با پاورپوینت فایل پاورپوینت کامل خاطرات هفتگانه رهبر معظم انقلاب از دوران دفاع مقدس، محتوای خود را در قالب ۴۴ اسلاید استاندارد و جذاب ارائه دهید و در نگاه اول تاثیرگذار باشید.


خرید و دانلود فایل پاورپوینت کامل خاطرات هفتگانه رهبر معظم انقلاب از دوران دفاع مقدس
156,825 تومان قیمت اصلی 156,825 تومان بود.87,125 تومانقیمت فعلی 87,125 تومان است.
تعداد فروش: 62
فرمت فایل پاورپوینت
آنتونی رابینز میگه : من در 40 سالگی به جایی رسیدم که برای رسیدن بهش 82 سال زمان لازمه و این رو مدیون کتاب خواندن زیاد هستم.
فایل پاورپوینت کامل خاطرات هفتگانه رهبر معظم انقلاب از دوران دفاع مقدس؛ انتخابی هوشمند برای ارائههای حرفهای
چرا باید از پاورپوینت استفاده کنید؟
- چیدمان دقیق و کاربرپسند: فایل پاورپوینت کامل خاطرات هفتگانه رهبر معظم انقلاب از دوران دفاع مقدس با طراحی ساختاریافته و اصولی، مخاطب را بهخوبی درگیر محتوا میکند.
- صرفهجویی در زمان: تمامی اسلایدهای فایل پاورپوینت کامل خاطرات هفتگانه رهبر معظم انقلاب از دوران دفاع مقدس آمادهی استفاده هستند؛ بدون نیاز به هیچگونه ویرایش.
- نمایش با وضوح بالا: کیفیت طراحی در فایل پاورپوینت کامل خاطرات هفتگانه رهبر معظم انقلاب از دوران دفاع مقدس بهگونهای است که در هر صفحهنمایشی عالی بهنظر میرسد.
هشدار: استفاده از نسخههای ناقص فایل پاورپوینت کامل خاطرات هفتگانه رهبر معظم انقلاب از دوران دفاع مقدس ممکن است باعث بروز اختلال در نمایش یا افت کیفیت شود. تنها نسخه اصلی فایل پاورپوینت کامل خاطرات هفتگانه رهبر معظم انقلاب از دوران دفاع مقدس، کیفیت تضمینشده دارد.
بخشی از متن فایل پاورپوینت کامل خاطرات هفتگانه رهبر معظم انقلاب از دوران دفاع مقدس :
تمام هستی در جبهه
من در سفر همدان که در دو سه روز، سه چهار روز قبل بودم، بعد از آن که سخنرانی کردم و آمدم، یک نامه ای به من دادند از یک خانمی که یک تکه هایی از این نامه را گفتم برای شما بخوانم. اینها نمونه های بسیار ظریفِ استثنایی است در تاریخ. البته خوشبختانه در روزگار ما اینها استثنائی نیست، اما در تاریخ حقیقتا استثنائی است. این خانم [در نامه] بعد از آن که اظهار ارادت فراوانی به امام و به مسؤولین کردند و می گویند همسرم و پسرهایم در جبهه بودند و خواهند بود؛ اظهار شرمندگی کردند که خودشان نمی توانند -این خانم- در جبهه شرکت بکنند. بعد می گویند که من دو عدد انگشتر ناقابل که تمامی زینت من است و مقداری پول که ماه ها آن را جمع کردم و میخواستم برای بچه هایم لباس گرم زمستانی بگیرم -که نیاز داشتند- ولی شرم دارم که امام عزیزم رزمنده را در سه ماه خرج دهد، من هم باید همین ها را که هستی و مالم هست بدهم برای رزمندگان. بعد یک مقداری اظهار شرمندگی از اینکه اینها کم است و -این خانم- دلش میخواهد که خودش هم بتواند در میدان جنگ حضور پیدا کند. نامه را تمام کرده بعد دخترِ همین خانم در پایان نامهی او نوشته بود که وقتی دیدم مادرم آن دو قطعه انگشتر دست خود را که برای لباس زمستانی برادرهایم نیاز دارد ولی ترجیح می دهد که آن را تقدیم رزمندگان کند، من نتوانستم ساکت بمانم و انگشتری که مدت ها با پول خودم تهیه کرده بودم آن را با پول ناچیزی که جمع کردم تقدیم می کنم. یک مقداری پول، چند تا انگشتر این مادر و دختر که از وضع شان هم پیداست که زندگی متوسطی دارند، در راه خدا دارند می دهند یک چنین نمونه هایی را انسان دارد می بیند. نامهی دیگری باز بود که کسی دو تا فرزندش در جبهه به شهادت رسیدند، او ده هزار تومان داشته که مال این بچه هایش بوده این را رفته به حساب ریخته و قبضش را برای ما فرستاده و نمونه های فراوانی از این قبیل، که این نشان دهندهی همان ایمان و اخلاصی است که در بین مردم هست و ما کاملا به این حرکت جدیدی که شروع کردند مردم عزیز ما امیدواریم و می دانیم که با همین همت های بلند هست که مشکلات بزرگ از جمله این مشکل حل خواهد شد. خطبه های نماز جمعه //
الله اکبر میرزا جواد آقا تهرانی پای خمپاره انداز
