

خرید و دانلود فایل پاورپوینت کامل سفیان ثوری ومنصور
156,825 تومان قیمت اصلی 156,825 تومان بود.87,125 تومانقیمت فعلی 87,125 تومان است.
تعداد فروش: 44
فرمت فایل پاورپوینت
آنتونی رابینز میگه : من در 40 سالگی به جایی رسیدم که برای رسیدن بهش 82 سال زمان لازمه و این رو مدیون کتاب خواندن زیاد هستم.
فایل پاورپوینت کامل سفیان ثوری ومنصور؛ انتخابی مطمئن برای ارائهای حرفهای
اسلایدهایی آماده برای استفاده:
فایل فایل پاورپوینت کامل سفیان ثوری ومنصور شامل ۷۸ اسلاید با طراحی دقیق و ساختاری استاندارد است که برای ارائههای رسمی یا چاپ، کاملاً مناسب و آماده استفاده میباشد.
ویژگیهایی که فایل فایل پاورپوینت کامل سفیان ثوری ومنصور را متمایز میکند:
- طراحی بصری حرفهای:فایل پاورپوینت کامل سفیان ثوری ومنصور با بهرهگیری از رنگبندی هوشمندانه و چیدمان اصولی جهت انتقال بهتر مفاهیم ارائه.
- سهولت در اجرا: تمامی اسلایدها از پیش تنظیم شدهاند و بدون نیاز به ویرایش، قابل استفاده هستند.
- وضوح بالا و نظم ساختاری: کیفیت بالای عناصر گرافیکی و هماهنگی کامل در نمایش، تجربهای بدون نقص را فراهم میسازد.
استاندارد بالا در تولید محتوا:
فایل فایل پاورپوینت کامل سفیان ثوری ومنصور با رعایت اصول حرفهای طراحی شده و عاری از هرگونه ایراد گرافیکی یا ناهماهنگی در نمایش میباشد.
نکته مهم:
در صورت مشاهده نسخههایی با کیفیت پایینتر، توجه داشته باشید که ممکن است نسخههای غیررسمی باشند. نسخه اصلی فایل فایل پاورپوینت کامل سفیان ثوری ومنصور تنها از طریق منبع معتبر در دسترس است.
هماکنون فایل فایل پاورپوینت کامل سفیان ثوری ومنصور را دریافت کرده و ارائهای حرفهای و متمایز تجربه نمایید
بخشی از متن فایل پاورپوینت کامل سفیان ثوری ومنصور :
فایل پاورپوینت کامل سفیان ثوری ومنصور
در بیشتر کتابهای تاریخ آمده است که سفیان ثوری در سال ۱۴۰ یا ۱۴۴ ه. ق. منصور را در منی دید و درباره اسراف و تبذیر وی به او اعتراض کرد.
منصور گفت: می خواهی همانند تو باشم؟ سفیان گفت: همانند من مباش. اما کمتر از آنی که هستی و فراتر از آن که من دارم باش.
منصور گفت: بیرون رو.
ثوری از نزد او بیرون رفت و روانه کوفه شد و در آنجا به خرده گیری و انتقاد ازرفتار ستم آمیز وی با مسلمانان پرداخت.
منصور مدتی تحمل کرد و سرانجام دستور داداو را بازداشت کنند.
اما او نیز پنهان شد.
چون منصور در سال ۱۵۸ درگذشت ثوری پنداشت با مرگ منصور اختلاف او و حکومت هم از میان رفته است.
از همین روی به زندگی در مخفیگاه پایان داد و از مکه بیرون آمد و به حضور مهدی عباسی رسید وهمانند عامه مردم بر وی سلام کرد.
مهدی گفت: ای سفیان، بدین سوی و آن سوی می گریزی و گمان می بری اگرقصدی دیگر درباره تو داشته باشیم به تو دست نیابیم! اینک هم که بر تو دست یافته ایم بیم آن داری آن گونه که خود می خواهیم درباره ات حکم کنیم.
سفیان گفت: اگر درباره من حکمی دهی خداوندی توانا که حق و باطل را از هم جدا می سازد درباره ات حکم خواهد کرد.
ربیع که این گفت و گو می شنید به مهدی که بر بالای سر سفیان ایستاده بود گفت: آیا این نادان حق دارد چنین با تو رویاروی شود؟ اجازه ده تا او را گردن زنم.
