

خرید و دانلود فایل پاورپوینت کامل تحلیل و بررسی جبر و اختیار
219,700 تومان قیمت اصلی 219,700 تومان بود.149,200 تومانقیمت فعلی 149,200 تومان است.
تعداد فروش: 52
فرمت فایل پاورپوینت
فایل پاورپوینت کامل تحلیل و بررسی جبر و اختیار؛ انتخابی مطمئن برای ارائهای حرفهای
اسلایدهایی آماده برای استفاده:
فایل فایل پاورپوینت کامل تحلیل و بررسی جبر و اختیار شامل ۸۹ اسلاید با طراحی دقیق و ساختاری استاندارد است که برای ارائههای رسمی یا چاپ، کاملاً مناسب و آماده استفاده میباشد.
ویژگیهایی که فایل فایل پاورپوینت کامل تحلیل و بررسی جبر و اختیار را متمایز میکند:
- طراحی بصری حرفهای:فایل پاورپوینت کامل تحلیل و بررسی جبر و اختیار با بهرهگیری از رنگبندی هوشمندانه و چیدمان اصولی جهت انتقال بهتر مفاهیم ارائه.
- سهولت در اجرا: تمامی اسلایدها از پیش تنظیم شدهاند و بدون نیاز به ویرایش، قابل استفاده هستند.
- وضوح بالا و نظم ساختاری: کیفیت بالای عناصر گرافیکی و هماهنگی کامل در نمایش، تجربهای بدون نقص را فراهم میسازد.
استاندارد بالا در تولید محتوا:
فایل فایل پاورپوینت کامل تحلیل و بررسی جبر و اختیار با رعایت اصول حرفهای طراحی شده و عاری از هرگونه ایراد گرافیکی یا ناهماهنگی در نمایش میباشد.
نکته مهم:
در صورت مشاهده نسخههایی با کیفیت پایینتر، توجه داشته باشید که ممکن است نسخههای غیررسمی باشند. نسخه اصلی فایل فایل پاورپوینت کامل تحلیل و بررسی جبر و اختیار تنها از طریق منبع معتبر در دسترس است.
هماکنون فایل فایل پاورپوینت کامل تحلیل و بررسی جبر و اختیار را دریافت کرده و ارائهای حرفهای و متمایز تجربه نمایید
بخشی از متن فایل پاورپوینت کامل تحلیل و بررسی جبر و اختیار :
با نگاهی سطحی به قرآن کریم، در مییابیم که به نظر قرآن، انسان موجودی مختار است. اصولا آمدن پیامبران و نزول کتاب آسمانی، بی آنکه انسان، مختار باشد، کاری بیهوده است. بنابراین، همین امر دلالت دارد بر اینکه خدا و پیامبران، آدمی را مختار میدانند. آیاتی که در زمینه ابتلا و آزمایش انسان وارد شده است نیز دلالت بر همین امر دارند: إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَهٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً.[۱] إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِینَهً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً.[۲] نیز، آیات وعد و وعید. از اوصافی که خدا به پیامبران داده است «مبشر» و «منذر» است: کانَ النَّاسُ أُمَّهً واحِدَهً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ.[۳] تبشیر این است که پیامبران به بشر، وعدههای نیکو برای انجام کارهای خوب، بدهند و انذار آنکه: آدمی را از عواقب کارهای بد، بهراسانند؛ چه از عواقب دنیوی و چه اخروی. گاهی قرآن، حتی به جای آنکه بگوید پیامبر فرستادیم؛ میفرماید «نذیر» گسیل داشتیم. وَ إِنْ مِنْ أُمَّهٍ إِلاَّ خَلا فِیها نَذِیرٌ.[۴] یا در قیامت به مؤمنان میفرماید: أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ.[۵] همه این امور از وعد و وعید و بشارت و انذار، تنها در مورد موجود مختار معنی دارد. دستهای دیگر از آیاتی که باز نشانگر اختیار انسان است، آیات عهد و میثاق خدا با عموم یا دستههای خاصی از انسانها است که در قرآن به آن اشاره دارد: أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ.[۶] اگر انسان مجبور باشد و از خود اختیاری نداشته باشد؛ عهد خدا با وی، کار لغویست. علاوه بر این دلیلهای نقلی و یا دلیلهای عقلی؛ آدمی با علم حضوری نیز در مییابد که مختار است. تردیدپذیر نیست که در بسیاری از موارد، انسان وقتی بر سر دو راهی قرار میگیرد، بدون اینکه جبری در کار باشد، با اختیار خود یکی از دو راه را انتخاب میکند. برخی از منتسبین به اسلام، قائل به جبر یا چیزی شبیه به جبر شده اند. به علل این گرایش در مباحث آینده خواهیم پرداخت. اجمالاً در اینجا میگوییم که اینان دچار شبهههایی شده و نتوانستهاند آنها را حل کنند.
