

خرید و دانلود فایل پاورپوینت کامل الگوی عرفان مبارزه جو در اندیشه شهید مصطفی چمران
156,825 تومان قیمت اصلی 156,825 تومان بود.87,125 تومانقیمت فعلی 87,125 تومان است.
تعداد فروش: 73
فرمت فایل پاورپوینت
آنتونی رابینز میگه : من در 40 سالگی به جایی رسیدم که برای رسیدن بهش 82 سال زمان لازمه و این رو مدیون کتاب خواندن زیاد هستم.
فایل پاورپوینت کامل الگوی عرفان مبارزه جو در اندیشه شهید مصطفی چمران؛ انتخابی مطمئن برای ارائهای حرفهای
اسلایدهایی آماده برای استفاده:
فایل فایل پاورپوینت کامل الگوی عرفان مبارزه جو در اندیشه شهید مصطفی چمران شامل ۱۲۰ اسلاید با طراحی دقیق و ساختاری استاندارد است که برای ارائههای رسمی یا چاپ، کاملاً مناسب و آماده استفاده میباشد.
ویژگیهایی که فایل فایل پاورپوینت کامل الگوی عرفان مبارزه جو در اندیشه شهید مصطفی چمران را متمایز میکند:
- طراحی بصری حرفهای:فایل پاورپوینت کامل الگوی عرفان مبارزه جو در اندیشه شهید مصطفی چمران با بهرهگیری از رنگبندی هوشمندانه و چیدمان اصولی جهت انتقال بهتر مفاهیم ارائه.
- سهولت در اجرا: تمامی اسلایدها از پیش تنظیم شدهاند و بدون نیاز به ویرایش، قابل استفاده هستند.
- وضوح بالا و نظم ساختاری: کیفیت بالای عناصر گرافیکی و هماهنگی کامل در نمایش، تجربهای بدون نقص را فراهم میسازد.
استاندارد بالا در تولید محتوا:
فایل فایل پاورپوینت کامل الگوی عرفان مبارزه جو در اندیشه شهید مصطفی چمران با رعایت اصول حرفهای طراحی شده و عاری از هرگونه ایراد گرافیکی یا ناهماهنگی در نمایش میباشد.
نکته مهم:
در صورت مشاهده نسخههایی با کیفیت پایینتر، توجه داشته باشید که ممکن است نسخههای غیررسمی باشند. نسخه اصلی فایل فایل پاورپوینت کامل الگوی عرفان مبارزه جو در اندیشه شهید مصطفی چمران تنها از طریق منبع معتبر در دسترس است.
هماکنون فایل فایل پاورپوینت کامل الگوی عرفان مبارزه جو در اندیشه شهید مصطفی چمران را دریافت کرده و ارائهای حرفهای و متمایز تجربه نمایید
بخشی از متن فایل پاورپوینت کامل الگوی عرفان مبارزه جو در اندیشه شهید مصطفی چمران :
مقدمه
تصویر رایج از عرفان آن را با نوعی اعتزال، گوشه نشینی، پرداختن به اصلاح خویش و انصراف از جامعه همراه میداند و اصلاح فرد را بر اصلاح جامعه مقدم میشمارد. اغلب متصوفه، اصالت را به عزلت و گوشه نشینی میدهند. برای نمونه از سفیان ثوری نقل شده است: «بر تو باد به گوشه نشینی و کمی آمیختگی با مردم» (ابن حمدون، ۱۹۹۶، ج ۳: ۳۳۵).
فضیل بن عیاض میگوید: «خدا را هم نشین خودت بگیر و از مردم کناره بگیر!» (فیض کاشانی، ۱۴۱۷ق، ج ۴: ۵). یحیبن معاذ رازی میگوید: «تو در دنیا تنها به یک نفس (خودت) مکلف هستی، اگر آن را درست کردی، فساد دیگران به تو آسیبی نمیرساند» (رازی، ۱۴۲۳ق: ۱۷۲). ابراهیم بن علی کفعمی میگوید: «بر تو باد به گوشه نشینی و تنهایی، در بندگی [خدای] شاهد ناظر بخشنده» (کفعمی، ۱۴۱۲ق: ۱۶۶). سعیدبن مسیب میگوید: «بر تو باد به عزلت که همانا آن بندگی خداست» (بیهقی، ۱۴۰۸ق: ۹۴) و از ربیع بن خثیم (خواجه ربیع) این گونه نقل شده: «دین را بفهم و سپس کناره بگیر!» (همان).
