خرید و دانلود فایل پاورپوینت کامل عبادت و عبودیت بندگان خاص خدا
224,700 تومان قیمت اصلی 224,700 تومان بود.169,200 تومانقیمت فعلی 169,200 تومان است.
تعداد فروش: 49
فرمت فایل پاورپوینت
پاورپوینت فایل پاورپوینت کامل عبادت و عبودیت بندگان خاص خدا؛ ابزاری کارآمد برای ارائههای برجسته
آیا به دنبال ارائهای بینقص هستید؟ فایل فایل پاورپوینت کامل عبادت و عبودیت بندگان خاص خدا با ۱۰۶ اسلاید با طراحی حرفهای آماده است تا در جلسات شما را به بهترین شکل ممکن معرفی کند.
ویژگیهای بارز فایل فایل پاورپوینت کامل عبادت و عبودیت بندگان خاص خدا:
- گرافیک شگفتانگیز: طراحی دقیق و متناسب با استانداردهای روز برای جذب توجه مخاطب.
- استفاده ساده: فایل فایل پاورپوینت کامل عبادت و عبودیت بندگان خاص خدا به گونهای طراحی شده که نیاز به تغییرات پیچیده نداشته باشد؛ کافی است آن را بارگذاری و ارائه دهید.
- کیفیت حرفهای: تمامی اسلایدها با وضوح بالا و استانداردهای نمایش در پاورپوینت طراحی شدهاند.
طراحی بدون نقص: فایل فایل پاورپوینت کامل عبادت و عبودیت بندگان خاص خدا با دقت بالا و بدون ایراد گرافیکی یا ناهماهنگی در طراحی آماده شده است.
توجه: نسخههای غیررسمی ممکن است مشکلاتی در نمایش یا کیفیت داشته باشند. تنها نسخه رسمی فایل فایل پاورپوینت کامل عبادت و عبودیت بندگان خاص خدا تضمینشده است.
بخشی از متن فایل پاورپوینت کامل عبادت و عبودیت بندگان خاص خدا :
مقدمه
شناخت ائمه (ع)، شناخت خداست نخست به معنای عبودیت اشاره کردد آنگاه با تکیه بر حدیث عنوان بصری راه رسیدن به علم یعنی انوار هدایت الهی را در عبودیت و اطاعت خدا دانست که مهم ترین رکن آن این است که انسان به فقر خویش پی ببرد و تنها مالک هستی را خدا بداند. در گام بعد برای رسیدن به عبودیت باید به تفویض امور به خداوند رسید و درگام نهایی باید مشغول به اطاعت انجام وظیفه پرداخت. با این گام ها انسان به مقام تقوی رسیده و از علو و فساد برکنار می ماند و از اینجا نور هدایت و معرفت به انسان داده می شود. در پایان نیز بیان می دارد که معرفت الله همان معرفت الامام است که این انوار در واقع انوار امام است که در قلب ظهور پیدا می کند و این معنا را شرح می دهد.
معنای عبودیت
یکی از مهمترین تکالیف و وظایفی که به عهده ما هست و اصولا فرصت دنیا فرصت دستیابی به این حقیقت هست معرفت ائمه علیهم السلام هست که طریق معرفت الله است. فرصتی که در دنیا داریم برای این است که یک راهی به معرفت خدای متعال پیدا کنیم.
خدای متعال در قرآن می فرمایند: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ» جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه مرا بندگی کنند. اولا مقصود از «یعْبُدُونِ» مناسک و عبادات نیست بلکه عبودیت و بندگی است. اگر کسی در مقام عبودیت و بندگی خدای متعال بود و استکبار نفس، خودبینی، توجه به خود و خودپسندی از او دور شد در آنصورت همه کارهایش عبادت می شود. بنابراین عبودیت معنایش این است که انسان در مقام بندگی خدای متعال باشد و هر کاری که انجام می دهد برای فرمان الهی و انجام فرمان باشد.
