

خرید و دانلود فایل پاورپوینت کامل آسیب شناسی نخبگان تأثیرگذار در حکومت علوی
224,700 تومان قیمت اصلی 224,700 تومان بود.169,200 تومانقیمت فعلی 169,200 تومان است.
تعداد فروش: 78
فرمت فایل پاورپوینت
ارائهی فایل پاورپوینت کامل آسیب شناسی نخبگان تأثیرگذار در حکومت علوی – تجربهای خاص و متمایز!
پاورپوینتی حرفهای و متفاوت:
فایل فایل پاورپوینت کامل آسیب شناسی نخبگان تأثیرگذار در حکومت علوی شامل ۱۲۰ اسلاید جذاب و کاملاً استاندارد است که برای چاپ یا ارائه در PowerPoint آماده شدهاند.
ویژگیهای برجسته فایل فایل پاورپوینت کامل آسیب شناسی نخبگان تأثیرگذار در حکومت علوی:
- طراحی خلاقانه و حرفهای: فایل فایل پاورپوینت کامل آسیب شناسی نخبگان تأثیرگذار در حکومت علوی به شما این امکان را میدهد که مخاطبان خود را با یک طراحی خیرهکننده جذب کرده و پیام خود را به بهترین شکل انتقال دهید.
- سادگی در استفاده: اسلایدهای فایل پاورپوینت کامل آسیب شناسی نخبگان تأثیرگذار در حکومت علوی به گونهای طراحی شدهاند که استفاده از آنها بسیار آسان باشد و نیاز به تنظیمات اضافی نداشته باشید.
- آماده برای ارائه: تمامی اسلایدهای فایل پاورپوینت کامل آسیب شناسی نخبگان تأثیرگذار در حکومت علوی با کیفیت بالا و بدون نیاز به ویرایش، آماده استفاده هستند.
کیفیت تضمینشده با دقت بالا:
فایل فایل پاورپوینت کامل آسیب شناسی نخبگان تأثیرگذار در حکومت علوی با رعایت بالاترین استانداردهای طراحی تولید شده است. بدون نقص یا بهمریختگی، تمامی اسلایدها آماده برای یک ارائه بینقص و حرفهای هستند.
نکته مهم:
هرگونه تفاوت احتمالی در توضیحات ممکن است به دلیل نسخههای غیررسمی باشد. نسخه اصلی فایل پاورپوینت کامل آسیب شناسی نخبگان تأثیرگذار در حکومت علوی با دقت و حرفهای تنظیم شده است.
همین حالا فایل فایل پاورپوینت کامل آسیب شناسی نخبگان تأثیرگذار در حکومت علوی را دانلود کنید و ارائهای حرفهای و تأثیرگذار داشته باشید!
بخشی از متن فایل پاورپوینت کامل آسیب شناسی نخبگان تأثیرگذار در حکومت علوی :
مقدمه
نخبگان هر جامعه ای در هدایت فکری، سیاسی، فرهنگی و رفتاری آن جامعه نقش عمده ای را ایفا می کنند. آنان به سبب برخورداری از ویژگی های فوق العاده، همواره مـورد توجه مـردم بوده، رأی و نظرشان تأثیر شگرفی در هدایت افکار عمومی می گذارد. در این میان، خواص متدین نقش مهمی در جامعه دارند. بعضی از جامعه شناسان از آنان به عنوان نخبگان سنتی و مذهبی و یا ایدئولوژیکی یاد می کنند؛ چنانکه یکی از ایشان می نویسد: «نخبگان سنتی و مذهبی از حـاکمیت و یـا نفوذی برخوردارند که ناشی از ساخت های اجتماعی، ایده ها و اعتقاداتی است که ریشه در گذشته ای دور دارند و مبتنی بر راه و رسم طولانی اند» (گیروشه، ۱۳۸۷: ۱۲۱-۱۲۲). برخی از جامعه شناسان تأثیرگذاری نخبگان را تا اندازه ای می دانند که هر گونه تغییر اجتماعی اعم از تغییر دینی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی را بـدون حـمایت مـتنفذان اجتماع، محال می شمارند.
بروس کوئن در کتاب«مبانی جامعه شناسی»دربار تأثیرگذاری مـتنفذان اجـتماع می نویسد: «متنفذان افـرادی هستند که در زمین رشد، برنامه ریزی و توسع در اجتماع، بیشترین نفوذ را اعمال می کنند. تصمیم گیری های مهم، بدون راهنمایی و حمایت این گروه مهم، محال است» (کوئن، ۱۳۷۵: ۳۹۴). همچنین یکی از جامعه شناسان به نام«موسکا»می گوید: «حرکت تاریخ، اساسا تحت تأثیر مـنافع و ایـده های گـروه نخبگان بر سریر قدرت انجام می گیرد» (گیروشه، ۱۳۸۷: ۱۱۷).
البته این دیدگاه تـا حـدّی افراط گرایانه است؛ زیرا ما می دانیم بسیاری از پیامبران و اولیای الهی و جریانهای اهل حق در طول تاریخ، بدون کمک خواص و نخبگان و صاحبان زر و زور و تـزویر و حـتی بـا وجود مخالفت آنان در پرتو خواص و نخبگان و صاحبان زر و زور و تزویر و حتی بـا وجود مخالفت آنان در پرتو مجاهده و صبر و استقامت در راه خدا به پیروزی های بزرگی در عرص جامعه و تاریخ نائل آمده اند. اما از یک مـنظر مـعتدل، می توان گـفت که اقلیت نخبگان و خواص، نقش مهم و تأثیر شگرفی در تکوین و تغییر افکار عـمومی و هـدایت آنها دارند. به طوری که موافقت ها و مخالفت های آنها در روند شکل گیری و رشد یا تضعیف حرکت های فکری، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بسیار مـؤثر و چـشمگیر اسـت؛ ولی این نقش در حدّی نیست که بدون اقبال آنان هیچ گونه تحولی ممکن نباشد.
