

خرید و دانلود فایل پاورپوینت کامل جانباز دفاع مقدس تا امدادرسانی
156,825 تومان قیمت اصلی 156,825 تومان بود.87,125 تومانقیمت فعلی 87,125 تومان است.
تعداد فروش: 58
فرمت فایل پاورپوینت
آنتونی رابینز میگه : من در 40 سالگی به جایی رسیدم که برای رسیدن بهش 82 سال زمان لازمه و این رو مدیون کتاب خواندن زیاد هستم.
فایل پاورپوینت فایل پاورپوینت کامل جانباز دفاع مقدس تا امدادرسانی؛ راهکاری شایسته برای ارائههای موفق
اگر بهدنبال یک فایل ارائهی آماده با کیفیت بالا و طراحی حرفهای هستید، فایل فایل پاورپوینت کامل جانباز دفاع مقدس تا امدادرسانی انتخابی مناسب برای شماست. این مجموعه شامل ۴۸ اسلاید استاندارد و دقیق است که با هدف ارتقاء کیفیت ارائههای شما تهیه شدهاند.
دلایل انتخاب فایل فایل پاورپوینت کامل جانباز دفاع مقدس تا امدادرسانی:
- طراحی ساختارمند و چشمنواز: هر اسلاید با دقت بالا و توجه به اصول طراحی گرافیکی تهیه شده است تا محتوای شما بهخوبی دیده و درک شود.
- آمادگی کامل برای ارائه: نیازی به ویرایش مجدد نیست؛ فایل فایل پاورپوینت کامل جانباز دفاع مقدس تا امدادرسانی آمادهی استفاده در کلاس، جلسه یا کنفرانس است.
- سازگاری کامل با پاورپوینت: نمایش صحیح اسلایدها در تمامی نسخههای PowerPoint بدون بهمریختگی یا مشکل ظاهری تضمین شده است.
تولید شده با رویکرد حرفهای:
تمامی بخشهای فایل پاورپوینت کامل جانباز دفاع مقدس تا امدادرسانی با هدف ایجاد یک تجربه کاربری روان و بینقص طراحی شدهاند. جزئیات با دقت بالا تنظیم شدهاند تا ارائهای حرفهای و تأثیرگذار داشته باشید.
توجه:
تنها نسخه رسمی فایل فایل پاورپوینت کامل جانباز دفاع مقدس تا امدادرسانی از کیفیت کامل برخوردار است. نسخههای غیرمجاز ممکن است شامل اشکالات طراحی باشند و توصیه نمیشود از آنها استفاده شود.
با تهیه فایل فایل پاورپوینت کامل جانباز دفاع مقدس تا امدادرسانی، سطح ارائههای خود را ارتقاء دهید و مخاطبان خود را تحت تأثیر قرار دهید
بخشی از متن فایل پاورپوینت کامل جانباز دفاع مقدس تا امدادرسانی :
حال خوشی دارد این روزها. درد پاها و نَفَسهای یکیدرمیانش بهخاطر جای خالی یکی از ریهها و چند دنده را فراموش کرده. شور و حال امدادگران و جوانان جهادی حاضر در شهر سیلزده «معمولان»، او را برده به سالهای دور، به روزهای غیرت و حماسه در جبههها، به جمع رزمندگان بیادعایی که جز خدمت، چیزی در ذهنشان نمیگذشت. از او بپرسی، معمولان هم امروز خط مقدم است در دفاع مقدس از مردمان صبوری که آب به خانههایشان هجوم آورده. سربازان این نبرد ارزشمند هم، امدادگران گمنام و بیادعایی هستند که داوطلبانه از سراسر ایران از راه و بیراهه خود را رساندهاند تا باری از روی دوش مردم سیلزده بردارند و قوت قلبشان باشند. روز جانباز، فرصت مبارکی است برای نشستن پای دلگویههای «محمود پرویز»، جانباز چهل درصد که این روزها در معمولان، دوباره احساس میکند یک رزمنده است.
چهار بار جانباز شدم؛ حتی بعد از جنگ!