حکیم ترمذی میگوید: «چاره ای برای تو از کناره گیری از مردم و خلوت گزینی نیست.
پس به اندازه دوری تو از مردم، نزدیکی ظاهری یا باطنی تو به حق، محقق میشود» (ابن عربی، ۱۴۲۱ق، ج ۱: ۲۷۰).
باوجود این تصاویر، این پرسش مطرح میشود که آیا عرفان با مبارزه قابل جمع است و ساختن فرد با ساختن جامعه نسبتی دارد؟
مصطفی چمران (۱۳۶۰-۱۳۱۰) یکی از چهره های مهم تاریخ معاصر ماست که جدای از سیره شخصیاش، در آثارش به تبیین این مسئله پرداخته است. او در تهران به دنیا آمد و پس از گذراندن تحصیلات دبیرستانی در مدارس دارالفنون و البرز، در سال ۱۳۳۵ در رشته مهندسی برق از دانشکده فنی دانشگاه تهران به عنوان دانشجوی ممتاز فارغ التحصیل و راهی برکلی امریکا شد. وی تحصیلاتش را در مقطع دکترا در الکترونیک و فیزیک پلاسما پی گرفت. پس از آن استادی و پژوهشگری را فروگذاشت و بعد از شکست اعراب از اسرائیل در ۱۹۶۷ و به دنبال آموزش فنون نظامی راهی اروپا، الجزایر و مصر شد. سپس به دعوت امام موسی صدر به لبنان رفت و در آنجا در سامان دادن مدرسه صنعتی جبل عامل، حرکهالمحرومین و امل (افواج مقاومه اللبنانیه) نقش محوری ایفا کرد.
سپس راهی ایران شد و به خواست امام خمینی (ره) در ایران ماند. آزادسازی پاوه و سامان دادن جبهه غرب، تشکیل ستاد جنگ های نامنظم، سامان دادن جبهه جنوب، نمایندگی مجلس، وزارت دفاع و عضویت در شورای عالی دفاع بخشی از زندگی اجتماعی چمران است. او در نهایت در ظهر ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ در دهلاویه در نزدیکی سوسنگرد در خوزستان، با ترکش خمپاره به شهادت رسید (چمران، ۱۳۸۰: ۱۴-۱۳).
این پژوهش میخواهد در بررسی کتابخانه ای این پدیده را در آثار شهید چمران بررسی کند که آیا چنین عرفانی امکان پذیر است؟ تفاوت نگاه عرفان ستیز با عرفان پرهیز چیست؟ آیا این نگاه منحصر به چمران است و ابعاد مختلف عرفان مبارزه جو (خمینی، ۱۳۷۹، ج ۲۱: ۱۱) کدام است؟ ابتدا این دوگانه را بررسی میکنیم، سپس آن را در متون دینی و اندیش عارفان مجاهد مییابیم و سپس به بازخوانی ابعاد آن در اندیشه چمران میپردازیم.
بخش عمده مباحث برجایمانده از شهید چمران در حوزه عرفان عملی است؛ گرچه بعضی از مباحث او به عرفان نظری هم گوشه میزند. منظور از عرفان عملی، دانش بدیلی است که رویکرد عرفانی در قبال علم اخلاق در دنیای اسلام پدید آورد. عرفان عملی علم سیروسلوک و مربوط به بعد عملی و رفتاری انسان عارف و در حقیقت متن رفتار، سلوک و شهود اوست. این دانش عهده دار تبیین و توصیف سیر و سلوک عارف است. عرفان نظری دانشی است که هستی را از منظر عارف تبیین و توصیف میکند (پارسانیا، ۱۳۹۵: ۹۵-۹۴).