اکنون با تـوجه بـه اهـمیت نقش نخبگان در جامعه، آسیب شناسی این قشر و شناخت عواملی که موجب انحراف آنان می شود بسیار ضروری مـی باشد. یکی از بـهترین راهکارهای آسـیب شناسی نخبگان جامع کنونی، مطالع سرگذشت و شناسایی لغزشهای نخبگان در یک بستر تاریخی و عصر مشابه دوران ماست. ازاین رو، در ایـن نـوشتار، انحرافات و بیماری هایی که در عصر حاکمیت امیر مؤمنان (ع) دامنگیر چهره های برجسته گردید، مورد بررسی قـرار گـرفته،
برخی از مـهمترین لغزشگاه های آنان بیان شده است.
۱- حقد و کینه
عقده های روانی و حسادتهای درونی، وقتی در روح و روان آدمی لانه کند و در تصمیم گیری های او دخالت نماید، انسان را از مـدار انـصاف و عدالت دور می سازد. اما وقتی تصمیم گیری های کلان اجتماعی و مواضع حساس سیاسی گروه زیادی از افراد جامعه، بر مبنای کـینه توزی ها و تـنگ چشمی هایشان شـکل گیرد، آثار زیان بار فراوانی به بار خواهد آورد.
یکی از مهمترین مشکلات علی (ع)، مسأل حسادت و کین برخی از قبایل و یـا افـراد خاص متنفذ نسبت به آن حضرت بود؛ به طوری که موجب تنها شدن آن بزرگوار و یا حتی بـرپایی بـرخی از جـنگ ها علیه آن حضرت گردید. رشک و کین افراد نسبت به علی (ع) انواع و دلایل مختلفی داشت که در ادامـه بـه بـرخی از آنها اشاره می شود.
دلایل رشک و کینه نسبت به امیر مؤمنان (ع) الف-رقابت های قومی و قبیلگی
اولین و مـهمترین عـامل حسادت نسبت به امیر مؤمنان در رقابت های قومی و قبیلگی ریشه داشت. قبل از ظهور اسلام، مردم جزیره العرب نظام سیاسی، اجتماعی و فـرهنگی واحدی نـداشتند و یک قانون واحد بر آنها حکومت نمی کرد؛ طوایف و گروه های نامتجانسی بودند که کنار هـم گـرد آمده بودند. بنابراین، اگر بینشان نزاعی در می گرفت، برنده، کسی بود کـه قـدرت بـیشتری داشت. منشأ این قدرت در لیاقت های افراد قبیله و نـوع روابـط شان بود. هر قبیله ای که دارای افراد توانمندتر و روابط مستحکم تری بود، از قدرت بیشتری برخوردار مـی شد و از آنـجا که باورهای دینی، سیاسی و فرهنگی مـشترک و فـراگیری بین افـراد قـبیله وجـود نداشت، روابط خویشاوندی، محور پیوندهایشان بود با تقویت تعصب های خـویشاوندی و روابـط قومی، امنیت خود را تأمین می کردند. ازاین رو، برای قبیل خود اهمیت زیادی قائل بودند؛ به طوری کـه احـترام به قبیله، دین و دنیایشان را تشکیل می داد. قبیله، امری مـهم و مقدس و سرنوشت ساز بود و عـصبیت درون عـشیره ای، یکی از گران ترین شاخص های لیاقت و قیمت افـراد شـمرده می شد و از شروط صلاحیت احراز پست ریاست قبیله به حساب می آمد (الحاج حسن، ۱۴۰۵ ق: ۷۳).
آنها با تـقویت پیـوندها و تعصب های قومی و احترام به آداب و رسـوم قـبیل خود، روابط بین خـود را مـستحکم می کردند و از این طریق، در مـقابل نـیروهای مهاجم بیرون قبیله از خود دفاع می کردند. هر قدر قدرت سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی قبیله بیشتر بود، در میان سایر قـبایل مـفتخرتر و صاحب احترام افزون تری بود.
هنگامی که افراد هـر قـبیله به قـبیل خـود تـعصب داشته باشند، به طور طـبیعی رقابت های قومی و قبیلگی شدت می گیرد و باب افتخارات موهوم به قبیله، زنده می گردد.[۱]
هنگامی که رسول اکرم (ص) از مـیان بـنی هاشم به پیامبری رسید، برخی از سران قـریش، این را افـتخار بـنی هـاشم و تـهدید بر ضد خـود تـلقی کردند و چون کسب افتخاری همسنگ آن را برای خویش میسور نمی دیدند، به دشمنی با بنی هاشم و شخص پیامبر (ص) پرداخـتند. ابو جهل می گفت: ما و عبد مناف بر سر شـرافت و بـزرگی بـه نـزاع بـرخاستیم و بـا آنها رقابت نمودیم و از راه هایی توانستیم با آنها برایبری نماییم؛ اکنون که با آنها برابر شده ایم، می گویند برای فردی از قبیل ما وحی نازل می شود. به خدا سوگند!ما هرگز ایمان نخواهیم آورد (ابن هشام، ۱۴۱۵ ق، ج ۱: ۳۱۶).
از دوران جـاهلیت، میان بنی هاشم و سایر تیره های قریش، رقابت وجود داشت. از امیر مؤمنان (ع) نقل شده است که در ماجرای حفر زمزم به وسیل عبد المطلب، تمام تیرهاهای قریش، در برابر بنی هاشم ایستادگی کردند و حاضر نشدند افـتخار حـفر زمزم، تنها از آن عبد المطلب باشد (همان: ۱۴۳-۱۴۷).
اگر چه با امدادهای غیبی و نصرت الهی، پیامبر اکرم (ص) توانست فرهنگ اسلامی را بر فرهنگ جاهلی غلبه دهد، ولی حسّ رقابت قبیلگی به کلّی از جامعه زدوده نشد و حسادتهای سـایر قـبایل نسبت به بنی هاشم از بین نرفت.
