولوژیک» :
پروانه ها اینجا هم آمده اند. پروانه های مشهور بهار سال تهران در یک غروب کمی گرم بالای سر انبوه شاعرانی که مضطرب یا آرام نشسته اند می روند و می آیند. بی تفاوت به اهل ادبی که حتماً هر کدام روزگاری با «پروانه» چه مضمون سازی هایی که نکرده اند. مثل باقی نقاط تهران که با بال های نارنجی و قهوه ای نقاشیشده شان حسن می فروشند و بچه ها را به دنبال خود می کشانند و بزرگ ترها را به شوق می آورند که سال هاست تهران جلوه ای این چنین ذوق آفرین از طبیعت به خود ندیده است.
در این آخرین روزهای اردیبهشت آسمان گرفت و بوی خاک نم خورده تهران را برداشت و بعد هوا کاملاً روشن شد و حالا اینجا زیر نور ماهی که کم کم دارد خودش را حسابی به رخ شاعران می کشد همه منتظرند. از یوسفعلی میرشکاک که گوشه ای ایستاده است و معلوم است که منتظر اذان است تا سیگاری بگیراند و حالی عوض کند تا علیرضا قزوه که یک دهه است مدیر جلسه دیدار شاعران با رهبر معظم انقلاب است و امسال انگار این وظیفه را به کسی دیگر داده اند و کمی دمغ است. شهرستان ادبی ها هم گوشه ای برای خودشان گعده پر سر و صدایی راه انداخته اند مؤدب و سیار و عرفانپور و … جمع شان جمع است.
بزرگان قوم جلو ایستاده اند؛ منتظر ورود رهبر انقلاب و انتظار زیاد طول نمی کشد. زود می آید. با همان لبخند همیشگی و مطمئن شاعران جوان و شهرستانی را آرام می کند؛ چند تعارف علمایی به بزرگان جمع می زند و هولشان می کند و بعد همه را از نگاهش می گذراند و روی صندلی می نشیند. شاعران هجوم می آورند برای دیدن رهبر و اهدای کتابشان. رهبر روی صندلی نشسته است و همه دور تا دور صندلی ایستاده اند و نظاره گرند. سرش را بلند می کند و بلند می پرسد: ” حال همه شما خوب است آقایان؟ “
جمع به خنده می افتند و تازه یادشان می افتد که می شود نشست و شاعران یک به یک به نزد رهبر می روند و کتاب های تازه شان را هدیه می دهند و کمی که می گذرد همهمه قسمت خانم ها بالا می رود به اعتراض و زود راهی باز می کنند تا آنها هم بیایند و کتاب بدهند و درد و دل کنند.
من اما این سوتر جای دنجی برای خودم پیدا کرده ام و نشسته ام به تماشای آدم ها. کنار دستی ام بی توجه به شلوغی و همهمه بلند فضا، قرآن کوچکی باز کرده است و می خواند. نگاهم به قرآنش می افتد. عکس پیرمردی گوشه صفحه است و صفحه به صفحه که جلو می رود عکس پیرمرد را جلو می آورد و مگر می توانم نپرسم که ماجرا چیست. پدر مرحومش است که آرزو داشته است رهبر را ببیند و حالا برای او و به یاد او نزد رهبر قرآن می خواند.
علیمحمد مؤدب کمی آن طرف تر یک مصرع شعر را زمزمه می کند. سرم را کمی نزدیک تر می آورم. دارد با خودش تکرار می کند: شوق دیدار چند لحظه پیش… تا حالا نشنیده ام و نمی دانم برای کدام سرود یا ترانه ای است. زل زده است به حلقه شاعرانی که دور رهبر جمع شدند و مشغول خوش و بش و اهدای کتاب هستند و این مصرع را برای خودش تکرار می کند.
یک شاعر فکر میکنم شهرستانی که نمی شناسمش نزدیک مؤدب می آید و با ذوق و شوق می گوید: ” ببین برایش چه آورده ام! کتاب رفیقش را. ” نگاهی می اندازم و می بینم کتاب مهدی اخوان ثالث است.
آدم هایی که نزد رهبر بوده اند یکی یکی دل می کَنند و پیش دوستانشان می آیند و حالا دیالوگ هایشان برای منی که دنبال اشاره های بی تعارف آدم ها با رهبر هستم، بیش از هر چیز دیگری شنیدنی است.