صدای جنگ که بلند شد، یک نوجوان ساله بود که چیزی از دنیای بزرگترها نمیدانست. دفاع مقدس اما برای او هم مثل خیلی از پسربچههای آن روزها، مثل اکسیر بود؛ مس وجودش را طلا و خیلی زود، قبای مردانگی بر تنش کرد. اینطور بود که سال دوم جنگ به سر نیامده، سر از جبهه درآورد: « ساله بودم که از معمولان عازم خوزستان شدم و از آن روز تا پایان جنگ، لباس بسیج و سپاه را از تنم درنیاوردم. همان سال اول، در عملیات والفجر مقدماتی در منطقه «جُفِیر» در خوزستان از ناحیه هر دو پا مجروح و جانباز شدم. جنگ که تمام شد، در کمیته انقلاب شروع به فعالیت کردم و بعد از ادغام نیروهای نظامی شهری، در لباس نیروی انتظامی و در پلیس مبارزه با مواد مخدر در شهر بندرعباس خدمتم را ادامه دادم و هنوز هم ساکن این شهر هستم.»
خودت را که سرباز بدانی، مبارزه برایت تمام نمیشود؛ حتی اگر به ظاهر در میدان جنگ نباشی. جانباز «محمود پرویز» در ادامه میگوید: «در سالهای خدمتم در پلیس مبارزه با مواد مخدر چند بار مجروح شدم که در جدیترین مورد، در سال ۸۹ و در درگیری با اشرار مسلح، دچار مجروحیت شدیدی شدم و در اثر آن، یک ریه و سه دندهام را از دست دادم.»
سیل نگذاشت یک دل سیر کنار مادرم باشم
چند سالی میشود که مُهر بازنشستگی بر مدارک اشتغالش خورده اما برای سربازان وطن، بازنشستگی فقط روی کاغذ، اعتبار دارد. باور نمیکنید، سری به معمولان بزنید تا جانباز پرویز را با پنحاه سال سن و چهل درصد جانبازی، وسط میدان امدادرسانی به سیلزدگان ببینید. او که ماجراهای عجیبوغریبی را در دو-سه هفته گذشته از سر گذرانده، میگوید: «عید به معمولان آمدهبودم تا به مادرم سر بزنم که سیل همهچیز را بههم ریخت. معمولان در نوروز امسال، ۲ بار سیل را تجربه کرد؛ نوبت اول، در روزهای اول فروردین با بارندگی شدید و طغیان رودخانه کشکان، خانههای معمولان را آب گرفت. همه مردم و مسئولان شهر، غافلگیر شدند اما نکته مثبت در این حادثه این بود که سیل باعث تخریب خانهها نشد.
وقتی از سوی مسئولان شهر اعلام شد خانهها تخلیه شود، مردم خودشان دستبهکار شدند و ضمن اینکه ساکنان شهر به مکانهای امن منتقل شدند، تا جایی که امکان داشت، به جابهجایی وسایل پرداختند. اما قطعی برق و گاز و بیشتر از همه، قطعی آب، دردسرساز شدهبود. ماجرا این بود که لولههای آب که از آن سوی رودخانه کشکان به طرف شهر کشیده شدهبود، در اثر طغیان رودخانه شکستهشده و جریان آب شهر را قطع کردهبود. اینطور بود که وقتی اوضاع کمی آرام و خیالم راحت شد دیگر مشکلی وجود ندارد، تصمیم گرفتم برای استحمام و تعویض لباس به منزل پدر همسرم در خرمآباد بروم اما نمیدانستم چه ماجراهایی در پیش است…»
دلم پشت جادههای تخریبشده ماند…
قهرمان داستان ما خیلی زود از ترک معمولان، پشیمان شد: «روز دوازدهم فروردین بود که خبر رسید سیل شدیدی اوضاع معمولان را زیرورو کرده و باعث تخریبهای شدیدی در خانهها شده. ماجرا وقتی سختتر شد که خرمآباد هم بارانی و سیلابی شد بهطوریکه ما ۲ روز گرفتار سیل در این شهر بودیم. از شنیدن خبرهای معمولان، تخریب جادههای ارتباطی شهر و محاصره شدن مردم در میان آب، آراموقرار نداشتم. مادرم، خواهرم، برادرم، اقوامم و همشهریانم و درواقع، روحم در معمولان ماندهبود و خودم کیلومترها دورتر گرفتار شدهبودم و هیچ راهی برای رسیدن به آنها نداشتم.»