علی (ع) در میان بنی هاشم بیشتر مورد حسادت بود؛ به گونه ای که امام باقر (ع) می فرمایند: «هر وقت پیامبر اکـرم (ص) فضایل علی (ع) را مـی گفت یا آیه ای را که دربار آن جناب نازل شده بود، تلاوت می کرد، عده ای از مجلس برمی خاستند و می رفتند (ابن شهر آشوب، ۱۳۷۶ ق، ج ۳: ۲۱۴).
سعد بن أبی وقاص می گوید: «من و دو نفر دیگر در مسجد نشسته بودیم و از علی بدگویی مـی کردیم کـه پیامبر با حالتی عـصبانی بـه سوی ما آمد و فرمود: با علی چه کار دارید؟! هر کس علی را اذیت کند، مرا اذیت کرده است» (همان: ۲۱۱).
حقد و حسد نسبت به علی در دل برخی به اندازه ای عمیق شده بود که رسول خدا (ص) را به واکـنش وا مـی داشت؛ چنانکه می فرمود: «هر کس به علی حسد ورزد، به من حسد ورزیده و کسی که به من حسادت کند، کافر شده است» (همان: ۲۱۳ و ۲۱۴).
با رحلت پیامبر خاتم، فرصت خوبی برای ربودن این افتخار از دست بنی هاشم فراهم آمد و قبایل قـریش بـا حمایت حـساب شد خویش، عملیات انتقال خلافت از میان بنی هاشم به بنی تمیم و بنی عدی و سرانجام به بنی امیه را تسهیل کـردند و به نفع امیر مؤمنان و علیه غاصبان خلافت اعتراضی نکردند.
عمر به ابن عباس (پسر عـموی عـلی (ص) می گفت: [قریش] خوش نداشتند نبوت و خلافت، هر دو در میان شما جمع شود و در نتیجه شما به قوم خودتان فخر بورزید و مـغرور شوید.
ابن عـباس به عنوان شاهد ماجرای غصب خلافت از امیر مؤمنان می گفت: قریش از روی حسادت و ظلم، خلافت را از بنی هـاشم گـرفتند (طبری، ۱۳۵۲ شـ، ج ۲: ۱۰۳).
اگر چه پس از بیست و پنج سال و پس از قتل عثمان، خلافت به جایگاه اصلی خویش؛ یعنی خاندان پیامبر بازگشت، اما پس از به خلافت رسـیدن علی (ع)، تقریبا اکثر قبایل قریش، دست از حمایت علی برداشته و به نوعی به مخالفت و مـنازعه با حاکمیت آن حضرت پرداخـتند. به نـقل اسکافی، بسیاری از اهالی مدینه و مکه، کین علی (ع) را در دل داشتند و کل قریش، مخالف آن بزرگوار بودند و در مقابل، نسبت به بنی امیه گرایش مثبت داشتند (ابن ابی الحدید، ۱۳۸۵ ق، ج ۲: ۱۰۳).
زخم های شمشیر علی (ع)
عقد برخی از افراد نسبت به امیر المؤمنین (ع) از جنگ های صدر اسلام نشأت می گرفت؛ زیرا آن حضرت عد زیادی از سران عرب را در جریان جنگ های بدر و احد و حنین به هلاکت رسانده بود. این امر به صورت عقده های پنهان در دل بعضی از بازماندگانشان باقی مانده بود؛ به گونه ای کـه پس از قـبول اسلام، همچنان نسبت به علی دشمنی داشتند. حضرت زهرا علیها السّلام در اعتراض به کنار زدن علی (ع) می فرمود: «و ما الّذی نقموا من أبی الحسن؟ نقموا منه و اللّه نکیر سیفه و شدّه وطأته و نکال وقعته و تنمّره فی ذات اللّه عزّ وجـلّ»؛ چرا از أبـو الحسن انتقام گرفتند؟ قسم به خدا به سبب اینکه تیغ شمشیرش سوزناک بود و بر آنها سخت می تازید و عقوبت می کرد. و در راه خدای عزیز و بزرگ غضبناک می شد (اربلی، ۱۴۲۶ ق، ج ۱: ۴۹۲).
در دعای شریف ندبه می خوانیم: «قد وتر فیه صـنادید العـرب و قتل أبطالهم و ناوش [ناهش] ذؤبانهم فأودع قلوبهم أحقادا بدریّه و حنینیّه و غیرهنّ فاضبّت علی عداوته و أکبّت علی منابذته حتّی قتل الناکثین و القاسطین و المارقین» (مجلسی، ۱۴۰۳ ق، ج ۹۹: ۱۰۴)؛ از بزرگان عرب در راه حق، انتقام گرفت و پهلوانان آنها را کشت و گرگان آنـان را تـارومار کرد. در نـتیجه کینه هایی از بدر و خیبر و حنین و غـیر آنـها، در دلهـایشان به ودیعه گذاشت. پس دشمنی او را در دل نگه داشتند. به دشمنی با او روی آوردند تا اینکه ناکثین و قاسطین و مارقین را کشت.
شواهد بر جای مانده از تاریخ صدر اسلام نشان مـی دهد کـه کـین ناشی از زخم های شمشیر علی (ع) تا دوران خـلافت او، هـمچنان در دلها باقی مانده بود؛ به ویژه در دل آنان که از حزب طلقا و از ایمان آورندگان پس از فتح مکه (مخصوصا بنی امیه)بودند. از چهره های شاخص و سرشناس این گـروه، می توان مـروان بـن حکم و ولید بن عقبه بن ابی معیط و سعید بن عاص را نـام برد.
