

خرید و دانلود فایل پاورپوینت کامل عزت دنیا و آخرت، ثمره نیکی به والدین
156,825 تومان قیمت اصلی 156,825 تومان بود.87,125 تومانقیمت فعلی 87,125 تومان است.
تعداد فروش: 49
فرمت فایل پاورپوینت
آنتونی رابینز میگه : من در 40 سالگی به جایی رسیدم که برای رسیدن بهش 82 سال زمان لازمه و این رو مدیون کتاب خواندن زیاد هستم.
فایل فایل پاورپوینت کامل عزت دنیا و آخرت، ثمره نیکی به والدین شامل ۴۰ اسلاید آماده است که میتواند محتوای شما را به شکلی حرفهای، منسجم و چشمنواز به مخاطبان منتقل کند.
برتریهای فایل فایل پاورپوینت کامل عزت دنیا و آخرت، ثمره نیکی به والدین در یک نگاه:
- طراحی منحصربهفرد
- فایل پاورپوینت کامل عزت دنیا و آخرت، ثمره نیکی به والدین با بهرهگیری از اصول زیباییشناسی و ترکیب رنگهای مناسب، ظاهری مدرن و رسمی به ارائه شما میدهد.
- راهاندازی فوری
- فایل فایل پاورپوینت کامل عزت دنیا و آخرت، ثمره نیکی به والدین نیازی به تنظیمات اضافی ندارد؛ کافیست آن را باز کنید و مستقیماً استفاده کنید.
- وضوح عالی
- اسلایدها به گونهای طراحی شدهاند که در هر دستگاه یا ویدیو پروژکتور، با بهترین کیفیت نمایش داده شوند.
همه چیز از قبل آماده است: در فایل فایل پاورپوینت کامل عزت دنیا و آخرت، ثمره نیکی به والدین هیچ موردی ناتمام یا نیازمند ویرایش نخواهید یافت. همه چیز با دقت نهاییشده و تستشده ارائه میشود.
توصیه مهم: نسخههایی که تحت عنوان فایل پاورپوینت کامل عزت دنیا و آخرت، ثمره نیکی به والدین اما خارج از منبع رسمی منتشر میشوند، ممکن است از کیفیت لازم برخوردار نباشند.
همین حالا فایل را تهیه کرده و سطح جدیدی از ارائه را تجربه کنید!
بخشی از متن فایل پاورپوینت کامل عزت دنیا و آخرت، ثمره نیکی به والدین :
خداوند متعال در قرآن کریم به داستانی اشاره می فرماید: که یکی از آثار محبت و احترام به پدر و مادر را نشان می دهد با توجه به اهمیت آن در قرآن، که نام بزرگترین سوره قرآن برگرفته از این داستان عبرت آموز می باشد و هم چنین به علت نتائج مفید آن در این جا خلاصه ای از آن را می خوانیم:
در زمان حضرت موسی علیه السلام، در میان بنی اسرائیل مرد جوانی زندگی می کرد او که به شغل غله فروشی و خرید و فروش گندم اشتغال داشت جوانی با ادب و آراسته به کمالات ظاهری و معنوی بود.
در یکی از روزها، که طبق معمول در مغازه ی خویش، مشغول تجارت بود، شخصی آمده و از او، گندم زیادی خریداری کرد، که آن معامله ی کلان، بهره سرشاری برای آن تاجر جوان در پی داشت.
وقتی برای تحویل گندم به انباری خویش در منزل مراجعه کرد، متوجه شد که درب انباری بسته و پدرش پشت در خوابیده است و اتفاقاً کلید انبار هم در جیب اوست. جوان غلّه فروش چون شخصی با تربیت و فهمیده بود، به احترام پدرش از مشتری عذر خواهی کرده و گفت. «متأسفانه! تحویل گندم بستگی به بیداری پدرم دارد و من نمی توانم او را از خواب بیدار کرده و اسباب ناراحتی اش را فراهم کنم؛ به همین جهت اگر صبر کنی تا پدرم بیدار شود من مقداری از مبلغ کالا به تو تخفیف خواهم داد و اگر نمی توانی صبر کنی لطفاً از جای دیگری جنس مورد نیاز خود را تهیه کن!»
مشتری گندم گفت: من آن جنس را مقداری هم گران تر می خرم، معطل نشو و پدرت را از خواب بیدار کن جنس را تحویل من بده.
جوان گفت: «من هرگز او را از خواب بیدار نخواهم کرد و استراحت پدر، در نزد من بیشتر ارزش دارد تا سود این معامله کلان.» بعد از اصرار مشتری و امتناع تاجر جوان، بالاخره مشتری صبر کرد و رفت.
