

خرید و دانلود فایل پاورپوینت کامل تحلیل داستانی از مثنوی
156,825 تومان قیمت اصلی 156,825 تومان بود.87,125 تومانقیمت فعلی 87,125 تومان است.
تعداد فروش: 44
فرمت فایل پاورپوینت
آنتونی رابینز میگه : من در 40 سالگی به جایی رسیدم که برای رسیدن بهش 82 سال زمان لازمه و این رو مدیون کتاب خواندن زیاد هستم.
تحولی در ارائهها با فایل پاورپوینت کامل تحلیل داستانی از مثنوی!
اگر به دنبال یک روش ساده اما حرفهای برای ارائهی مطالب خود هستید، فایل پاورپوینت کامل تحلیل داستانی از مثنوی بهترین انتخاب شما خواهد بود. فایل پاورپوینت کامل تحلیل داستانی از مثنوی از پایه بر اساس اصول طراحی مدرن ساخته شده و تضمین میکند که اسلایدهای شما جذاب، منظم و آمادهی استفاده باشند.
فایل پاورپوینت کامل تحلیل داستانی از مثنوی شامل ۴۱ اسلاید است که با ترکیب بصری زیبا و چیدمانی حرفهای، ارائهی شما را به سطحی بالاتر میبرد.
چرا باید از فایل پاورپوینت کامل تحلیل داستانی از مثنوی استفاده کنید؟
✔ طراحی حرفهای: هر اسلاید فایل پاورپوینت کامل تحلیل داستانی از مثنوی با دقت بالا تنظیم شده تا بیشترین تأثیر را روی مخاطبان بگذارد.
✔ صرفهجویی در زمان: نیازی نیست ساعتها وقت خود را برای طراحی پاورپوینت بگذارید، همه چیز آماده است.
✔ استفادهی آسان: بدون نیاز به ویرایشهای پیچیده، کافی است فایل را باز کنید و ارائه دهید.
✔ فایل پاورپوینت کامل تحلیل داستانی از مثنوی قابل استفاده در هر محیطی: چه در دانشگاه، چه در جلسات کاری، فایل پاورپوینت کامل تحلیل داستانی از مثنوی حرفهای نیاز شما را کاملاً برآورده خواهد کرد.
متمایز باشید!
دیگر نگران بهمریختگی یا طراحیهای غیرحرفهای نباشید. فایل پاورپوینت کامل تحلیل داستانی از مثنوی به شما این امکان را میدهد که بدون دغدغه روی محتوای خود تمرکز کنید و ارائهای تأثیرگذار داشته باشید.
همین حالا دریافت کنید و تجربهای متفاوت از ارائههای حرفهای را داشته باشید!
بخشی از متن فایل پاورپوینت کامل تحلیل داستانی از مثنوی :
به یاد بیاورید که: آن یکی نحوی به کشتی در نشست [۱]فرد نحوی در جای خود قرار گرفت و کشتی به تدریج ساحل را پشت سر گذاشت و سطح پهناور دریا را پیش گرفت.
درست است که سپهر لاجوردین با ستاره های زرّینش، و دریا با آن شکوه و دیدگاه بی کرانه اش، دو تماشاگهی بس عظیمند که می توانند انسانِ آگاه را به درون خود رهسپار بسازند و در آن فضای بی کران، تماشاگهی عظیم تر از هر دو را در دیدگاه او قرار بدهند، اما برای چه کسی؟ برای کسی که در پشت گردنش کورَک درنیاورده باشد که نتواند سر بلند کرده و به بالا بنگرد؛ و برای کسی که از حرفه زندگی اش حجابی ضخیم که تار و پودش از خودپرستی ها رشته شده است، در برابر دیدگانش قرار نگیرد که مانعِ دیدنِ «جز خودِ» محدودش بوده باشد. برای این گونه اشخاص، چه آسمانی! و کدامین دریایی! و کدامین درونی!
مرد نحوی به جای تفکرات والا درباره بی کرانگی های فضا، آسمان، دریا و به جای اندیشه درباره قطراتی که دریا را تشکیل داده اند و خواه روزی به شکل بخار درآیند و جزئی از ابرها شوند و فضاها را برای انجامِ قانونِ هستی در نوردند و یا جزئی از جویباری شوند و روییدنی ها را سیراب نمایند، مشغول کاری بسیار بزرگ هستند؛ و به جای تأمّل و تحسین کشتیبان که عمری را در آموزش دریانوردی و تقلّا در دریاها و گلاویزی با خطراتِ مرگبار سپری کرده و امروز با کمال دقّت و جدّیت و اهتمام، انسان هایی را در پهنه بسیار وسیع دریا به مقصد می برد، آری، به جای همه این تفکرات که فقط سراغ مغز انسان های بیدار را می گیرند، نخست نگاه های سطحی به دریا و امواج کوچک و بزرگ و فضا و آسمان انداخت، و تا حدودی با چشمان محروم از دیدن، آن ها را لمس کرد و به طور مبهم و ناچیز، آن ها را به رسمیت شناخت! و در صدد برآمد تا لطف فرماید و بپذیرد که آسمان لاجوردینِ محیرالعقول هست، دریا هم هست، ستارگان بی شمار فضایی هم وجود دارند! در ضمن، کشتیبان هم که او و افرادی دیگر از انسان ها را به مقصد می برد، هستند! و پیش از آن که آن همه «هست» ها او را به خود جلب کنند و از دیدگاه آن خودپرست اهمیتی پیدا کنند، ناگهان به یاد خویشتن افتاد، یعنی هستی خویشتن در دیدگاهش قرار گرفت و نخست اثبات خود را برای خویشتن آغاز کرد! مگر من نیستم؟! آری، من هستم؛ چه فایده از این که همه کائنات عالم هستی موجودیت مرا پذیرفته اند و وجود من یکی از معلومات خداوندی است، در حالی که این کشتیبان و کشتی نشینان نمی دانند که من هستم و من کیستم که در این کشتی برای مدتی تا وصول به مقصد با آنان دمساز شده ام. بنابراین، هنوز کشتی راهی را سپری نکرده بود که مرد نحوی برای اثبات وجود خویشتن به هیجان درآمد و:
رو به کشتیبان نمود آن خودپرست
کشتیبان با همه قوای مغزی و اراده بارور شده که متوجّه کشتی و کشتی نشینان و پدیده های دریایی، و مشغول کار و کوشش خود بود، از مرد نحوی صدایی ناآشنا به گوشش رسید که:
گفت: هیچ از نحو خواندی؟ گفت: لا شاید هم اصلًا بیچاره کشتیبان نفهمید معنای نحو چیست؟ او با کمال صداقت و صراحت گفت: نه، نحو نخوانده ام. آن گاه چند لحظه در فکر فرو رفت و با خویشتن چنین گفت: نحو! نحو چیست؟ چون نمی توانست بیش از چند لحظه فکر خود را با ضرورت تمرکز قوای دفاعی برای کارِ کشتیرانی خود، مشغول بسازد، بنابراین، فوراً اختیارِ ذهنِ خود را به دست گرفت و مشغول کار اصلی خود شد که ناگهان بانگ شومی از نحوی شنید که با کبر و نخوتی تهوّع آور:
گفت: نیم عمر تو شد بر فنا
بینوا کشتیبان! مرد نحوی برای اثبات وجود خویشتن از راه علم نحو، نیم عمر وی را بر باد فنا داد! در این جا، شما چه فکر می کنید؟ اگر کشتیبان مردی بود که نحو خوانده و از علوم ادبی اطلاعات مفیدی داشت و در پاسخ نحوی می گفت: آری، پیش از آن که اقدام به آموزش دریانوردی و کشتیبانی نمایم، از الکتاب سیبویه گرفته، تا الفیه ابن مالک را نزد جلال الدین سیوطی خوانده و خوشبختانه همه آن چه را هم که خوانده ام، اکنون در حفظ دارم، آیا فکر می کنید مرد نحوی می گفت: آفرین، سپاس خدای را که در سفر دریایی با انسانی رویاروی شده ام که در عین حال که با فنّ کشتیبانی خدماتی برای مردم انجام می دهد، در علمِ شریفِ نحو هم عالِم و صاحب نظر است؟ نه، بلکه مرد نحوی که در مقابل خود، انسانی مساوی یا برتر از خود را می دید، فوراً به مغزش فشار می آورد که یکی از مسائلِ مشکلِ نحو را به یاد بیاورد و کشتیبان را با طرح آن مسئله به زانو درآورد. مثلًا می گفت: حالا که تو نحو خوانده ای، بگو ببینم: در پاسخ آن مسئله «زنبوریه» باید «اذا هوهی» بخوانیم یا «اذا هوایاها؟» همان مسئله ای که سیبویه را به دیار عدم فرستاد. اگر در این مورد هم کشتیبان پاسخی صحیح می داد و می گفت: باید «اذا هو هی» بخوانیم، چنان که در قرآن مجید آمده است: «فَإِذا هِی حَیهٌ تَسْعی »،[۲] مرد نحوی توانایی دیدنِ کشتیبان را به کلّی از دست می داد و پیش از آن که در گرداب مهلکی که فضا و دریا برای او تهیه دیده بود، دست از جان بشُوید، خود را به دریا می انداخت و از شکنجه دیدن قیافه کشتیبان که به خوبی هستی خود را اثبات کرده بود، راحت می شد!
چشم باز و گوش باز و این ذُکا
خیره ام در چشم بندی خدا[۳]
آری، قانونِ نحسِ خودپرستی همین است که به ابرازِ هستی خویشتن قناعت نمی ورزد و نمی گوید: «من نحو خوانده ام، پس هستم» که هیچ منافاتی با این ندارد که کشتیبان هم بگوید: من کشتی می رانم، پس هستم و آن یکی هم بیل می زند، پس هست و آن دیگری هم به وسیله علم و معرفت، آیات الهی را در این دنیا می خوانَد، پس او هم موجود است.
اما چنان که بر همگان روشن است، در آن هنگام که یکی از وسایل زندگی جای هدفِ اعلای حیات معقولِ آدمی را بگیرد، شناخت این که ضَرَب در جمله «ضَرَب زَیدٌ عَمْرواً»، فعل ماضی مفرد و مذکر و غایب، و زید فاعل و عمرو مفعول آن است، تفسیر عالم هستی را به عهده می گیرد و برای حیات آدمی معنی می بخشد!
چشم باز و گوش باز و این ذُکا
خیره ام در چشم بندی خدا
کشتیبان از شنیدن این بانگ دلخراش که: «چون نحو نخوانده ای، پس نیم عمرت بر فناست»، ضربه ای شدید خورد، زیرا تا آن روز چنین جمله ای را نه از عقل و وجدانش شنیده بود و نه از پیامبران الهی و اوصیاء و اولیاء چنین هدفی برای حیات سراغ گرفته بود و نه از قوانینِ عالَم وجود که هستی او را در خود جای داده و در آهنگی ب
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.