آنان در نخستین روزهای خلافت علی، نزد آن حضرت آمده و به سیاست های اقتصادی آن حضرت اعتراض کردند و از زخم هایی یاد کردند که توسط آن حـضرت بـه ایشان رسـیده بود. ولید این چنین لب به شکایت باز کرد: «ای ابا الحسن!تو به هم مـا سـتم کرده ای. اما من؛ پدرم را روز بدر دست بسته گردن زده ای و برادرم [عثمان] را دیروز یوم الدار تنها گذارده ای. اما سعید؛ پدرش را روز بدر کشتی در حالی که پدرش از بـرجستگان قـریش بـود. اما مروان؛ پدرش را نزد عثمان هنگامی که او را نزد خویش آورد، دشنام داده ای… ما با تو بیعت مـی کنیم؛ اما بـه شـرط آنکه آنچه از مال در ایام عثمان به دست آورده ایم از ما نگیری و قاتلان عثمان را نیز بکشی (ابن ابی الحـدید، ۱۳۸۵ قـ، ج ۷: ۳۸-۳۹).
وقتی عـلی (ع) شرایط آنان را نپذیرفت، دشمنی شان را علنی کرده، بنای عیب جویی از آن حضرت را گذاردند و تلاش کردند یاران علی را از آن بـزرگوار جـدا کنند و وحدت جامعه را از بین ببرند. از مهمترین اقدامات آنان، تحریک عایشه و طلحه و زبیر به برپایی جـنگ جـمل بـود که در ادامه به آن اشاره خواهد شد.
ابن أبی الحدید می نویسد: «در دوران خلافت علی (ع)، عبید اللّه بـن عـمر به امام حسن (ع) گفت: پدرت به اول و آخر قریش ضربه زده است و مردم با او دشـمن هـستند، به مـن کمک کن تا او را خلع کنیم و تو را به جای او بنشانیم» (همان: ج ۱: ۴۹۸).
هنگامی که از ابن عباس سؤال شد کـه«چرا عـلی (ع) را دشمن می دارند؟گفت: زیرا علی، اول آنها را وارد آتش کرد و باعث عار آخرشان شد» (ابن شـهر آشـوب، ۱۴۰۵ قـ، ج ۳: ۲۲۰)؛ یعنی با کشتن آنها در جنگ های صدر اسلام، بزرگان قریش را جهنمی کرد و با زخم شمشیر خود عـزّت و آقـایی شان را از بـین برد.
حضرت وقتی به دست ابن ملجم مرادی ملعون ضربت خورد، فرمود: «قریش، آرزوی کشتن مرا داشت، ولی مـوفق نـشد» (همان: ۳۱۲)؛ چرا که ابن ملجم، قرشی نبود.
رقیبان علی (ع) برای تحریک مردم علی او، سعی می کردند قریش را به یاد ایـن دشمنی ها بیندازند. ابن سـعد می نویسد: «عمر بن خطاب به سعید بن عاص می گفت: طوری به من نگاه مـی کنی، مثل ایـنکه من پدر تو را کشتم! ولی من او را نکشتم؛ علی بن أبی طـالب کـشته اسـت» (ابن سعد، ۱۴۰۵ ق، ج ۵: ۳۱).
جنگ های داخلی دوران حکومت امیر مؤمنان عـامل دیـگری بود که موجب کین زخم خوردگان و بازماندگان کشته شدگان شد. از سخنان حضرت با مردم بـصره، بعد از جـنگ جمل و هنگام خروج از این شـهر، معلوم مـی گردد که مـردم بـصره نـسبت به آن حضرت بغض داشتند و درصدد انـتقام بـودند: «ما تنقمون منّی یا أهل البصره؟-أشار إلی قمیصه و ردائه-فقال: و اللّه إنّهما لمن غزل أهلی، ما تـنقمون مـنّی یا أهل البصره؟-و أشار إلی صره فـی یده فیها نفقته-فقال: و اللّه مـا هـی إلا من غلّتی بالمدینه، فإن خرجت مـن عـندکم بأکثر ممّا ترون فأنا عند اللّه من الخائنین» (شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق: ۴۲۲)؛ ای اهل بصره! چرا از من انتقال مـی گیرید؟-در حـالی که به پیراهن و عبایش اشـاره مـی کرد-فرمود: قسم بـه خدا این دو به دسـت هـمسرم بافته شده اند. ای اهل بـصره! چرا از مـن انتقال می گیرید؟ و در حالی که به کیسه ای که در دست داشت و قوتش در آن بود اشاره می کرد-فرمود: قسم بـه خـدا، دارایی من در مدینه همین است. نزد خدا از خـائنان بـاشم اگر بـا بـیش از این مـقداری که می بینید از نزدتان خـارج شده باشم. گرچه عثمانی مسلک بودن بصریان عامل اساسی دشمنی آنان با امیر مؤمنان بود، ولی شکست سختشان از عـلی (ع) همراه با کشته ها و زخمی های فـراوان[۲] بر کـین آنـان نـسبت به آن حـضرت افزود. ازاین رو، امیر مؤمنان، هنگام خـروج از بـصره با تأکید بر ساده زیستی و بی رغبتی اش به دنیای آنان، خواست از بغضشان بکاهد. شاید حضرت می خواست به آنان بفهماند که انتقام از خـلیفه ای کـه در مـسند حکومت به یک پیراهن اکتفا می کند، کاری نامعقول و نـادرست است. این کـینه ها بـه صـورت مـتراکم در دلهـای بازماندگان خوارج در جنگ نهروان نیز وجود داشت؛ تا حدّی که قطام به انتقام کشته شدن پدرش در نهروان، قتل علی (ع) را مهر خود در ازدواج با ابن ملجم قرار می دهد (مسعودی، ۱۴۰۹ ق، ج ۳: ۴۲۳).