مفهوم اختیار
برای آنکه هر مسأله، حل روشنی پیدا کند باید مفاهیمی که در عنوان آن، ذکر میشود، کاملا تبیین شود و اگر اشتراک یا تشابهی وجود دارد، بکلی رفع گردد؛ به همین جهت پیش از ورود به مباحث دیگر، لازم است توضیحی پیرامون مفهوم اختیار ارائه گردد: کلمه ی اختیار، در عرف ما و نیز در مباحث نظری، به چند صورت و در چند مورد بکار میرود:
۱ـ در مقابل اضطرار: مثلا در فقه میگوییم اگر کسی از روی اختیار بخواهد گوشت مردار بخورد جایز نیست اما از روی اضطرار، اشکال ندارد؛ یعنی اگر نخورد جانش به خطر میافتد یا ضرری بسیار شدید به او روی خواهد آورد: إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ.[۷]
۲ـ در مقابل اکراه: این مورد، بیشتر در امور حقوقی کاربرد دارد مثلا میگوییم: «بیعُ مُکرَه» باطل است (اگر قائل به بطلان بیع مکره باشیم) میگوییم یکی از شرایط بیع آنست که با اختیار انجام شود. اکراه آنست که شخص، تهدید به ضرر شود و به خاطر تهدید غیر، کار را انجام دهد و اگر تهدید در کار نبود، انجام نمیداد و اختیار نمیکرد. فرق اضطرار و اکراه اینست که در اضطرار، تهدید غیر، در کار نیست و شخص در اثر شرایط خاص و استثنایی، خود ناگزیر است کاری را انجام دهد.
۳ـ اختیار به معنای قصد و گزینش: در فلسفه، فاعل فعل را به اقسامی تقسیم کردهاند که یکی از آن اقسام، «فاعل بالقصد» نام دارد و او، کسی است که راه های مختلف و متعددی پیش روی دارد، همه را میسنجد و یکی را انتخاب میکند. این قصد و گزینش، گاهی به نام اراده و اختیار نامیده میشود و اختصاص دارد به فاعل هایی که میبایست کار خودشان را قبلاً تصور کرده باشند و نسبت به آن شوقی پیدا کنند و آنگاه تصمیم به انجام آن بگیرند؛ هر چند این گزینش به دنبال تهدید غیر یا در شرایط استثنایی اتخاذ شود.
۴ـ اختیار در مقابل جبر: گاهی اختیار، در معنایی وسیع بکار میرود و آن اینست که کاری از فاعل، تنها از روی میل و رغبت خودش، صادر شود بی آنکه از سوی عامل دیگری تحت فشار قرار گیرد. این معنا، از معانی دیگر اختیار و حتی از «فاعل بالقصد» اعم است زیرا در اینجا شرطی در بین نیست که یک مقایسه ی ذهنی انجام گیرد تا بعد شوقی برای اختیار یک عمل، به وجود آید و تأکد پیدا کند و به دنبال آن تصمیم بگیرد و عزم کند و اراده نماید بر انجام کاری (خواه این عزم و اراده، کیف نفسانی یا فعل نفسانی باشد) شرط تنها اینست که کار از روی رضایت و رغبت فاعل، انجام شود. اینک ببینیم اختیاری که ملاک تکلیف ماست و موجب میشود که انسان بر سایر حیوانات امتیاز پیدا کند، چه اختیاری ست؟ بدون شک، هر انسانی دارای فعل ارادی ست، البته کار جبری و طبیعی نیز دارد ولی آنها، مورد بحث ما نیست. کارهای ارادی انسان با مبادی خاصی از ادراکات و تمایلات نفسانی وی، به مدد دستگاههای تمایلات و ادراکات و نیروهایی که خدا در او قرار داده است اعم از نیروهای روانی یا بدنی و حتی به کمک اشیاء خارجی، انجام میشود. آنچه موجب ارزش انسان میگردد این است که کارهای وی گزیده ی یک راه از چند راه است. در درون انسان، گرایشهای مختلفی وجود دارد که معمولاً در مقام عمل با هم تزاحم مییابند. شبیه نیروهای مختلفی که از جهات مختلف در یک جسم اثر میکنند؛ جاذبهای آن را به راست میکشاند و جاذبه ی دیگر به چپ. مثل آهنی که بین دو آهن ربا قرار گرفته باشد. در طبیعت، وقتی بدین گونه نیروها، جهات مختلفی داشته باشند؛ آنچه در خارج تحقق مییایند، برآیند نیروهاست و هر یک قوی تر است، به نسبت، اثر میگذارد و این کار، به طور طبیعی انجام میشود. ولی در انسان اینطور نیست که هر جاذبهای قوی تر باشد خود بخود تأثیر صد در صد در انسان