مهدی گفت: خاموش ای مرد! آیا این مرد و امثال او جز این می خواهند که ما آنان را بکشیم و به شقاوت قتل آنان گرفتار شویم؟ زمان قضاوت او در کوفه را بنویسید، براین پایه که هیچ کس در هیچ حکمی بر او اعتراض نکند.
حکمرانان با سپردن قضاوت به فقیهان قصد نابود کردن و از صحنه مخالفت به درکردن آنان را داشتند و این روایت خود گواهی روشن در این باره است. مبارکفوری در تحفه الاحوذی از شعیب نقل می کند که چون از سفیان خواست حدیث سنت را بر او روایت کند گفت: بنویس: بسم اللّه الرحمن الرحیم. قرآن کلامی غیرمخلوق است. . . تا آنجا که می گوید: ای شعیب، آنچه نوشتی تو را سودمند نمی افتدمگر هنگامی که مسح بر پاافزار را بپذیری.
بر این عقیده شوی که مخفی خواندن بسم اللّه الرحمن الرحیم در نماز برتر از جهر خواندن آن است، به قضا و قدر ایمان بیاوری و این عقیده را بپذیری که نماز پشت سر هر درستکار و تبهکار صحیح است، جهاد همان بوده است که گذشته و از این پس تا روز قیامت جهادی نخواهد بود، و صبر و شکیبایی بر فرمانروایی هر حکمرانی خواه ستمگر و خواه عدالتگر پسندیده است. راوی می گوید: پرسیدم: آیا همه نمازها چنین حکمی دارد؟ گفت: نه، تنها نماز جمعه و عید قربان و فطر است که باید آن را پشت سر هرحکمرانی که به نماز ایستاد بخوانی.
اما درباره دیگر نمازها اختیار با توست و می توانی تنها پشت سر کسی نماز بگزاری که به او اطمینان داری و می دانی از اهل سنت است. این نمونه ای از سیاست منصور است که بر پایه دو عامل تهدید و تشویق استواربود.
با دقت در این نمونه می توان دریافت که چگونه منصور سیاستمدارای زیرک بود که با هر کس مناسب شخصیت او رفتار می کرد. اینک روایتی دیگر را برمی رسیم تا ببینیم وی چه راههایی برای جاسوسی به کارمی بست و چگونه دشمنان را می آزمود و بازمی شناخت. روزی منصور عقبه بن مسلم بن نافع ازدی را خواست و ماءموریتی بدو واگذار کرد.
او به عقبه گفت: تو را مردی بلند همت و بلند جایگاه می بینیم و اینک تو را برای کاری خواسته ام که برایم مهم است.
گفت: امیدوارم گمان امیرمؤمنان درباره خویش را به حقیقت درآورم. منصور گفت: خود را پنهان کن و فلان روز نزد من بیا. او چنین کرد و پس از چند روزی در همان موعد معین نزد منصور بازگشت. منصور او را گفت: عموزادگان ما با حکومت ما نیرنگ دارند و برای ستاندن آن حیله می پردازند. آنان را در خراسان در فلان آبادی طرفدارانی است که با ایشان نامه نگاری می کنند و برایشان مالیات و ارمغان می فرستند. تو جامه ها و ارمغانهایی باخود بردار و روانه شو و به صورت ناشناس و با نامه ای که از طرف مردم آبادی می نویسی به نزد آنان برو. سپس در منطقه آنان سفر کن. اگر دیدی از راءی خودبرگشته اند که به خداوند سوگند چه دوست داشتنی و پذیرفتنی اند، اما اگر بر راءی خویش همچنان مانده اند از این باخبر می شوی و از آنان حذر می کنی و به همین سان پیش می روی تا فروتنانه با عبداللّه بن حسن دیدار کنی. اگر بخوبی از تو استقبال نکرد که چنین نیز خواهد کرد صبر کن و پیوسته به دیدارش برو تا با تو انس و دوستی یابد. پس آنگاه که قصد خویش بر تو آشکار کرد به شتاب نزد من باز آی. او چنین کرد و آنچه منصور گفته بود انجام داد تا آن که عبداللّه بن حسن با او آشنایی یافت و بدو اطمینان کرد. در این هنگام عقبه به او گفت: پاسخ نامه [نامه ای که از طرف مردم آبادی طرفدار عبداللّه بن حسن نوشته است ] چه شد؟ عبداللّه گفت: من برای کسی نامه نمی نویسم. تو خود نامه من برای آن مردمی، به آنان سلام برسان و به ایشان خبر ده که فرزندم در فلان وقت قیام خواهد کرد.