۱. تقابل دو نوع عرفان
چمران خودمحوری را وجهه غالب انسان ها در دنیا میداند و در برابر آنان از انسان هایی یاد میکند که از لذات مادی فراتر میروند، اما او این افراد را که به دنبال ساخته شدن خودهستند، خودمحور میخواند، زیرا با وجود آنکه از لذات دنیا فراتر رفته و به سمت خدا در حرکت بوده اند، رنگی از خودخواهی را حفظ کرده اند؛ چون مسئله، شخص خود آن ها و دستیابی شخص خودشان به معرفت است : «در دنیا انسان هایی نیز یافت میشوند که عمق دیدشان با دیگران تفاوت دارد؛ به لذات مادی دنیا راضی نمیشوند، به مال و جاه و اولاد علاق چندانی ندارند، به آرزوهای زودگذر دل نمیبندند و به طورکلی اسیر دنیا نمیشوند ولی درعین حال به «خود» و به «من» علاقه مندند. «من» آن ها والامقام است و خواسته هایی والا دارد و هیچ گاه خود را سرگرم بازیچه های دنیا نمیکند. آرزوهای آن ها آسمانی و خدایی است، به بینهایت و ابدیت اتصال دارد و هم دنیا را دربرمیگیرد.
از معراج روح سیراب میشود و در بعدی روحانی و خدایی سیر میکند؛ ولی به هرحال، رنگی از خودخواهی و خودبینی در آن وجود دارد» (چمران، ۱۳۸۱: ۴۰-۳۹).
او همچنین از سنخ دومی صحبت می کند که از اساس خودمحوری را برداشته اند، به دنبال عمل به تکلیف وارد عرص مبارزه با موانع تحقق اراده الهی روی زمین میشوند و در نتیج مقابله با هزینه های این مسیر و مشخصا مرگ، توانایی غلبه بر خویش را یافته اند و از خود و خواسته هایشان جدا شده و به فنای فیالله میرسند: «البته هستند معدود کسانی که از این خودخواهی هم میگذرند و آن چنان در خدا محو میشوند که دیگر «خود» و «من» نمیبینند و با هم وجود به درج وحدت میرسند… سخن از موقعی است که آدمی در برابر تجربه ای سخت قرار میگیرد و مرگ بر او مسلم میشود و به راستی دست از جهان میشوید، با هم دنیا و مافیها وداع میکند، هم خودخواهیهایش ریخته میشود، به پوچی زندگی و آرزوهای زودگذرش آگاه میشود.
آسمان رنگ دیگری به خود میگیرد. زمین جلوه دیگری مییابد. گذشته ها همچون خیال از نظر آدمی میگذرد. دشمنیها، کینه ها، حسادت ها، کوته نظریها، خودخواهیها، غرورها، خواسته ها، آرزوها، همه پوچ و بیمعنی مینمایند. آدم میماند و خدا که ماورای این زمین و زمان است و بقیه بازیچه است، مسخره است، بیمعنی است… در این حالت، آدمی با دنیا وداع میکند، از همه چیز میگذرد، خود را به خدا میسپرد و آماده هجرت به دنیای ماورایی میشود، از هم خواسته ها و آرزوها سبک میگردد؛ گویی در عالم برزخ سیر میکند و حالتی خاص و عجیب در او پدید میآید که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست. انسان در اینجاست که کاملا خود را به خدا میدهد و از همه چیز خود، حتی غرور و من «خود» درمیگذرد. میداند و اطمینان حاصل میکند که هم آن ها به باد رفته اند و نابود شده اند و دیگر نیستند و بیمعنی و پوچ بودند و دیگر بازنمیگردند…
اکنون اگر به خواست خدا، انسان از عالم برزخ بازگردد، دوباره قدم به جهان مادی بگذارد و دوباره زندگی را از سر گیرد، حالات زیر در او به وجود میآیند:
۱. احساس شرم از آن همه کودکی و آن آرزوهای بچگانه و خواسته های پست که قبلا داشته است؛
۲. احساس اینکه به عقلی کلیتر پی برده و به حقایق بزرگی در عمل رسیده است؛ بنابراین معیارها در نظر انسان تغییر پیدا میکند، از پوچیها و مسخره ها صرف نظر میکند و خواسته هایش در بعدی عمیق تر و وسیع تر جاری میشود؛
۳. احساس اینکه او و هم او متعلق به خداست. او از همه چیز خود درگذشته است و اگر دوباره به دنیا آمده، فقط به خواست و اراده خدا بوده است؛ بنابراین او برای خود چیزی و وجودی ندارد، هرچه هست اراده و مشیت خداست و او فقط باید به خاطر خدا و در راه خدا قدم بردارد و سراسر وجود خود را وقف خدا نماید و بس…
این حالات که در تجربه ای کوتاه و سریع به انسان دست میدهد، با نتیج سال ها عبادت و ریاضت و مطالعه و تحقیق برابری میکند و آن چنان آدمی را منقلب میکند که انسانی جدید و بازساخته به وجود میآورد» (چمران، ۱۳۸۱: ۴۱-۴۰).