حداقل عبودیت همان چیزی است که امام صادق علیه السلام به عنوان بصری گفتند. وقتی به امام صادق (ع) عرض کرد: آقا من آمده ام از علوم و معارف شما برخوردار بشوم همه را دیده ام دیگران را تجربه کرده ام خدا روزی کرده آخر عمر آمده ام از علم و معارف شما استفاده کنم. حضرت به او فرمودند: – نقل به معنا می کنم- جای درستی آمده ای، همه علوم الهی و حقایق اینجاست، ولی اگر بخواهی از علم ما استفاده کنی دو نکته را باید توجه داشته باشی که آن علمی که شما دنبال آن هستید مرکب روی کاغذ و سر و صدا کردن نیست، این را دیگران هم دارند. علم آن نورانیتی است که موطن و جایگاهش قلب انسان و سرچشمه اش خدای متعال است. از ناحیه خدای متعال نورانیتی به قلب می رسد در آنصورت این قلب عالم و عارف می شود. «لَیسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یرِیدُ اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی أَنْ یهْدِیه» خدای متعال این علم را به چه کسی می دهد؟ سرچشمه علم حضرت حق است، نور الهی است. جای این علم قلب انسانهایی است که خدا قصد هدایت آنها را دارد. هر که را خدا بخواهد هدایت کند انوار الهی به قلبش می رسد، وقتی وارد قلبش شد راه خودش را به خدا پیدا می کند. بعد حضرت به او فرمودند این تعریف علم بود، علمی که دنبال آن هستی و پیش ماست برای مجادله و فخرفروشی و کتاب روی هم گذاشتن نیست. این علم انوار هدایت الهی است که نزد امام است. اگر آمدید و شایسته شدید ما از این علم به شما می دهیم. خدای متعال این علم را به همه نمی دهد به آنهایی می دهد که می خواهد آنها را هدایت کند و به سمت مقامات توحیدی ببرد. بعد حضرت به او فرمودند: اگر دنبال این علم هستی یک قدم بردار و پیش ما بیا، وقتی آمدی پیش ما، ما هستیم. این علم هست به شما می دهیم.
این یک قدم چیست؟ فرمود: برو بنده بشو «فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِک حَقِیقَهَ الْعُبُودِیه» برو حقیقت عبودیت و بندگی را در نفس خودت طلب کن، اگر طلب عبودیت در تو پیدا شد و طالب بندگی شدی، پیش ما بیا. تا به مقام طلب نرسیده ای، طالب عبودیت نشده ای از علم خبری نیست، چون این علم آن نورانیتی است که خدای متعال به عبادش می دهد به بندگانش می دهد. گفت: آقا بندگی چیست که مقدمه نورانیت علم و مقدمه هدایت است؟ حضرت به او فرمودند: سه رکن را در خودت محقق کن، اگردر تو محقق شد و طالب این حقایق شدی آن وقت بیا ما هستیم. من خیلی ها را دیده ام به دنبال استاد و معلم می گردند، ولی به قول برخی بزرگان باید «طاء» طلب در ما پیدا بشود. اگر این حاصل شود معلم آن موجود است. معلم دنبال شاگرد می گردد. از امیرالمومنین نقل شده است که می فرمودند: «إِنَّ هَاهُنَا عِلْماً جَمّاً وَ أَشَارَ بِیدِهِ إِلَی صَدْرِهِ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَه» سینه من پر است از علم اما کجاست کسی که حامل این علم باشد. اینکه در زیارت جامعه کبیره می خوانیم ائمه علیهم السلام «حمله کتاب الله» هستند و کتاب خدا را حمل می کنند. این علم الهی حاملش امام است، ولی ما باید چطور باشیم؟ بازهم در زیارت جامعه کبیره است: «محتمل لعلمکم» ما باید تحمل علم کنیم تا آن علم و معرفت به قلب ما برسد. پس در واقع امام به عنوان فرمودند: اگر می خواهید علم و نورانیت قلب به تو بدهیم و هدایت بشوی برو اول طلب بندگی کن. گفت بندگی و عبودیت چیست؟ حضرت فرمودند: این سه رکن است و اینها وقتی پیدا شد تو عبد می شوی.
شرط اول عبودیت برای رسیدن به معرفت / خلع مالکیت از خود و دیدن فقیر محض بودن خودش
اول اینکه خودت را مالک هیچ چیز ندانی. تا وقتی که می گویی دست من و چشم من، گوش من، آبروی من، سواد من، خانه من، همسر من و شغل من بنده نیستی. یعنی شرط اول بنده بودن این است که از خودش خلع مالکیت کند، چون همه عالم ملک خداست «لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ»(آل عمران/۱۰۹) اگر کسی برای خودش ملکی قائل شد یعنی خودش را شریک خدا می داند و او دیگر بنده نیست. اولین رکن بندگی این است که از خودت خلع مالکیت کنی. این دارایی هایی که ما داریم اینها همه امانات خداست و باید در مسیری که خدا گفته خرج کنیم. فرمود: قدم اول این است که خودت را مالک چیزی ندانی و این امانات خدا را ملک خودت ندانی. اگر کسی امانت دار خوبی شد و مردم اموالشان را امانت پیش او گذاشتند، او که وارث این امانات نمی شود.