بعد از ساعتی، پدر از خواب بیدار شد؛ دید پسرش در حیاط خانه قدم می زند، پرسید: «پسرم! چه طور شده در این ساعت کاری، درب مغازه را بسته و به خانه آمده ای؟» جوان برومند، داستان را برای او نقل کرد، پدرش بعد از شنیدن واقعه، خیلی خوشحال شد و حمد الهی به جا آورد و به خداوند عرضه داشت: «پروردگارا! از تو متشکرم، که چنین فرزندی با عاطفه و مهربان به من عطا کرده ای.» و به پسرش گفت:
«اگر چه من راضی بودم که مرا از خواب بیدار کنی و این همه سود را از دست ندهی، امّا حالا که تو بزرگواری کردی و احترام پدر پیرت را نگاه داشته ای، من، در عوض آن سودی که از دست داده ای، گوساله خویش را به تو می بخشم و امیدوارم که خدای متعال توسط این گوساله، نفع بسیاری به تو برساند و آن درس عبرتی باشد، برای تمام جوان ها که احترام پدر و مادر خویش را حفظ کنند.»
سه سال از این ماجرا گذشت، آن گوساله روز به روز رشد کرده و یک گاو بزرگ و کامل شده بود. در آن زمان، در منطقه دیگری و در یکی از خانواده های بنی اسرائیل، دختری مؤدب و عفیفه و جمیله بود که به حدّ بلوغ رسیده و خواستگاران زیادی برایش می آمدند؛ که از جمله ی آنان دو پسر عموی دختر بود. یکی از آن دو متدین و با تربیت بود امّا از مال دنیا، چندان بهره ای نداشت و در مقابل پسر عموی دوم، از ثروت دنیا بهره مند بود، ولی از دین و تقوا و معنویت هیچ بهره ای نداشت، فقط در ظاهر و با زبان به حضرت موسی گرویده بود.
دختر از بین خواستگاران، به این دو نفر متمایل شد و یک هفته مهلت خواست، تا در مورد زندگی و انتخاب همسر آینده اش تصمیم بگیرد. او در این مدت با خود فکر کرد که:
«اگر من با پسر عموی متدین ازدواج کنم، باید عمری در فقر بوده و با زندگی ساده بسازم، امّا در عوض با همسری راستگو و مهربان و خداشناس به سر خواهم برد و یک زندگی آرام بخش و سالم خواهم داشت. امّا اگر با همسر ثروتمند، بی تقوا و آلوده به گناه ازدواج کنم، ممکن است چند روزی در رفاه و آسایش باشم، امّا از فضائل اخلاقی و معنوی دور خواهم ماند و در اثر بی مبالاتی و بی تقوایی همسر آینده ام، ممکن است از جاده سعادت منحرف شوم و در سراشیبی لغزش ها و آلودگی ها سقوط کنم.»
دختر جوان، بعد از فکر و مشورت با پدر و مادر خویش به این نتیجه رسید که با پسر عموی متدین و با تقوا ازدواج کند. وقتی پسر عموی ثروتمند، از تصمیم عاقلانه دختر عموی خویش آگاه گردید، آتش حسد، در سینه ی او شعله ور شد. وی در اثر وسوسه شیطان نقشه خطرناک و شومی کشید.
شبی پسر عموی با ایمان را به منزل خویش دعوت کرده و بعد از پذیرایی کامل، شب را در خانه نگه داشت و در آخرهای شب، در حالی که مهمان در خواب بود او را نا جوانمردانه به طرز فجیعی کشته و جنازه را به یکی از محلات ثروتمند بنی اسرائیل انداخت. او با خودش چنین اندیشید: «با یک تیر دو نشان می زنم، اولًا: دختر عمویم بعد از حذف رقیب ناچار مرا می پذیرد؛ دوماً: دیه این پسر عمو را (طبق شریعت حضرت موسی علیه السلام) از اهالی محل گرفته و صرف مخارج عروسی می کنم.»
صبح زود وقتی مردم از خانه ها بیرون آمدند با جسد خونین یک مقتول مواجه شدند، و هر چه دقت کردند، او را نشناختند؛ تا این که به حضور حضرت موسی علیه السلام رفته و حادثه را گزارش دادند. حضرت موسی علیه السلام دستور داد، تمام طبقات و اصناف حتی کشاورزان، از رفتن به سر کار خود داری کنند و همه در صدد شناختن قاتل و مقتول باشند. (زیرا مسئله ی قتل در بین بنی اسرائیل خیلی مهم بود.) مردم به دنبال دستور پیامبر خدا، تمام تلاش خود را به کار بردند، ولی هیچ اثری از قاتل یا مقتول به دست نیامد.
جوان قاتل نزدیکی های ظهر، از منزل خود بیرون آمد و مشاهده کرد که وضع شهر به هم ریخته، همه دست از کار کشیده اند. جوان- با تجاهل- علت را جویا شد و گفتند: «شخصی را کشته و شب گذشته، به یکی از محله ها انداخته اند و حضرت موسی دستور شناسائی و دستگیری قاتل را داده است که خانواده مقتول، او را قصاص کند.» وی به سرعت به کنار جنازه آمد و روپوش را کنار زد و به صورت او نگاه کرد. ناگهان نعره زد، و داد و فریاد راه انداخته و مانند اشخاص مصیبت دیده، به سر و صورت خود می زد و گریه کنان می گفت: «آه! آه! این جوان پسر عموی من است و باید یا قاتل را نشان بدهید تا قصاص کنم، یا این که دیه خون او را بگیرم!» وقتی او را در محضر حضرت موسی علیه السلام حاضر کردند، حضرت موسی علیه السلام بعد از احراز هویت و کشف خویشاوندی آن جوان با مقتول
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.