سایر عوامل
دشمنی برخی در اثـر اختلاف شخصی با آن حضرت بوده است که عایشه شاخص ترین فرد آنهاست؛ کسی که حضرت در مورد علت شرکت او در جنگ جمل فرمودند: «و أمّا فلانه فأدرکها رأی النساء و ضغن غلا فی صدرها کمرجل القین و لو دعیت لتنال من غـیری مـا أتت إلیّ، لم تفعل» (نهج البلاغه، خطب ۱۵۶)؛ و اما أن زن [عایشه]، گرفتار خیالات و پندار زنانه و کینه ای که در سینه اش داشت، گردید و همچون کوره آهنگران که آهن در آن ذوب می شود به غلیان درآمد. اگر از او می خواستند با شخص دیگری غیر از من چنین برخوردی کند، نمی کرد. حضرت در ایـن فـراز از سخن خویش تصریح می فرماید که عایشه به خاطر کینه ای که از سابق در دل داشت به جنگ برخاسته، اما به منشأ کینه اش اشاره نفرموده است؛ ولی ابن ابی الحـدید بـه نقل از استاد خویش، سرچشم حسادت عـایشه نـسبت به علی را مربوط به مسائلی می داند که در خان پیامبر در جریان بوده است.
پس از جنگ جمل، برخی از رجال بصره از امیر المؤمنین دلیل مخالفت عایشه با آن حضرت را پرسیدند. حضرت دلیـل اصـلی مخالفت او را حقد و کینه ای دانـسته اسـت که وی نسبت به آن حضرت داشته است و علل این کینه توزی را چنین برمی شمرد: یکی از آنها این بوده است که رسول خدا (ص) مرا بر پدر عایشه برتر می دانست و در مواقف خیر، مرا بر پدرش مقدم مـی داشت و هـمین امر موجب بغض او نسبت به من شده است.
دومین علتش این بود که هنگامی که رسول خدا بین یارانش پیمان اخوت برقرار کرد، بین پدر عایشه و عمر بن خطاب عقد اخوت برقرار نمود و مرا بـرای بـرادری خویش برگزید. این مـسأله موجب غیظ عایشه گردید و نسبت به من حسادت ورزید.
سومین عاملش این بود که خداوند متعال [به پیامبر] وحی کرده بـود تا هم دربهای خانه های اصحاب را که به مسجد باز می شد ببندند بـه جـز درب [خان]من. وقتی رسول خدا درب خان پدر او و رفیقش را بست و درب خان مرا به داخل مسجد باز گذارد…، این ماجرا دشمنی [عایشه] را نسبت به من برانگیخت.
سپس حـضرت بـه شکست جناب ابو بکر در گشودن درب قلع خیبر و فتح آن به دست خویش و لغو مـأموریت ابـو بـکر برای قرائت آیات سور برائت و نصب خویش از سوی خداوند برای انجام این مأموریت اشاره نـمود و سرانجام حسادت عایشه نسبت به حضرت خدیجه را به عنوان ششمین عامل دشمنی او با خـود و حضرت فاطمه علیها السـّلام مطرح نـمود و دو مورد از برخوردهای شخصی خویش با عایشه را به عنوان شاهدی بر حقد و حسد عایشه نسبت به خویش برشمرد (ابن ابی الحدید، ۱۳۸۵ ق، ج ۹: ۱۹۳؛ شیخ مفید، ۱۴۱۴ ق، ج ۱: ۱۷۳).
ازاین رو، عایشه در عین مخالفتش با عثمان و اصرار شدیدش بر عزل او، وقـتی خبر بیعت مردم با علی (ع) را شنید، تغییر موضع داد و خواهان گرفتن انتقام خون خلیف مظلوم شد. به همین بهانه از مدینه تا بصره آمد و در جنگ جمل حضور فعال پیدا کرد. و بسیاری از اهالی بصره، وقتی حضور عـایشه را در سـپاه طلحه و زبیر دیدند، به آنها پیوستند و تا زمانی که پاهای شتر عایشه قطع نشد، همچنان به مبارزه بر علیه سپاه علی ادامه دادند؛ تا جایی که هزاران تن کشته و مجروح شدند و با دلهایی پر از بغض و کـین علی بـه خانه هایشان رفتند و تا پایان حکومت آن حضرت روی خوش به آن بزرگوار نشان ندادند. به نقل اسکافی هم اهالی بصره، بغض علی را در دل داشتند (ابن ابی الحدید، ۱۳۸۵ ق، ج ۴: ۱۰۳).
عامل دیگر کین برخی از مردم نسبت به امیر مؤمنان (ع)، صلابت و شـدت عمل آن حضرت در اجرای احکام الهی است. وقتی پای احکام خدا و حیف و میل بیت المال و گفت وگو و مدارا با دشمنان اسلام و اجرای حدود الهی به میان می آمد، علی از خود سرسختی و صلابت نشان می داد و همین امـر، موجب نـاراحتی و خـشم بعضی نسبت به آن حضرت مـی شد. از این رو، پیامبر (ص) خطاب به کسانی که علی (ع) را به سبب جدیّت و شدّت عملش در اجرای احکام الهی سرزنش می کردند، می فرمود: «إرفعوا ألسنتکم عن علی بن أبـی طـالب، فإنه خـشن فی ذات اللّه عزّ و جلّ، غیر مداهن فی دینه» (شیخ مفید، ۱۴۱۴ ق، ج ۱: ۱۷۳)؛ زبـانهایتان را از ملامت کردن علی بن ابی طالب نگاهدارید؛ او در اجرای حکم خدای عز و جل خشن است و در دین خویش اهل تساهل نیست. حضرت زهـرا عـلیها السـّلام نیز جدیّت امیر مؤمنان (ع) در اجرای حدود الهی را عـلت کنار زدن آن حضرت از خلافت ذکر می کند (اربلی، ۱۴۲۶ ق، ج ۱: ۴۹۲-۴۹۳).