خدای متعال که نسبتش با ما خیلی عجیب و قریب است. ما که هیچی نداریم، هیچی نداشتیم، الان هم نداریم و بعدا هم نخواهیم داشت. فرمود: «یا أَیهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَی اللَّهِ» (فاطر/۱۵) یعنی شما فقیر به خدا هستید، فقیر به موجودات و مخلوقات نیستید. این جزو الطاف خدا به ماست که خدای متعال ما را فقیر به خودش قرار داده است. دعای ابوحمزه ثمالی یکی از جملاتش این است: «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَکلَنِی إِلَیهِ فَأَکرَمَنِی وَ لَمْ یکلْنِی إِلَی النَّاسِ فَیهِینُونِی» آن خدایی را که من ستایش می کنم و مستحق به حمد است، مرا به خودش واگذار کرده است. من فقیرم ولی خودش عهده دار امور من است، ما را به کسی واگذار نکرده است. وقتی ما را به خودش واگذار کرده ما را با کرامت اداره می کند با بزرگواری اداره می کند وما را مورد کرامت قرار داده است. ما را تامین می کند نیازمان را برطرف می کند ولی با کرامت و بزرگواری. به طوری که وقتی نیاز ما را برطرف می کند اصلا نمی فهمیم که او دارد نیاز ما را برطرف می کند.
نقل شده است: سائلی در خانه سید الشهدا (ع) آمد، حضرت هرچه در خانه بود جمع کردند و در یک دستمالی گذاشتند و از پشت در به این سائل دادند که مبادا روی حضرت را ببیند خجالت بکشد. کرامت در نوع خودش یعنی همین. کرامت یعنی خدا با بزرگواری ما را هدایت می کند طوریکه همه را می بینیم جز خدا. ما اگر بخواهیم به یک کسی احسان کنیم با ده واسطه هم که باشد دوست داریم اسم ما روی آن باشد. خدای متعال با ده واسطه هم که می دهد اصلا ما وسایط را می بینیم، خورشید را می بینیم ولی خدا را نمی بینیم، زمین را می بینیم خدا را نمی بینیم، ماه و ابر و باران را می بینیم، خدا را نمی بینیم. این ها که کاره ای نیستند. اوست که ما را هدایت می کند کریمانه هدایت می کند. خدای متعال ما را واگذار به مردم نکرد که ما را تحقیر کنند. اگر ما را واگذار به مردم می کرد مردم چیزی به ما نمی دادند، اگر هم می دادند با تحقیر می دادند و کرامت ما از بین می رفت.
توجه به علائم فقر خویشتن
پس ما فقیر الی الله هستیم. هیچ چیز نداشتیم بعدا هم چیزی نخواهیم داشت و در این وسط هم چیزی نداریم. ما قبلا این پشه را نمی توانستیم از خودمان دفع کنیم بعد هم وقتی مسن و پیر و شکسته شدیم باز هم نمی توانیم این پشه را از خودمان دفع کنیم. پس الان هم که این قدر سر و صدا می کنیم باز هم یک پشه را نمی توانیم از خودمان دفع کنیم. فقط خدا یک جوری لطف کرده آدم یک کارهایی ازش می آید خیال می کند خودش است. اگر مال خودت بود که نباید از تو گرفته بشود! کسی که چیزی ملک خودش است نمی توان از او گرفت. اصلا اینکه ما یک موقعی مثل طفل ضعیف بودیم و پشه را نمی توانستیم از خودمان دور کنیم و بعدا هم نمی توانیم پشه را از خودمان دور کنیم و الان این وسط سر و صدا می کنیم نشان می دهد که توان از ما نیست. اگر توان از ما بود که نباید از ما گرفته شود. چرا اول نداشتیم و چرا آخر نداریم؟! یک موقعی یک کلمه هم بلد نبودیم اگر دستمان را رها می کردند راه خانه مان را هم گم می کردیم. بعد هم وقتی سن بالا رود به یک جایی می رسیم که فرمود: «لِکی لا یعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیئا»(نحل/۷۰) همه چیز از یادمان می رود. پس این وسط هم مال ما نیست. اینقدر نگو علم من، کتاب من. یک موقعی که در دنیا آمدیم هیچ چیز نداشتیم بعد هم که از دنیا برویم یک کفن از دنیا می بریم. پس این قدر نگو مال من ثروت من. اگر مال تو بود که باید ببری، پس مال تو نیست. ما خیال می کنیم ما مالک هستیم. آبروی من، موقعیت اجتماعی من، این موقعیت یک موقعی نبود یک موقعی هم از بین می رود پس این وسط هم مال تو نیست.