عقبه که این شنید آهنگ منصور کرد.
به حضور او رسید و ماجرا را به وی خبرداد. منصور امام صادق (ع )، عبداللّه بن حسن و دو فرزندش محمد و ابراهیم و دیگرعلویان را به صورتهای گوناگون آزموده و در پی آن بود که ببیند در زمینه اموال عمومی وسیاست کشور چه نظری دارند. عبداللّه بن حسن و فرزندانش و دیگر علویان فریب نیرنگ عباسیان را خوردند و امام صادق (ع ) یگانه کس از خاندان علوی بود که در دام فریب و حیله آنان نیفتاد. مورخان نقل کرده اند که منصور پیوسته در پی آن بود که امام صادق (ع ) را دلجویی کند و به نظام حکومت خویش متمایلش سازد. در روایتی است که منصور به امام صادق (ع ) گفت: چرا مانند دیگر مردمان به دیدار ما نمی آیی؟ فرمود: نه ما چیزی داریم که به واسطه آن از تو بترسیم، نه تو چیزی اخروی داری که امید آن نزد تو داشته باشیم، نه در نعمتی هستی که تو را بر آن تبریک گوییم و نه این حکومت را بر خود کیفر و عذاب می دانی تا تو را بر آن تعزیت گوییم. در روایتی دیگر است که منصور به امام می گوید: با ما همدم شو تا اندرزمان دهی.
فرمود: هر کس دنیا را بخواهد تو را اندرز نمی دهد و هر کس آخرت را بخواهد باتو همدم نمی شود. اما این شیوه ها هیچ برای منصور سودمند نمی افتاد و بهره نمی داد، چه، امام صادق (ع ) می دید که چگونه منصور احکام دین را به بازی گرفته و چه سان همانندامویان دین را پلی برای رسیدن به دنیای خویش قرار داده است پس چگونه می تواند باچنین کسی همکاری و همراهی کند؟ از آن سوی، هنگامی که بویژه پس از کشته شدن نفس زکیه، برای منصور روشن شد که نمی تواند امام را به همکاری با خود وادارد و علویان را به لحاظ فکری و سیاسی به اردوی خویش کشاند سیاست خود را تغییر داد و فریبکاری و خشونت را به عنوان دورکن سیاستش به کار بست. منصور پس از درهم کوبیدن قیام نفس زکیه در مدینه و قیام ابراهیم در بصره سیاست سختگیری و سرکوب علویان را شدت بخشید.
او بنی هاشم را در ربذه گردآورد، به زنجیرشان بست و بر آنان تازیانه نواخت تا جایی که خون و پوستشان به هم آمیخت.
آنگاه آنها را سوار بر خشن ترین مرکب روانه عراق کرد و به کوفه برد و در این شهر آنان را به زندان تاریکی افکند که هیچ شب و روزش از هم باز شناخته نمی شد وتنها به وسیله جزء قرآنهایی که علی بن حسن بن حسن بن حسن می خواند امکان تشخیص وقت وجود داشت او پاسبانانی بی رحم و بدور از عاطفه انسانی آنجاگماشت تا به فرموده او آنان را شکنجه کنند. وی همچنین دستور داده بود پیکر مردگان در همان زندان و در میان زندگان واگذاشته شود، تا جایی که بوی مردگان زندگان را به رنج افکنده بود و یک به یک در کنار دیگر برادران خویش به خاک می افتادند ومی مردند.
هنگامی که ابراهیم بن عبداللّه کشته شد سر او را با ربیع نزد پدرش که در زندان بودفرستاد.
هنگامی که ربیع به زندان وارد شد عبداللّه نماز می خواند، فرزند دیگرش ادریس به او گفت: ای ابومحمد، نمازت را بشتاب بخوان. عبداللّه نمازش را به پایان برد وآنگاه سر پسر را برداشته گفت: ای ابوالقاسم، مقدمت گرامی باد، به خداوند سوگند تو ازآنها بودی که خداوند درباره شان فرموده است: آنان که به پیمان خدا وفا می کنند و هیچ پیمان نمی شکنند، و کسانی که با آنچه خدا به پیوند داشتن با آن فرمان داده است پیونددارند.