او از این تجربه برای خود سخن میگوید: «من بازیافته ام. من رفته بودم. من متعلق به خدایم. من دیگر وجود ندارم. منی و منیتی دیگر نیست. دیگر به کسی عصبانی نخواهم شد. دیگر به نام خود و برای خود قدمی برنخواهم داشت، دیگر هوی وهوسی در دل خود نخواهم پرورد. آرزوها را فراموش خواهم کرد. دنیا را سه طلاقه خواهم نمود، هم دردها و شکنجه ها و زخم زبان ها را خواهم پذیرفت» (چمران، ۱۳۹۰: ۷۳-۷۲).
چمران به عرص مبارزه ورود میکند و بدین ترتیب بر غلبه بر خودخواهیهایش، رنگ الهی میگیرد و سپس به دنیا باز میگردد و با وجهه الهی به مبارزه ادامه میدهد.
شکل شماره (۱). سنخ شناسی عرفان و خودسازی
شکل شماره (۲). مدل انسان بازیافته شهید چمران (نسبت مبارزه و عرفان)
۲. عرفان مبارزه جو در متون دینی و عرفای مجاهد شیعی
این فقط مصطفی چمران نیست که از این نوع نگاه به عرفان سخن میگوید. هم در ادبیات عرفای ما و هم در متون دینی این امر مورد توجه است و میتوان شاخص های زیر را از این متون برداشت کرد:
۱. انسان نسبت به خدا، خود، جامعه و محیط زیست مسئول شمرده شده است (شریف رضی، ۱۴۱۴ق: ۴۲).
۲. معرفت یابی به خدا و جامعه سازی لازم و ملزوم یکدیگرند که صلاح فردی و معرفت، انسان را لاجرم به ساختن دیگران و مبارزه میکشاند و مبارزه و اصلاح، زمین خودسازی و معرفت یافتن به خدا را فراهم میکند. ترک اصلاح اجتماعی و انجام وظایفی مانند امربه معروف و نهیازمنکر موجب فسق و کفر برشمرده شده است. برای نمونه از امام باقر(ع) و امام صادق (ع) نقل شده است: کسی که با امربه معروف و نهیازمنکر نسبت به خدا دین داری نمیکند، دین ندارد) (مجلسی، ۱۴۰۳ق، ج ۹۷: ۸۶). در روایت معروف پیامبر(ص) نیز اهتمام نداشتن به امور مسلمین عامل سلب اسلام دانسته شده است (کلینی، ۱۴۰۷ق، ج ۲: ۱۶۴) و نمیتوان به بهان عرفان، تکالیف اجتماعی را ترک کرد. اساسا انفراد با اسلام نسبتی ندارد (شاه آبادی، ۱۳۸۶: ۴۴-۴۳) و امیر مؤمنان (ع) مبارزه نکردن را موجب برگشتن (انحراف) قلب انسان دانسته اند (شریف رضی، ۱۴۱۴ق: ۵۴۲).
۳. خودسازی و معرفت یابی بدون ابتلا و درگیری در جامعه شکل نمیگیرد و بسیاری صفات و ملکات اخلاقی هم در انسان شکل نمیگیرد یا از بین نمیرود؛ مگر در عرص جامعه و ابتلا. از نظر ابن شعب حرانی (۱۳۶۳: ۳۱۶ و ۳۱۸) بسیاری از صفات و ملکات و احکام هم اساسا ماهیتی اجتماعی دارند. جامعه و حضور اجتماعی، محل ساخته شدن انسان است. بدون برائت و درگیری با مشرکان، کافران، منافقان، ظالمان وغیره نمی توان به معنویت رسید و معنویت منهای مبارزه و جامعه سازی پذیرفته شده نیست (خمینی، ۱۳۷۹، ج ۲۰: ۳۱۵-۳۱۴).