گاهی یک روحانی مسن و پیرمرد، اثرش از روحانی جوان بیشتر است. یکی از علمای محترم مشهد، از مسنّین علمای مشهد که حتما اغلب آقایان می شناسند، آقای حاج میرزا جواد آقای تهرانی، مردِ ملّا، پیرمردِ پشتخمیدهی با عصا، ایشان چند بار جبهه رفته. یکبار ایشان از جبهه برگشتند آمدند تهران، میرفتند مشهد، با بنده ملاقات کردند؛ خدمت امام رسیدند. به من گفتند که من وقتی رفتم جبهه، دیدم بچه ها من را به چشم یک پیرمرد نگاه می کنند، گفتم نخیر از من هم کار بر میآید. بعد به من گفتند که پس شما پای خمپاره بیایید، آقای آقا میرزا جواد آقا را بردند پای خمپاره. ایشان گلولهی خمپاره را می انداختند توی خمپاره و پرتاب می شد و میخورد به دشمن. خب خمپاره انداز، خوب است دیگر. خمپارهزنی، یک کار رزمی، شما ببینید چقدر در روحیهی این جوان ها اثر می کند، چه جانی به اینها می دهد. آن جوانی که می بیند این پیرمرد ساله با محاسن سفید، پشتِ خمیده، عصا به دست آمده پای خمپاره ایستاده و خمپاره میزند، این جوان دیگر ممکن نیست که از مقابل دشمن برگردد عقب و احساس ترس بکند. آقایانی که بودند می دانند دیگر، چون خمپاره صدا دارد و معمولاً آن کسی که خودش خمپاره را میاندازد سرش را می برد عقب و گوشها را می گیرد، ایشان می گفت خمپاره را که میزدم، برای اینکه صدای خمپاره توی گوشم نپیچد، وقتی گلوله خمپاره میخواست بیرون بیاید فریاد میزدم الله اکبر. منظره را مجسم کنید یک پیرمردِ عالمِ محاسنسفیدی، پای خمپاره ایستاده هی خمپاره می زند، هی می گوید الله اکبر. بیانات در تاریخ //
عملیات شناسایی با شهید چمران
می رفتیم برای شناسایی؛ در منطقه ای که معروف به «دبّ حردان» است؛ دب حردان در غرب اهواز واقع است. ما این دفعه از طرف شمال می خواستیم برویم، از جاده ای که می رود طرف سوسنگرد، از وسط جاده یک راهی بود آمدیم آنجا و بچه ها در آنجا، مواضع خمپاره مستقر کرده بودند و ما هم داشتیم میآمدیم برویم طرف دب حردان، شناسایی کنیم ببینیم دشمن کجاهاست، چه جوری است. چون مهم بود، خود دکتر چمران متقبل شده بود که این شناسایی را انجام بدهد، من هم بودم، یک عده هم از بچه ها بودند. آمدیم به یک نقطه ای رسیدیم، بچه ها تقسیم شدند به چند قسمت که بروند از طرف های چپ و راست و روبهرو شناسایی کنند. آن عده ای که روبهرو رفته بودند با دستپاچگی آمدند و گفتند چند تا نفربر عراقی آمده اینجا و حالا یا برای شناسایی آمدند یا اینکه ماها را دیده اند و آمده اند که ما را بگیرند که احتمال اسارت و این چیزها بود. دکتر دید که اینها آرپیجی ندارند. چند تا آرپیجی دار را فرستاد، بعدهم خودش نتوانست آرام بگیرد. گفت من هم می روم. من هم می خواستم بروم نگذاشت، گفت نه شما نیا، هر چه اصرار کردم نگذاشت بروم، گفت شما همین جا باشید تا ما برگردیم. البته می شنیدیم صدای نفربر را، اینجور خیال می کنم که خیلی دور نبود، چند صد متری مثلاً فاصله داشت. دکتر و اینها رفتند، ما هم نشستیم با چند تا از بچه ها، البته ما هم آرپیجیزن داشتیم و سلاح انفرادی هم داشتیم؛ ژ و کلاشینکف. نشسته بودیم منتظر که ببینیم اگر آنها احتیاج به کمک داشتند برویم جلو، اگر هم برگشتند که برگردیم عقب. در همین حین دیدیم که دور و بر ما را دارند با توپخانه می کوبند. اتفاقاً زیر یک درختی نشسته بودیم، چون هوا هم گرم بود زیر یک درختی نشسته بودیم که سایه باشد، داشتند همان درخت را که یک گرایی محسوب می شد خودش، یک نشانی محسوب می شد آنجا را داشتند می کوبیدند. ما یک قدری دراز کشیدیم و خودمان را محافظت می کردیم، بعد دیدیم نه اینجا را سخت دارند می کوبند، گفتیم برویم آن طرف تر یک خرده، ببینیم چه می شود باز هم می کوبند یا نه. بنا کردیم با حالت خنده به سرعت خودمان را کشیدیم عقب، در همین حین البته چند تا توپ زدند که ما خوابیدیم؛ خب من دقیقاً یادم است واقعاً لطف خدا بود که اینها به ما اصابت نمی کرد. همین طور که دراز کشیده بودیم اطراف ما این ترکش های خمپاره می خورد زمین؛ تَرَک تَرَک تَرَک من می شنیدم صدایش را. حتی یک جوی آبی نزدیک مان بود، می ریخت توی آب؛ تِک تِک تِک همچین پشت سر هم می ریخت توی آب، داغ بود، جسم آهن داغی که خب توی آب بخورد یک صدایی می کند. یک مقداری که عقب رفتیم دیدیم همان نقطه ای که ما نشسته بودیم – که درخت بود و اینها – همان نقطه را، دقیقاً همان نقطه را زدند که اگر ما آنجا بودیم این گلوله
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.