این تعبیرات نورانی مناجات امیرالمومنین در مسجد کوفه را که شما در شب های ماه رمضان می خوانید که خیلی لطیف است، دیده اید: «مَوْلَای یا مَوْلَای أَنْتَ الْمَالِک وَ أَنَا الْمَمْلُوک وَ هَلْ یرْحَمُ الْمَمْلُوک إِلَّا الْمَالِک» تو مالک هستی و من ملک تو هستم من هیچی ندارم خودم هم ملک تو هستم. مگر تو به من یک ترحمی بکنی و الا من چیزی ندارم «مَوْلَای یا مَوْلَای أَنْتَ الْحَی وَ أَنَا الْمَیتُ وَ هَلْ یرْحَمُ الْمَیتَ إِلَّا الْحَی» تو زنده ای و من مرده، ما یک موقعی مرده بودیم و بعدا هم خواهیم مرد این وسط هم ما زنده نیستیم بلکه تو که حی هستی و صاحب حیات هستی ممکن است ترحم کنی و یک حیاتی به ما برسد و این وسط هم این حیات مال ما نیست. می گویند: یک خانی بود یک نوکر داشت روزی یک سکه می داد و او درون قلک می انداخت. قلکش که پر شد هرچه به او می گفت دیگر حرف گوش نمی کرد به او گفتند چرا حرف گوش نمی دهی گفت من دیگر خودم خان هستم. ما خیال می کنیم خان هستیم، خیر، الان هم اگر ما حیاتی داریم در حقیقت ما حیاتی نداریم. او حی بوده و ما میت. الان هم او حی است و ما میت هستیم. اگر حیاتی که داده بگیرد ما چیزی نداریم. «مَوْلَای یا مَوْلَای أَنْتَ الدَّائِمُ وَ أَنَا الزَّائِلُ وَ هَلْ یرْحَمُ الزَّائِلَ إِلَّا الدَّائِم» دائم تویی و من لحظه به لحظه زائل می شوم، از بین می روم تو به من یک ترحمی کن من زائل هستم. «انت الباقی و انا الفانی» الان هم او باقی است و ما فانی ما دائما فانی هستیم اگر او به ما بقا ندهد ما یک ثانیه نمی توانیم بمانیم. «انت القوی و انا الضعیف» او قوی است و ما ضعیف.
عطای خدای غنی با دعای ما و برعکس بخل ما در مقابل خواست خدا
حضرت فرمود شرط اول بندگی این است که این را بفهمی. بفهمی که مالک هیچ چیزی نیستی. اگر خودت را مالک چیزی بدانی حتی یک فرش، حتی یک کفش و بگویی این مال من است، این ادعای خدایی است، خدا مالک است کسی دیگر مالک نیست. حضرت فرمود چون بنده مالک خودش هم نیست. شریک خدا نباش نگو ملک من، اگر ملک تو است پس خدا چه کاره است؟ اگر موحد هستی همه عالم ملک اوست، انسان یک خدا و یک اله بیشتر ندارد. اگر این امر بر تو محقق شد و خودت را مالک ندیدی، آنوقت انفاق در راه خدا برایت آسان می شود. اینکه ما حاضر نیستیم آبرویمان را در راه خدا خرج کنیم ولی برای دشمنان خدا، برای شیطان و برای نفسمان راحت خرج می کنیم. آبرویمان، پولمان و عزتمان را برای دنیا و نفسمان راحت خرج می کنیم ولی خدا که می فرماید بده، نمی دهیم. در دعای ابوحمزه اینطور آمده: «الحمد الله الذی اسئله فیعطینی» خدای متعال این طوری است هیچ احتیاجی هم به ما ندارد همین که دستمان بالا برود به ما می دهد. مگر اینکه آن را هم دروغ بگوییم. بگوییم از تو می خواهیم و چشممان به دست دیگران باشد، اینکه دعا نیست. نمی شود آدم سوال از او کند و او ندهد.