۴. دنیای مذموم که باید آن را ترک کرد، به معنای دنیاطلبی است که انسان را از تحصیل رضایت و معرفت الهی بازدارد (خمینی، ۱۳۸۱: ۱۲۰) نه مبارزه و اصلاح گری و دفاع از حکومت اسلامی (جوادی آملی، ۱۳۷۶: ۱۴۷-۱۴۶). توجه به خدا به معنای بریدن از دنیا نیست، بلکه به معنای در جهت الهی قراردادن مظاهر زندگی مادی است. زهد، تعلق نداشتن و در بند دنیا نبودن است نه ترک دنیا و زهدنمایی (طهرانی، ۱۳۹۵ الف: ۳۵-۳۴؛ همو، ۱۳۹۵ ب: ۱۵۰-۱۴۹). در اسلام اساسا گوشه نشینی معنا ندارد. (حق شناس، ۱۳۹۶: ۹۴؛ خمینی، ۱۳۷۹، ج ۱۸: ۵۱۶-۵۱۵). عارفان حقیقی بین جامعه و میان مردم و مشغول اصلاح گری هستند، اما قلب هایشان متوجه خداست. (شریف رضی، ۱۴۱۴ق: ۴۹۷؛ ابن بابویه (شیخ صدوق)، ۱۳۷۶: ۱۹۶).
۵. کنترل قوه شهوانیه با قوه غضبیه است و کمال قوه غضبیه (شجاعت) عامل ایجاد کمال قوه شهوانی (عفت) است (پارسانیا، ۱۳۹۵: ۶۳؛ شاه آبادی، ۱۳۸۶: ۱۸۶). مبارزه و دیگرسازی با ایجاد ملک شجاعت (کمال قوه غضبیه) و فرصت گذشتن از دنیا و غلبه به ضعف های درونی باعث میشود تا بتوان بر قوه شهوت غلبه کرد و آن را به کمال خود یعنی ملکه عفت رساند و یک شبه راه صدساله را طی کرد (خمینی، ۱۳۷۹، ج ۱۷: ۳۰۵) و با خرق تمام حجاب ها به وجه الله نظر کرد (همان، ج ۱۳: ۵۱۵-۵۱۳) و این گونه قیام برای خدا، معرفت میآورد (همان، ج ۱۸: ۱۲۶).
شکل شماره (۳). نحوه کنترل قوه شهوت
۶. مبارزه و دیگرسازی به تنهایی کافی نیست و رافع ارتباط مستقیم با خدا و توسل به معصومان نیست. این رابطه و خودسازی فردی اثر مستقیمی بر مبارزه دارد و بدون آن ممکن است مبارزه به انحراف کشیده شود (خمینی، ۱۳۷۹، ج ۵: ۵۱۲-۵۰۹). در روایات، ویژگی عارفان مجاهد، راهب شب بودن و شیر روزبودن برشمرده شده است (کلینی، ۱۴۰۷ق: ۲۳۲).
۷. عرفان و معنویت فردی به جامعه سازی تقدم رتبی دارد نه زمانی؛ یعنی اصل خودسازی بر مبنای عمل به تکلیف و هدف از دیگرسازی نیز ساختن خویش است (خمینی، ۱۳۷۹، ج ۵: ۱۶۹)؛ پس خودسازی و جامعه سازی هم زمان و مؤثر بر یکدیگرند.
شکل شماره (۴). نسبت بین خودسازی (عرفان) و جامعه سازی (مبارزه)
۸. اساسا مبارزه و اصلاح گری اجتماعی و وظایفی مانند امربه معروف و نهیازمنکر و جهاد، بخشی از رحمت رحیمی الهی (ملکی تبریزی، ۱۴۱۶ق: ۱۴۳؛ خمینی، ۱۳۷۲: ۲۳۷) برای رفع موانع رشد انسان ها و الهیشدن آن هاست (جوادی آملی، ۱۳۸۴: ۲۷-۲۶)؛ ازاین رو باید این اصلاح گری و مبارزه نیز عارفانه و رحمانی باشد و رحمت بر غضب در آن مقدم باشد و وجهه دعوت و رحمت و اصلاح گری آن بر خشم و غضب بچربد (همان: ۳۰-۲۹).