وقتی نجاشی؛ یکی از شعرای سپاه آن حضرت در صفین، در ماه مبارک رمضان، شرب خمر کرد، حضرت وی را در ملأ عام شـلاق زد، ایـن اقـدام قاطعانه، موجب خشم نجاشی و بسیاری از دوستان یمنی اش از آن حضرت شد و او به همراه یکی از بـزرگان یمنی کـوفه به معاویه پیوست (ثقفی، ۱۴۰۷ ق: ۳۶۶-۳۷۰).
طارق بن عبد اللّه نهدی، یکی از بزرگان یمنی کوفه، به حضرت گفت: «یا امیر المؤمنین ما کنّا نری أنّ أهـل المـعصیه و الطاعه و اهل الفرقه و الجماعه عند ولاه العدل و معادن الفضل سیّان فی الجزاء، حتی رأیت مـا کـان صـنیعک بأخی الحارث، فأوغرت صدورنا» (همان)؛ ای امیر مؤمنان!ما گمان نمی گردیم که عصیانگران و فرمانبرداران و تفرقه افکنان و وحدت طلبان نزد والیان عـدالت پیـشه و مـعادن فضل، در کیفر مساوی باشند؛ تا اینکه برخورد شما با برادر حارثی خود را دیدیم؛ شما سینه هایمان را از غیط و کـینه بـه جوش آورده ای. به دنبال این ماجرا، او به اتفاق نجاشی به معاویه پیوست (همان).
بنابراین، از مشکلات اساسی حکومت امـیر مـؤمنان (ع) دشمنی های قومی و قبیله ای، کینه های بر جای مانده از زخم شمشیر آن حضرت در جنگ های صدر اسلام، حسادتهای شخصی و نـیز جـدیت علی (ع) در اجرای عدالت بوده است که در تنها ماندن آن حضرت در اجرای سـیاست های حـکومتی و بـرپایی برخی از جنگ های داخلی زیان بار، نقش فراوان داشته است.
۲-اشرافی گری
قرآن مجید با مثالها و تشبیهات مختلفی در صدد است تا بـشر را بـه ناچیز بودن دنیا نسبت به آخرت متنبّه کند. در موارد متعددی از تعبیر«متاع»-به معنای یـک شـی ء کم ارزش-در مـورد دنیا استفاده می کند. گاهی برخی از تنعّمات دنیا را نام برده و نعمت های اخروی را بر آن ترجیح می دهد مثلا مـی فرماید: «مال و فـرزندان زیـور این زندگی دنیا هستند و اعمال صالح، ماندگار نزد پروردگار، ارجمندتر و خواستنی تر است» (کهف (۱۸): ۴۶). و گاهی کسانی را که دنیا را بـر آخـرت ترجیح می دهند، مذمّت می کند و آنان را گمراه می داند (ابراهیم (۱۴): ۳).
با وجود چنین رهنمودهایی، در دوران حاکمیت امام علی (ع) ترجیح دنیا بـر آخـرت رواج یافت؛ به گونه ای که حضرت به مردم زمانه خود می فرماید: «شما را چه شده است؟!که بـا بـه دست آوردن مقدار اندکی از دنیا، فرحناک و بانشاط می شوید؛ در حـالی که از دسـت رفـتن و محرومیّت فراوان آخرت، شما را محزون نمی کند؟! و هر گـاه مـتاع ناچیزی از دنیا را از دست بدهید، مضطرب و پریشان می شوید تا آنجا که آثار آن در چهره هایتان آشکار مـی شود» (نهج البـلاغه، خطب ۱۱۳). سپس حضرت به رواج تغییر ذائق مـردم از آخـرت گرایی به دنـیاگرایی اشـاره کـرده، می فرماید: «آن چنان این مطلب آشکار است که هـمه، عیب یـکدیگر را می دانید و اگر بر زبان نمی آورید، به سبب آن است که می ترسید همان عیب را دربـار شـما بازگو کنند. (گویا)دست به دست یکدیگر داده اید کـه آخرترا ترک گویید و نـسبت بـه دنیا عشق ورزید… ». سپس می فرماید: «دینتان لقمه انـدکی اسـت که بر زبانتان قرار گرفته است [سست شده است ]. مانند کسی هستید که از کارش فراغت یـافته و رضـایت مولای خویش را فراهم آورده است» (همان).
دنیاگرایی در زمان امـیر مـؤمنان (ع) به مـعنای شـیرین شدن تنعّم های دنیا، کم یـا زیـاد در کام مردم بود؛ یعنی چه طبق مرفه و چه متوسط و فقیر از دنیا لذّتی را احساس می کردند که از امـور اخـروی احساس نمی کردند. دنیا در مذاقشان بامزه و لذیذ بـود؛ ولی امور مـعنوی، بی مزه و تلخ شـده بـود. این تـغییر ذائقه، ربطی به مقدار مـال یا مرتبه و مقام نداشت و فقیر و غنی را شامل می شد. ازاین رو، ریشه یابی و مبارز با آن سخت و دشوار بود. همین تغییر ذائقه، موجب شـد کـه مردم از مقدار زیادی از لذایذ اخروی برای انـدکی از لذایـذ دنـیوی صـرف نظر کـنند. این امر، مای تعجب آن بـزرگوار گـردید؛ به گونه ای که بعد از صفین در نامه به ابو موسی اشعری دربار جریان حکمیّت فرمود:
«فإنّ النّاس قد تغیّر کـثیر مـنهم عـن کثیر من حظّهم، فمالوا مع الدّنیا و نطقوا بـالهوی و إنـّی نـزلت مـن هـذا الأمـر منزلا معجبا» (همان، نام ۷۸)؛ بسیاری از مردم از بهر زیادی که ممکن بود (در آخرت) نصیب آنها گردد، باز ماندند و به دنیا روی آوردند. این کار باعث تعجب من گردیده است.