بگذارد. مگر انسانهایی که نیروی اختیار و تصمیم را بکار نمیگیرند و تسلیم غرائز میشوند. انسانها نیرویی دارند که میتواند در برابر جاذبههای قوی نیز، مقاومت کنند و اینگونه نیست که در مقابل کشش های طبیعی صرفاً حالت انفعالی داشته باشند. و همین است که به کار انسان ارزش میبخشد. پس، آنچه ملاک ارزش افعال انسانی ست؛ اختیار است. انسان نیرویی دارد که با آن میتواند از حالت انفعالی خارج شود و پا فراتر نهد و حاکم بر غرائز و جاذبههای مختلف گردد و خواستهای را فدای خواسته ی دیگر کند. و اینجاست که با همین ترجیح یکی بر دیگری، کار آدمی ارزش مییابد؛ چنین ارزشی تنها در مورد موجودی صدق میکند که دارای گرایش های متضاد باشد. یعنی گرایش هایی که در مقام عمل و ارضاء، قابل جمع نیستند و با هم تزاحم مییابند ولی هر یک ذاتاً دافع دیگری نیست؛ تنها در مقام عمل و ارضاء، متضادند. پس نباید توهم شود که منظور تضاد دیالکتیکی ست بلکه بدین معنی است که انگیزههایی در انسان بوجود میآید که ارضاء همه ی آنها در یک آن و یک جا، امکان ندارد و باید یکی را انتخاب کند، نمیتوان هم خدا را راضی کرد و هم شیطان و دل را. البته گاهی امکان دارد انسان به کاری که مورد رضای خداست، میل هم داشته باشد مثل سحری خوردن یا افطار کردن که هم مستحب است (یعنی خدا از آن خشنود میگردد) و هم نفس به آن تمایل دارد و اگر قصد قربت کند، عبادت کرده است ولی گاهی تزاحم ایجاد میشود. آدم گرسنه است و غذای لذیذ اما حرامی در دسترس است؛ در اینگونه موارد جمع بین دو خواسته و ارضاء آن، ممکن نیست، باید یکی را انتخاب کرد. حال اگر موجودی تنها دارای یک نوع تمایل باشد مثل فرشتگان که لذت آنان در عبادت خداست و اصولاً لذت شیطانی در آنان نیست، در نتیجه انتخاب هم برای آنها، مطرح نیست زیرا میل دیگری جز عبادت خدا ندارند؛ البته مجبور هم نیستند؛ اختیار دارند و به میل خود کاری را انجام میدهند اما جز این میل، میل دیگری ندارند؛ به سخن دیگر: مختارند ولی انتخابگر نیستند. پس تنها یک راه پیش رو دارند؛ اما انسان دارای خواستههای متضاد است و علاوه بر اینکه مختار است باید انتخاب هم بکند و این منشأ ارزش است.[۸] آیا این اختیار، ویژه ی انسان است یا موجودات دیگری نیز آن را (اگر چه ضعیفتر) دارا هستند؟ آنچه از قرآن بر میآید این است که «جن» نیز چنین اختیاری را دارد و لذا او نیز مکلف است: یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا.[۹] در مورد حیوانات چطور؟ در قرآن، دلیلی بر این مطلب نداریم که حیوانات اختیار بمعنایی که ملاک تکلیف است دارند. برخی به طور قطع ادعا کردهاند که حیوانات ندارند اما شاید چنین ادعایی خلاف احتیاط باشد و میتوان مواردی یافت که اختیار و انتخاب بر آنها صادق است: فرض کنید حیوانی نزدیک مزرعه ی شما میآید؛ شما چوبی را بلند میکنید، او فرار میکند؛ این فرار یعنی انتخاب کتک نخوردن بر سیر شدن. این انتخاب است، گرچه بی شک به درجه ی قوت انتخاب انسان نیست! میتوان گفت انتخابی ست نیمه آگاهانه. [هر چند همه ی انسانها نیز کارهای خودشان را با اختیار آگاهانه انجام نمیدهند و برخی از انتخابها مانند همان فرار حیوان است.] به هر حال نمیتوان ادعای قاطع کرد بر این که حیوانات اختیاری ندارند و تکلیفی هم، شاید در روایات چیزهایی یافته شود مبنی بر اینکه حیوانات یا برخی از آنها، تکلیف دارند.[۱۰] در روایتی آمده است که بزی که به بز دیگر شاخ زده است، در قیامت قصاص میشود. آیات قرآن هم دلالت دارد بر اینکه حیوانات «حشر» دارند: وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ.[۱۱] وَ ما مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ.[۱۲]