شکل شماره (۵). ویژگیهای عارفان مبارزه جو در متون دینی و اندیش عارفان مجاهد
۳. ابعاد عرفان مبارزه جو
در همین چهارچوب، مصطفی چمران فلسف حیات را در مبارزه معنا میکند و آن را بخشی از اراده تکوینی الهی برای آزمایش انسان میداند: «خدایا تو خواستی که انسان را در معرک عشق و فداکاری بیازمایی» (چمران، ۱۳۹۲: ۵۵)؛ لذا نمیتواند عرص کژیها و ناراستیهای موجود در جامعه را رها کند: «چه جور میشد که دردمندان عالم را فراموش کنم ؟ دل شکستگان را در دنیای غم تنها بگذارم؟ این رسالتی است خدایی که غم و عشق و حرمان بر دوش من گذاشته اند و من مسئولیت دارم تا وقتی که دردمندی و دل شکسته ای و غم زده ای و محرومی در این عالم وجود دارد، من همراز او و انیس شب های تار او باشم… من زندگیام را بدون درد و غم، سوز و حرمان، حیات نمیشمرم و بهشت موعود من وقتی شروع میشود که سر بر بالین مرگ فروبگذارم» (همان).
مبارزه و ابتلا برای آزمایش انسان در دنیا به منظور تربیت و آماده کردن انسان برای انسانیت است: «هم مبارزه، جنگ، مصیبت، فشار، درد و غم برای ساختن و آماده کردن این بشر برای مقام انسانیت است» (چمران، ۱۳۹۰: ۶۶). «هدف ما انسان سازی است، انسانی که خدا را بپرستد، براساس ارزش های خدایی کار کند، با هوای نفس مبارزه کند، با طاغوت ها و ابرقدرت ها بجنگد و در برابر هیچ قدرتی جز خدا تعظیم نکند. جنگ، پیروزی، شکست، مصیبت، سختی، درد، غم، فعالیت، مبارزه و خلاصه هم زندگی برای تربیت انسان و عبرت او و بالاخره هدایت او به سوی کمال است» (چمران، ۱۳۹۰: ۸۳). او معتقد است در نتیج وجود ضعف ها در جامعه، خداوند عرصه هایی مانند جنگ را برای تربیت انسان ها ایجاد میکند و در این منطق، مبارزه و مجاهده راه خودسازی است: «میخواهم که… آن قدر صدق از وجودم بتراوم که دریای دورویی را بشویم. آن قدر گذشت از خود نشان دهم که کوه های خودخواهی را در آن ذوب کنم» (چمران، ۱۳۹۲: ۳۴).
در این مبارزه، دردکشیدن عامل تعالی است و انسان را از خودخواهیها بیرون برده و به خدا نزدیک کرده و به اعمال و مبارزات او وجه رحمانی میدهد. او برای دردکشیدن در این مسیر ارزش محوری قائل است: «من اعتقاد دارم خدای بزرگ، انسان را به اندازه درد و رنجی که در راه خدا تحمل کرده است، پاداش میدهد و ارزش هر انسانی به اندازه درد و رنجی است که در این راه تحمل کرده است و میبینیم که مردان خدا بیش از هرکس در زندگی گرفتار بلا و رنج و درد شده اند… درد، دل آدمی را بیدار میکند، روح را صفا میدهد، غرور و خودخواهی را نابود میکند، نخوت و فراموشی را از بین میبرد، انسان را متوجه وجود خود میکند… درد آدمی را به خود میآورد، حقیقت وجود او را به آدمی میفهماند، ضعف و زوال و ذلت خود را درک میکند و دست از غرور کبریایی برمیدارد و معنی خودخواهی و مصلحت طلبی و غرور را میفهمد و آن را توجیه میکند» (چمران، ۱۳۹۲: ۶۸-۶۷)؛ بدین ترتیب در مواجهه با مسائل مختلف درد میکشد و با این درد به مجاهده برمیخیزد و تعالی مییابد: «خون برزمین ریخت شهیدان است که خودخواهی را در من میکشد. ضج مجروحان و نال دردمندان و آه بیوه زنان است که هوی وهوس را در من سرکوب میکند. اشک شکسته دلان است که روحم را صاف و شفاف میکند. فداکاریهای حماسه انگیز دلاوران است که هدف مقدس انسانیت را در نظرم جلوه گر میکند. بالأخره دردها و رنج ها و شکست های مردان خداست که مرا به عرفان میکشاند، روحم را به اعلی علیین اوج میدهد، مظاهر زودگذر و دل فریب زندگی را بیارزش میکند، به من رضا میدهد، توکل میدهد، سوز و شور و عشق میدهد و مرا به خدا میرساند» (چمران، ۱۳۹۲: ۱۱۵). او این درد را مهم ترین و اساسیترین لازم تکامل انسان در دنیا میبیند:
«درد و غم، از وجود اکسیری ساخت که جز حقیقت چیزی نجوید، جز فداکاری راهی برنگزیند و جز عشق چیزی از آن ترشح نکند… احساس میکنم تحمل درد و غم و خطر و مصیبت در راه خدا مهم ترین و اساسیترین لازم تکامل در این حیات است.