-حالم را گرفت. گفتم انگشترت را بده گفت همین جوری که نمی شود. قهقهه می زند و برای جمع رفقایش از تیری که به سنگ زده است تعریف می کند.
آن طرف تر جوانکی به سختی خودش را از جمع بیرون می آورد؛ نگاهی به اطرافش می اندازد و خیلی سریع چفیه ای را که از رهبر گرفته است زیر کتش قائم می کند.
دیگری می آید و برای دوستانش تعریف می کند که بعد از چهار سال بالاخره امسال جرأت کرده است که برود جلو. کسی میگویدش حالا چه گفتی؟ می گوید گفتم از قم آمده ام. می گویند خب بعدش چه گفتی؟ نگاهی به آنها می اندازد و می گوید هیچ! چیزی نداشتم بگویم اما حسابی تحویلم گرفت.
سرور رجایی، شاعر و پژوهشگر افغانستانی با خوشحالی می آید و می گوید بالاخره کتاب شرح حال شهدای افغانستانی سال جنگ تحمیلی را به آقا رساندم.
امید مهدی نژاد چند شماره از مجله طنز «سه نقطه» را دست گرفته است تا به رهبر برساند. سرک می کشد و آنقدر شلوغ است که گوشه ای منتظر می ماند تا وقتش شود.
کمکم هوا در حال تاریک شدن است که یک اذان گو خودجوش از میان جمعیت برمی خیزد. انگار چند دقیقه ای است که اذان را گفته اند و شاعران رهبر را رها نمی کنند و او دیگر بی طاقت شده است و حوصله اش سر رفته است. بلند اذان می گوید و اعتنایی هم به سایرینی که از او می خواهند سرعتش را کم کند تا کار رفقایشان پیش رهبر تمام شود نمی کند. دومین «الله اکبر» انتهایی اذان را که می گوید رهبر برمی خیزد. قامت می بندد و یکی از پشت سر می گوید: قربانش بروم نماز قبل از افطار را همیشه سریع می خواند. چند نفر آهسته می خندند.
نیازی به رکعت دوم نماز عشاء نیست تا تعداد زیاد آدم هایی که نمازشان شکسته است و حتماً تهرانی نیستند را شناسایی کنم. لهجه ها و رنگ رخساره ها نشان می دهد که تنوع سرزمینی شعرا قابل قبول است. علاوه بر اینکه این بار چهره های ناآشنا هم زیادند و البته چهره های همیشگی هم مثل همیشه هستند.
یخ مجلس هنوز باز نشده است. همه منتظرند تا مثل همیشه خود رهبر پیش قدم شود و جلسه را مثل سال های قبل تبدیل به محفلی خودمانی کند که هر که هر چه می خواهد دل تنگش بگوید. سنت جلسات رمضانیه رهبر انقلاب دیگر در حال تبدیل به یکی از سنتهای تاریخی انقلاب اسلامی است. جلسه ای که به صراحت و راحتی مشهور شده است و رهبر چند کلامی بیشتر سخن نمی گوید و بیشتر شعرها را گوش می دهد و البته به همان نسبت که شعرا بی تعارف می شوند رهبر هم صریح اللهجه است و نظرش را بی تعارف درباره شعر شاعران می گوید جدی و شوخی.
اسفندقه شاعران را یکی یکی معرفی می کند. اما قبل از شروع یادی از درگذشتگان این سال های جمع می کند؛ از قیصر امینپور تا احمد عزیزی که رهبر به میان حرفش می پرد و با حسرت میگوید: ” حمید سبزواری را یادتان رفت.”
اولین شاعر موسوی گرمارودی است که خیلی صریح می گوید: ” از ته دلم ترجیح می دهم تا وقتم را به شاعران جوان دهم.” رهبر می گوید: “آقا شما هم یک زمانی جوان بودید دیگر. ما که یادمان است” و لبخند به لب گرمارودی می پرد و مثنوی کوتاهش درباره فردوسی را می خواند. مثنوی در مدح و ستایش فردوسی است و زبان آوری و شاعرانگی او. تمام که می شود رهبر می گوید: ” کاش فردوسی بود و این کارهایی که گفتید را الان هم میک رد. اما نیست و این کار نسل شما شاعران جوان است که زبان فارسی را سرافراز کنید.”
و بعد نوبت به شاعران جوان و ک
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.