اکنون آنچه مورد بحث است، اختیار انسان است. تعریف ما از اختیار انسان در این بحث این شد که انسان، دارای جاذبههای درونی مختلفی ست که میتواند با فعالیت درونی خود، یکی را بر دیگری ترجیح دهد و آنرا انتخاب کند و این اختیار، ملاک تکلیف است. هر جا تکلیفی بود دلالت دارد که چنین اختیاری هست و به عکس: هر جا تکلیفی نبود، دلیل است بر اینکه چنین اختیاری وجود ندارد؛ هر چند اختیار به معنای دیگری وجود داشته باشد. آیاتی داریم که با دلالت مطابقه و با صراحت، دلالت بر اختیار انسان میکند: قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ.[۱۳] کلامی صریحتر از این آیه، در مورد اختیار نمیتوان یافت. خدا حجت را بر مردم تمام کرده، راه ها را به آنان نشان داده و پیامبران را فرستاده است: لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ.[۱۴] و اینک نوبت مردم است که: «فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر». لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَهٍ وَ یَحْیى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَهٍ.[۱۵]
شبهههای جبریها و پاسخ به آنها
در کنار آیاتی که ذکر کردیم، آیات دیگری هست (به علاوه ی پارهای از شبهات عقلی) که موجب توهم جبر است؛ یک دسته از این آیات میفرماید که مشیت و اراده ی شما، محکوم مشیت خداست و مشیت خدا بر شما غلبه دارد: وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ.[۱۶] آیه ایهام دارد که اگر خدا بخواهد، در ما مشیئتی پیدا میشود و اگر نخواهد، ما نیز نخواهیم خواست و کاری انجام نمیدهیم. پس آنچه مؤثر است، خواست خداست و ما ابزار بی ارادهای بیش نیستیم.
دسته ی دیگر: آیاتی ست که میفرماید آنچه انسان انجام میدهد، باید به اذن خدا باشد:
وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَؤمنِ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ.[۱۷] یعنی حتی ایمان و کفر انسان محکوم اذن الهی است. نیز، آیاتی در مورد قضا و قدر وجود دارد دال بر اینکه آنچه انجام میدهید در کتابی نوشته شده و هیچ چیز خارج از حوزههای قضا و قدر الهی تحقق نمییابد. اما باید دانست که قاهریت مشیت و اراده و اذن و قضا و قدر خداوند در مورد انسان، به معنی نفی اختیار نیست؛ زمانی چنین است که اینها جانشین اختیار شوند؛ یعنی یک کار، یا باید به اراده ی ما انجام شود یا به اراده ی خدا، که در صورت اخیر، اراده ی خدا، اراده ی ما را نفی میکند. ولی اراده ی خدا و انسان، در عرض هم نیستند و اراده ی خدا جانشین اراده ی انسان نمیگردد؛ بلکه در طول یکدیگرند: کاری که با اراده ی انسان صورت میگیرد، این کار با مبادی و آثارش، «یکجا» تحت اراده ی خداست. کار ما، با اراده ی خود ما، رابطه ی علل و معلولی دارد.[۱۸] ما باید اراده کنیم تا کاری انجام گیرد؛ تا اراده نکنیم، کار تحقق نمییابد اما همین علت و معلول و نیز مبادی دیگر، همه، متعلق اراده ی الهی ست. علت قریب و مباشر این کار، اراده ی انسان است پس اراده ی الهی در طول اراده ی انسان است. با اینکه در این سلسله علل و معالیل، علت و معلولی هست؛ اما همه محکوم اراده ی الهی ست. اصولا کل نظام، متعلق اراده ی الهی ست؛ تا اراده ی الهی نباشد؛ این نظام، موجود نمیشود اگر اراده ی خدا نباشد، نه ما که مریدیم وجود خواهیم داشت و نه مرادی و نه اراده ای! زیرا چنانکه گفتیم اراده ی ما و خدا در طول یکدیگرند و منافاتی ندارد با این که همه ی این نظام بکلی متعلق اراده ی الهی باشد. این کلید حل همه ی این مسائل است، در اذن، مشیت، قضا و قدر و…
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.