معتقدم زندگی در خوشی و بیغمی، لذت و سلامت، امن و نعمت، آدمی را فاسد و منجمد و بیاحساس میکند… هجوم دائم بر جوانان ما در جنوب، ضرب وشتم، خطر و قتل، ترس و عدم امنیت و درد و غم آن ها را پاک و مصفا کرده است. خودخواهیها، شهرت طلبیها و خودنماییها را سوزانده… و در عوض روح رضا و توکل و قبول خطر، محرومیت و حتی شهادت در جوانان نضج گرفته است» (چمران، ۱۳۸۰: ۹۹).
این گونه است که در مبارزه و زندگی و جهاد او، رحمت بر غضب پیشی میگیرد چراکه این دردکشیدن خودخواهی را از او دور کرده و نه از روی غضب مهارنشده که از روی شجاعت وارد میدان میشود. همان گونه که ابن سینا اشاره میکند عارف شجاع است، به خاطر اینکه مشتاق دیدار خداست و ترسی از مرگ ندارد (ابن سینا، ۱۳۸۱: ۳۶۵). بر این مبنا او به احساس مسئولیت گسترده و فراگیر میرسد و پا به عرص مجاهدت میگذارد و از دردهای زندگی مردم و بیعدالتیها تا مسئولیت تاریخی شیعه و نسل های گذشته و آینده در او هست : «در هر قطره اشک یتیم محو میشوم و در آه بیوه زنان میسوزم و در گرسنگی مستمندان آب میشوم و در ظلمت کده مظلومین و محرومین از شدت بغض خفه میشوم» (چمران، ۱۳۹۲: ۴۹). «آرزوی پیروزی ندارم. از سرنوشت مردم فلک زده میترسم؛ ترسی تاریخی، ترسی هزاروچندساله، ترسی که هم عقده ها و فشارها و ترس های شیعیان این دوره طولانی را در بر دارد… ترس هم مردم گذشت ما در دلم موج میزند. ترس قرن های آینده برای فلک زده های آینده، برای محرومین آینده. در آرزوهای فلسفی من دردی و غمی سنگین به وجود میآورد. یک دنیا غم و درد، یک عالم ترس، این همه فلک زدگی، این همه فشار و ظلم بر دوشم سنگینی میکند. خود را به سختی میکشم و میخواهم قهرمان تحمل و فداکاری باشم و این غم و درد هزاروچندساله را به دوش بکشم و این رسالت مقدس را به دیگران برسانم» (چمران، ۱۳۹۲: ۵۷ -۵۶).
«خدایا تو را شکر میکنم که با فقر آشنایم کردی تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درک کنم. خدایا تو را شکر میکنم که باران تهمت و دروغ و ناسزا را علیه من سرازیر کردی تا در میان طوفان های وحشتناک ظلم و جهل و تهمت غوطه ور شوم و نال حق طلبان من در برابر غرش تندرهای دشمنان و بدخواهان محو و نابود گردد و در دامان عمیق و پرشکوه درد، سر به گریبان فطرت خود فرو برم و درد و رنج علی را تا اعماق روحم احساس کنم. خدایا تو را شکر میکنم که مرا با درد آشنا کردی تا درد دردمندان را لمس کنم و به ارزش کیمیایی درد پی ببرم و ناخالصیهای وجودم را در آتش درد بسوزم و خواسته های نفسانی خود را زیر کوه غم و درد بکوبم و هنگام راه رفتن روی زمین و نفس کشیدن هوا، وجدانم آسوده و خاطرم آرام باشد تا به وجود خود پی ببرم و موجودیت خود را حس کنم… خدایا اکنون احساس میکنم که در دریایی از درد غوطه میخورم، در دنیایی از غم و حسرت غرق شده ام؛ به حدیکه اگر آسمان ها و زمین را و هم ثروت وجود را به من ارزانی داری، به سهولت رد میکنم و اگر هم عالم را علیه من آتش کنی و آسمانی از عذاب بر سرم بریزی و زیر کوه های غم و درد مرا شکنجه کنی، حتی آخ نگویم، کوچک ترین گله ای نکنم، کمترین ناراحتی به خود راه ندهم، فقط به شرط آنکه ذکر خود را و یاد خود را و زیبایی خود را از من نگیری و مرا در همان حال به دست بلا بسپاری؛ به شرط آنکه بدانم این بلا از محبوب به من رسیده است تا احساس لذت کنم و هم دردها و شکنجه ها را به جان و دل بخرم و اثبات کنم که عزت و ذلت دنیا برای من یکسان است، لذت و درد دنیا مرا تکان نمیدهد و شکست و پیروزی مادی در من تأثیری ندارد» (چمران، ۱۳۶۰: ۳۸-۳۶).