اما «اسئله فیعطینی و ان کنت بخیلا حین یستقرضنی» یعنی همان چیزی که خدا خودش به من داده می گوید برگردان، قرض بده، ما بخیل هستیم نمی دهیم. چرا خدا از ما قرض می گیرد مگر محتاج است؟ فرمود: «من ذَا الَّذِی یقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا»(بقره/۲۴۵) امیرالمومنین در نهج البلاغه می فرماید: این خدایی که از شما سوال می کند می گوید به من قرض بدهید همه خزائن سماوات و ارض برای اوست «وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ». همه این زمین و آسمان که می بینید اینها یک خزائنی دارد از آنجا سرازیر شده و خزائنش نزد خداست و بی منتها هم هست. وقتی سرازیر می شود محدود می شود. «وَإِن مِّن شَیءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ»(حجر/۲۱) وقتی سرازیر می شود محدود می شود. خزائنش بی منتهاست، قدر و اندازه برای مرحله تنزل است، این خزائن پیش خداست. حضرت فرمود این خدایی که به شما می گوید قرض بده خزائن عالم برای اوست. حالا خودش پول داده و به شما می گوید قرض بده. چرا می گوید؟ «فَیضَاعِفَهُ لَهُ» می خواهد برایتان اضافه کند. شما مرد قرض دادن به خدا هستید؟ نه. بخیلید. ریشه این بخل کجاست؟ ریشه اش همین است که ما خودمان را مالک می دانیم. وقتی می گویم کتاب من، همین که گفتم کتاب من دیگر در راه خدا نمی دهم چون مال من است. وقتی آدم خودش را شریک خدا دید گفت آبرو مال من است شریک خدا شدی، دیگر نمی توانی این آبرو را در راه خدا خرج کنی، وقتی می توانی در راه خدا راحت خرج کنی که بگویی مال من نیست مال اوست. این قدم اول است.
شرط دوم عبودیت در حدیث عنوان/ عدم مشغولیت به تدبیر دنیا و تفویض امور
در قدم دوم حضرت فرمودند: اگر بنده شدی خودت را مالک ندیدی این چشم و گوش و دست و زبان و خانه و میز و اداره و اینها مال تو نیست دیگر به تدبیر اینها مشغول نباش. آیا شما هیچ وقت اتاق همسایه را جارو می کنید؟ و یا تا بحال رفته اید باغ همسایه را بیل بزنید؟ به ملک خدا که میرسد همه ما تعدی می کنیم. دلمان می خواهد در ملک خدا فضولی کنیم. اگر خودت و آبرو و آینده ات مال خداست به خدا واگذار کن. مگر آبرو برای توست که باید حفظ کنی؟ امانت خداست، اگر بخواهد حفظ می کند. اموالم را حفظ کنم، چکاره ای که اموالت را حفظ کنی، مگر می توانی حفظ کنی؟ همه رنج ما برای این است که جایمان را با خدای متعال عوض کرده ایم، وقتی بنده جایش را با خدای متعال عوض می کند رنج می برد چون خدایی از ما ساخته نیست فقط غصه هایش می ماند. پس از ما چه ساخته است؟ بندگی. جایمان را با خدا عوض می کنیم و می گوییم اجازه بده ما کمی خدایی کنیم، تفرعن کنیم و لذت ببریم.
پس حضرت فرمود: اگر بنده شدی دیگر تدبیر خود نکن چون اگر بنده تدبیر خود کرد به خودش مشغول شده است این که اشتغال به خدا نیست. اینکه دائم به فکر حفظ آبرو، مال یا جانمان باشیم، بندگی نیست، این اشتغال به نفس است و آدم را از خدا دور می کند. پرسید پس چه کنم؟ فرمود: این ها را تفویض کن، واگذار کن. از امیرالمومنین علیه السلام نقل شده است که ایمان چهار رکن است: تسلیم و توکل و تفویض و رضا. این دعایی هم که ظاهرا از حضرت در کافی نقل شده است: «اللَّهُمَّ مُنَّ عَلَی بِالتَّوَکلِ عَلَیک وَ التَّفْوِیضِ إِلَیک وَ الرِّضَا بِقَدَرِک وَ التَّسْلِیمِ لِأَمْرِک» به من منت بگذار این چهار تا صفت را به من بده: توکل و تفویض و رضا و تسلیم. پس تفویض از ارکان ایمان است. حضرت فرمود امورت را تفویض کن. مِلک خداست به خدای متعال واگذار کن. اگر این طوری شد، سختی های دنیا برایت آسان می شود. همه رنجهایی که ما می بریم بخاطر اینست که می خواهی
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