ازاین رو، حضرت از مردم زمان خود می خواست که به بیش از حـد نیاز دنبال بهره وری از دنیا نروند و به همان مقدار که مخارج جاری شان تأمین می شود، اکتفا کنند: «لا تسئلوا فیها فوق الکفاف و لا تطلبوا منها أکثر من البلاغ» (همان، خطب ۴۵)؛ بیش از کفاف و نیاز خود از آن نخواهید و بیشتر از مقدار مـخارجتان از آن مطلبید.
ولی مردم به نصایح حضرت توجه نکردند و همچنان دنبال دنیا رفتند و درآمد خود را در قالب انباشت ثروت و رونق بخشیدن به زندگی تجمل گرایانه صرف کردند؛ در حالی که قرآن می فرماید: «و الّذین یکنزون الذّهب و الفضّه و لا یـنفقونها فـی سبیل اللّه فبشّرهم بعذاب ألیم» (توبه (۹): ۳۴)؛ و کسانی که زر و سیم می اندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمی کنند، پس آنان را به عذابی دردناک مژده ده.
روند رشد اشرافیت و رفاه طلبی
در دوران حکومت پیامبر اسلام (ص)، علم و تقوا و سجایایی همچون ایـثار و گـذشت در راه خدا، معیار برتری انسانها بر یکدیگر به حساب می آمد. صاحبان زر و زیور و مال و منال در جامعه، جایگاه بلندی نداشتند و اموری چون سبقت در ایمان، مهاجرت به مدینه، شرکت در جنگ های بدر، احد و احزاب، جایگاه اجتماعی افـراد را شـکل می داد. پس مستضعفانی که در راهـ خـدا جهاد می کردند بر ثروتمندان عافیت طلب برتری داشتند: «للفقراء المهاجرین الّذین أخرجوا من دیارهم و أموالهم یبتغون فضلا مّن اللّه و رضوانا و ینصرون اللّه و رسوله أولئک هم الصّادقون»
(حشر (۵۹): ۸)؛ مقام بلند (یا غنایم) برای فقیران مهاجری است که از خانه و کاشانه و امـوال خـود بیرون رانده شدند؛ در حالی که فضل الهی و رضای او را می طلبند و خدا و رسولش را یاری می کنند و آنها راستگویانند.
روزی که رسول خدا دیده از جهان فرو بست، شأن اجتماعی افراد بر اساس قرابتشان به پیامبر اکرم سنجیده می شد. در سـقیفه، هم مـهاجران و هم انـصار برای به دست گرفتن قدرت، به مجاهدتهای خود در راه نصرت اسلام، استدلال می کردند. اما پس از سقیفه و انحراف مسیر خلافت، اندک اندک، ارزشهای اجتماعی دگرگون شـد؛ شوق به انفاق و ایثار و گذشت و روحی شهادت طلبی، جای خود را به میل به تجمل گرایی و رفـاه طلبی و زنـدگی اشـرافی داد. علت این تغییر ارزشها و رشد و رویکرد به مال و منال، این بود که پس از رحلت پیامبر، فتوحات عظیمی به دست مسلمانان انجام گـرفت و مـناطقی چون عراق، مصر، ایران و شام فتح گردید. به دنبال هر فتحی، ثروتهای هنگفتی با عنوان جزیه، خراج و غـنیمت، وارد خـزان مـسلمانان شد؛ به طوری که در جنگ«نهاوند»سهم هر سواره نظام به شش هزار درهم رسید (طبری، ۱۳۵۲ ش، ج ۲: ۵۲۸)و در نبرد«زالق»هر رزمنده در یک لشگر هـشت هزار نفری، چهار هزار درهم بهر غنیمتی داشت (بلاذری، ۱۴۰۴ ق: ۳۸۶).
هر ساله از سرزمین های فتح شد عراق (عراق امروزی و اطـراف آن)، یکصد و بیست میلیون درهـم (ماوردی، ۱۴۰۶ ق، ج ۱: ۱۸۵)و از مصر چهل میلیون درهم (بلاذری، ۱۴۰۴ ق: ۲۱۷)و از شام هفده میلیون درهم (همان: ۱۹۷)وارد خزان مسلمان می شد. قسمت اعظم این عایدات به طور نامساوی، با عنوان «عطا» بین مسلمانان تقسیم می شد؛ به طوری که فرزندان رزمندگان«بدر»، سالیانه دو هزار درهم مقرّری داشتند (همان: ۴۳۷). سالیانه مهاجرین بدری پنج هـزار و انصار بدری چهار هزار درهم حقوق می گرفتند (ماوردی، ۱۴۰۶ ق، ج ۱: ۲۳۸؛ ابو عبیده، ۱۴۰۸ ق: ۲۸۷).
این غنایم و عطایای هنگفت، گرچه موجب فقرزدایی از جامعه گردید، ولی به مرور، دامن بسیاری از اصحاب نامدار پیامبر را به تجمل گرایی آلوده کرد و موجب پیدایش روحی اشرافیت و رفاه طلبی میان آنان گـردید؛ زیرا در آن روزگـار، مرز بین فقر و غنا دویست درهم بود؛ یعنی اگر کسی دویست درهم داشت، زکات به وی تعلق نمی گرفت (سرخسی، ۱۴۱۴ ق، ج ۳: ۱۴)و می توانست به دور از فقر زندگی کند.
در چنین شرایطی وقتی یکباره عطای چهار هزار درهمی به دست اصحاب رسـید، کنترل خـود را از کف داده، مجذوب مال دنیا شدند. شخصیت های بزرگی همچون طلحه، زبیر، عبد الرحمن بن عوف و زید بن ثابت، یکی پس از دیگری در دام دنیاگرایی افتاده، در گرداب زندگی اشرافی غرق شدند و به دنبال خویش، سایر اقشار جامعه را به رفاه طلبی و مال اندوزی سـوق دادند.