در نگاه او مهم این است که در عرص مبارزه و تحمل این دردها لحظه ای از مسیر حق و شیوه دینی و اخلاقی (سبقت رحمت بر غضب) دست برنداشت و جز خدا به کسی تکیه نکرد و آماده تحمل هزینه های مختلف مانند تهمت و رنج مادی، آسیب بدنی وغیره بود. دردکشیدن و لذت دردکشیدن برای تحقق حق، او را به پذیرش رنج های مسیر میرساند: «خدایا تو میدانی که من در انجام وظیف انسانی خود ذره ای فروگذار نکردم، لحظه ای از مرگ نهراسیدم، هیچ گاه به خاطر مصلحتی خاص حق و حقیقت را زیر پا نگذاشتم، در میان گرداب های سهمگین فرورفتم، طوفان های دشنام و تهمت را تحمل کردم و ذره ای از تو منحرف نشدم. تو میدانی که روزگاری بر من گذشت که حتی زمین و آسمان به دشمنی من کمر بستند. از هر طرف اژدهای مرگ دهن باز کرده بود که مرا ببلعد؛ حتی لحظه ای به حیات خود اطمینان نداشتم. از هر گوشه ای گلوله به سوی من جاری میشد. من قسم خورده بودم که اگر هم ذرات وجود به دشمنی من کمر ببندند، همه را تحمل کنم؛ ولی یک لحظه از حق و حقیقت روی برنتابم و یک ذره تسلیم ظلم و دروغ نشوم و دنیا و مافیها را سه طلاقه کنم. جز به خدای خود به چیزی و کسی تکیه نکنم و جز خدا از هیچ کسی انتظاری نداشته باشم. جز خدا نخواهم و جز خدا نجویم.
من قسم خوردم که فقط حق را بگویم و جز حق نجویم و جز به طریق حق نروم و برای مصلحت خود محافظه کاری و سکوت نکنم و از اینکه هم عالم از چپ و راست ضد من تجهیز شوند، نهراسم» (چمران، ۱۳۹۲: ۱۵۱-۱۵۰).
لازم این مبارزه جویی، ترک آسایش و آرامش است. این امن و قرار نداشتن در دنیا و مبارزه، راه او را بر اتکای به دنیا بسته و او را به استقرار و اطمینان به خدا و عشق و محبت کشانده است. ناتوانی در تحقق کامل هدف خودش در دنیا و مشاهده شکست خویش و مبارزان الهی پیش از خود نیز دنیا را در نظر او پست تر کرده تا هیچ هدفی جز اقام حق نداشته باشد و آماده و مشتاق مرگ و دیدار محبوب باشد: «در حیات خود، لحظه ای نیافتم که در آرامش و اطمینان خاطر بیاسایم؛ با خیال آسوده به تماشای زیباییهای عالم بپردازم و از غروب آفتاب، بیدغدغ خاطر لذت ببرم و با دقت کافی، به سیر و سیاحت ستارگان آسمان بپردازم؛ بدون ترس و وحشت تا کرانه های بینهایت تا ورای کهکشان ها پرواز کنم و با قدرت و شجاعت، از گردون فلک بالا روم؛ با دلی آرام و روحی آسوده به ملاقات پروردگار خویش نائل آیم. در حیات خود هیچ گاه امنیت نداشته ام، اطمینان خاطر نیا
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.