محمود پرویز مکثی میکند و ادامه میدهد: «با آرام شدن شرایط در خرمآباد، شروع به جمعآوری مواد غذایی و آب و… کردم و روز چهاردهم فروردین که اعلام شد یک راه کوهستانی به سمت معمولان باز شده، با یک گروه از آفرودسواران به آن سمت حرکت کردیم. اما وقتی به محدوده موردنظر رسیدیم، دیدیم متاسفانه بهدلیل شدت سیلاب و خراب شدن پلهای ارتباطی، حتی همان راه صعبالعبور هم تخریب شده؛ طوریکه آفرودبازها هم نمیتوانستند از آنجا حرکت کنند. بهاینترتیب دست خالی به خرمآباد برگشتیم.»
وقتی امید، روی سیل را کم میکند
«یکدفعه یاد یکی از دوستان معمولانیام، سرهنگ «حسن ملکی» افتادم که خلبان هلیکوپتر بود. سراغش رفتم و ماجرا را برایش توضیح دادم. او هم موضوع را به سردار «بیرانوند»، مسئول پروازهای امدادی هلال احمر در فرودگاه خرمآباد اطلاع داد. لطف سردار شامل حال ما شد و با دیدن محموله کمکهایی که جمعآوری کردهبودیم و با توجه به مسدود بودن تمام راههای زمینی، یک فروند هلیکوپتر در اختیارمان گذاشت تا به سمت معمولان پرواز کنیم. همان روز چهاردهم فروردین به فرودگاه خرمآباد رفتیم و بستههای آب و نان و … را در هلیکوپتر بار زدیم. اما… اما خلبان هرچه تلاش کرد، بارندگی شدید و شرایط نامساعد جوی، امکان پرواز به هلیکوپتر نداد و دوباره ناچار برگشتیم…»
آنهایی که «به مو رسیدن» های بیشمار در ایام دفاع مقدس را با پوست و گوشت درک کردهاند، یقین دارند توکلت که به خدا باشد، هرگز نمیگذارد رشته امیدت پاره شود. جانباز پرویز، یکی از همان مردانی است که ناامیدی را ناامید و خستگی را خسته کردهبودند: «فردا دوباره به فرودگاه رفتیم و سوار هلیکوپتر شدیم و این بار به لطف خدا موفق به پرواز شدیم. بالاخره روز پانزدهم فروردین به معمولان رسیدیم و محموله آب و غذا را در آنجا پیاده کردیم و برای توزیع در میان مردم، همه کمکهای جمعآوریشده را به امام جمعه شهر معمولان تحویل دادیم.»
گرچه عجیب است اما آقا محمود با وجود شرایط جوی نامساعد، همان روز دوباره برای جمعآوری کمک، به خرمآباد برگشت و در نوبت بعد، همراه امدادگران داوطلب، بعد از ساعتها پیادهروی در مسیرهای سخت و به قول خودش – کوهستانهای بکر و وحشی-، به جمع همشهریانش در معمولان ملحق شد.
نگو «معمولان»، بگو «شهر ارغوانها»
تا میگویم: کمی هم برایمان از معمولانِ قبل از سیل بگویید که عکسهایش حسابی چشمنواز است، انگار غم دنیا آوار میشود روی دلش. آهی میکشد و میگوید: «ما «معمولان» صدایش نمیکردیم، میگفتیم؛ «شهر ارغوانها»، بس که درختان پرشمار ارغوانش زیبا بود. از زیباییهای شهرم هرچه بگویم، کم گفتهام؛ از تونلهای دوقلویش که حالا راههای ورودیاش تخریب شده. از آبشار زیبای «چکّهای» در ابتدای شهر که تابستانها اطرافش غلغله میشد. توریستها و مسافرانی که از جاده ترانزیتی معمولان تردد میکردند، محال بود وقتی
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.