زبیر وقـت مرگ، پنجاه هزار دینار نقد، هزار اسب، هزار بنده و مقادیر زیادی ثروت غیر منقول و نیز خانه هایی در کوفه، بصره و اسکندریه (مصر) داشت. طبق نل مسعودی، خان زبیر در بصره به قدری مجلل بود که تا سال ۳۳۲ هجری در میان مردم، معروف بوده است (مسعودی، ۱۴۰۹ ق، ج ۲: ۳۴۲).
طلحه، روزی هـزار دیـنار از اموال خود در عراق درآمد کـسب مـی کرد و خـانه اش در کوفه زبانزد خاص و عام بود (همان). پس از مرگ عبد الرحمن بن عوف، وقتی خواستند اموالش را میان ورثه اش تقسیم کنند، یک هشتم اموالش به سیصد و سی و شـش هـزار رسـید (همان). طلاهای زید بن ثابت را پس از مرگش با تبر شکستند و بین ورثه اش تـقسیم کردند (همان).
رفاه طلبی و عـافیت طلبی سران اصحاب، اندک اندک هم جامعه را به سوی مال اندوزی سوق داد و حرص و ولع مردم را به تکاثر، افزایش داد؛ به طوری که در زمان خلافت عثمان، به دلیـل روحـی اشـرافی شخص خلیفه و اطرافیانش، شخصیت های پارسا و دنیاگریز تحت الشعاع صاحبان مال و منال قـرار گرفتند و افرادی چون ابوذر و عمار و عبد اللّه بن مسعود به سبب اعتراض به وضع نابسامان جامعه، مورد غضب عـثمان قرار گـرفتند (بلاذری، ۱۳۹۴ قـ، ج ۵: ۳۶، ۴۸ و ۵۳).
امام علی (ع) هنگامی حکومت را به دست گرفت که رفاه و آسـایش، به عـنوان یک ارزش محوری برای مردم مطرح بود. مسلمانان برای اشراف، اهمیت و جایگاه ویژه ای قائل بودند و در تصمیم گیری های اجتماعی تحت تأثیر آنـان قـرار داشـتند؛ به طوری که نوشته اند امیر مؤمنان برای أخذ بیعت از مردم در شام، ناگزیر از اشراف به طـور جـداگانه درخواست بـیعت کرد (محمودی، ۱۳۶۹ ق، ج ۴: ۱۷).
در بصره و کوفه نیز وضع همین گونه بود؛ یعنی اشراف این شهرها در کنار قـرّاء قرآن و حـتی بـیش از آنان، مکانت اجتماعی داشتند. لذا وقتی علی (ع) پس از جنگ جمل، ز بصره رهسپار کوفه گردید، برخی از اشـراف، همراه مـردم بصره برای بدرق آن حضرت تا کوفه آمدند. در کوفه نیز اشراف به نمایندگی از مـردم بـه اسـتقبال حضرت آمده بودند (منقری، ۱۴۰۳ ق: ۳).
چنین وضعیتی نشان می داد که مسلمانان بار دیگر همچون دوران جاهلیت، مقدّرات خود را به دست صـاحبان ثـروت قرار داده، اصحاب علم و دین از چشم آنان افتاده بودند؛ زیرا شخصتی نمایندگان و برگزیدگان هر جامعه ای مـعرّف آمـال و آرزو و خـواسته های آن جامعه است. وقتی ملتی به ثروتمندان رأی دهند، نشان آن است که ثروت را بر سایر فضایل بشری برتری می دهند و کـسب مـال و منال، همّ اصلی آنان است. چنین جامعه ای، جامع دنیاسالار است، نه دین سالار. جامعه ای است که هنگام تعارض مصالح مـعنوی بـا مـنافع دنیوی، دین و معنویت را پای مادیات و دنیا قربانی می کند، لذایذ زودگذر مادی را بر کمالات پایدار معنوی ترجیح می دهد، رهبران راستین خود را در کـشاکش مـبارزه، تنها مـی گذارد و به عهد خود با رهبر وفا نمی کند؛ همچنان که مردمان عصر حکومت امیر مـؤمنان (ع) به سبب ابتلای به همین بیماری ها، بیشترین ضربه را به آن حضرت زدند. پس از جنگ صفین، قرار شده بود که طرفین، شخصی را بـه عـنوان«حکم»مشخص کنند و حکمین بین معاویه و علی (ع) بر اساس قرآن قضاوت کنند و در صـورت بی نتیجه مـاندن این قضاوت، بار دیگر کوفیان به جنگ بـا مـعاویه بـرخیزند. ولی پس از شکست مذاکرات حکمین-یعنی عمرو بن عاص و ابـو مـوسی اشعری-وقتی حضرت از مردم کوفه خواست تا به جنگ با معاویه برخیزند، ابتدا از خود سـستی نـشان دادند؛ ولی با اصرار امیر مـؤمنان عـده ای جمع شـدند. حضرت ابـتدا آنـان را به جنگ با خوارج برد؛ ولی پس از پیروزی بـر خـوارج، یکباره هوای استراحت کرده، ملاقات با زنان و بچه هایشان را بهانه قرار دادند و از آن حضرت خواستند کـه چـند روز برای استراحت به کوفه بروند و پس از آن به سـوی صفین حرکت کنند. اما پس از رفـتن بـه منازلشان دیگر به لشگرگاه باز نـگشتند و مـیل به راحت دنیا، انگیز تحمل زحمت جهاد در میدان جنگ را در ضمیرشان از بین برد. حضرت به آنـان فـرمود: «ای بندگان خدا!چه خیال می کنید وقتی کـه بـه شـما دستور می دهم در راهـ خـدا کوچ کنید، به زمین مـی چسبید؟آیا بـه زندگی دنیا به جای آخرت دل خوش کرده اید؟) (بلاذری، ۱۳۹۴ ق، ج ۲: ۳۷۹-۳۸۰؛ محمودی، ۱۳۶۹ ق، ج ۲: ۵۲۰).
یان نصایح در دل آنان اثر نکرد و اکـثر قـریب به اتفاقشان به جای حرکت
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.