ربیع از او پرسید: ابوالقاسم خود چگونه کسی بود؟ گفت: آن سان که شاعر گفته است: جوانمرد که شمشیرش او را در برابر خواری و زبونی پاسداری می کرد و همین اورا بسنده بود که از گناهان حذر کند. سپس رو به ربیع گفت: به پیشوایت بگو این چند روزبر ما هم بگذرد و در قیامت یکدیگر را دیدار کنیم.
آنان در آن زندان تاریک ماندند و شب و روز را به وسیله مقدار قرآنی که می خواندند از هم باز می شناختند. سرانجام منصور دستور داد زندان را بر سر آنها که دربند و زنجیر بودند و حتی دستهای برخی به دیوار میخکوب شده بود خراب کنندتا درد مرگ را در همان حال که در بند و زنجیرند بچشند.
مورخان، و از آن جمله طبری، آورده اند که منصور هنگامی که آهنگ حج کرد ریطه دختر ابوالعباس و همسر مهدی را که خود در ری بود به حضور خواست وسفارشهایی به او کرد و کلیدهای خزینه ها را نیز بدو سپرد تا به مهدی بسپارد.
چون مهدی به بغداد آمد آن زن کلیدها را به او داد و به وی گفت منصور از او پیمان ستانده است که هیچ کس تا خبر مرگ منصور نرسیده حق باز کردن درها را ندارد. هنگامی که خبر مرگ منصور به مهدی رسید و وی عهده دار خلافت شد به همراه ریطه درها راگشود و در آنجا زندانی بزرگ یافت که گروهی از کشتگان آل ابی طالب در آن قرارداشتند و در گوش هر کدام رقعه ای آویخته که در آن نسب آنان نوشته بود.
در میان این گروه کودکان، جوانان و پیران بودند و چون مهدی این صحنه را دید ترسید و فرمان دادگودالی کندند و مردگان را در آن دفن کردند و بر آن سکویی ساختند.
عباسیان بدین شیوه می خواستند بر علویان سیطره فکری و سیاسی بیابند.
این در حالی بود که شیعیان برای حکمران هیچ بهایی قائل نبودند، چرا که می دانستند حکمران به حکم شرع و آیین پایبند نیست، از ستم دست نمی شوید و ازحرام خداوند دست و دامن پاک نمی دارد.
از دیگر سوی، آنان بر این عقیده بودند که اهل بیت به حکومت سزاوارترند، رسول خدا(ص ) برای زمامداری آنان وصیت کرده، و آنان دعوت کنندگان مردم به فرمان خدا و از آنهایند که در راه خدا از سرزنش هیچ ملامتگری اندیشه و اندوه ندارند.
این وضع و این باور خلیفه را خوشایند نمی افتاد، زیرا او علویان را در جایگاه دشمنانی می دید که هیچ نرمش و سازش نمی کنند و هیچ تهدید و ارعاب در آنان کارگرنمی افتد.
خلیفه این گروه را رافضیانی می دانست که باید کیفرشان داد، چرا که از دیدگاه خلیفه روی برتافتن از خواسته های حکمران رفض و رد کردن بود و این نیز برابر نهاده شکنجه دیدن و به زندقه و بیرون شدن از دین متهم گشتن! حکومت عباسی تنها به سیاست مقدم داشتن خلیفه اول و دوم و بیرون راندن علی (ع ) از ردیف خلفای راشدین بسنده نکرد، بلکه از این نیز فراتر رفت و دست به کارتهمت زدن به امام صادق (ع ) و طرح این ادعا شد که او می گوید خدا یا پیامبر است و یاوحی بر او نازل می شود. این تهمت هنگامی به امام زده شد که از جذب او به دربار خودو از خدشه وارد کردن در افکار و عقاید او نومید شدند. این تهمت همچنین یکی ازسنگین ترین دشواریهایی بود که امام صادق (ع )با آن رو در رو شد، چه، برخی ازساده انگاران و ساده باوران این شایعه ها و تهمت ها را باور می کردند.
بویژه هنگامی که آن خویهای بلند و برجسته و آن کرامتهای قدسی و آن علم و فقاهت گسترده را نزد امام می دیدند و در کنار آن هم کسانی چون صائد هندی، محمد بن مقلاس، وهب بن وهب قاضی، مغیره بن سعید، سالم بن ابی حفصه عجلی و دیگران احادیث آکنده از غلودرباره امامان در میان مردم می پراکندند.
اما امام (ع ) این غالیان را در
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.