

خرید و دانلود فایل پاورپوینت کامل قصه عشقی بی پایان؛ به بهانه سالروز ازدواج حضرت محمد صلی الله علیه و آله و حضرت خدیجه علیه السلام
179,700 تومان قیمت اصلی 179,700 تومان بود.119,200 تومانقیمت فعلی 119,200 تومان است.
تعداد فروش: 59
فرمت فایل پاورپوینت
تحولی در ارائهها با فایل پاورپوینت کامل قصه عشقی بی پایان؛ به بهانه سالروز ازدواج حضرت محمد صلی الله علیه و آله و حضرت خدیجه علیه السلام!
اگر به دنبال یک روش ساده اما حرفهای برای ارائهی مطالب خود هستید، فایل پاورپوینت کامل قصه عشقی بی پایان؛ به بهانه سالروز ازدواج حضرت محمد صلی الله علیه و آله و حضرت خدیجه علیه السلام بهترین انتخاب شما خواهد بود. فایل پاورپوینت کامل قصه عشقی بی پایان؛ به بهانه سالروز ازدواج حضرت محمد صلی الله علیه و آله و حضرت خدیجه علیه السلام از پایه بر اساس اصول طراحی مدرن ساخته شده و تضمین میکند که اسلایدهای شما جذاب، منظم و آمادهی استفاده باشند.
فایل پاورپوینت کامل قصه عشقی بی پایان؛ به بهانه سالروز ازدواج حضرت محمد صلی الله علیه و آله و حضرت خدیجه علیه السلام شامل ۷۴ اسلاید است که با ترکیب بصری زیبا و چیدمانی حرفهای، ارائهی شما را به سطحی بالاتر میبرد.
چرا باید از فایل پاورپوینت کامل قصه عشقی بی پایان؛ به بهانه سالروز ازدواج حضرت محمد صلی الله علیه و آله و حضرت خدیجه علیه السلام استفاده کنید؟
✔ طراحی حرفهای: هر اسلاید فایل پاورپوینت کامل قصه عشقی بی پایان؛ به بهانه سالروز ازدواج حضرت محمد صلی الله علیه و آله و حضرت خدیجه علیه السلام با دقت بالا تنظیم شده تا بیشترین تأثیر را روی مخاطبان بگذارد.
✔ صرفهجویی در زمان: نیازی نیست ساعتها وقت خود را برای طراحی پاورپوینت بگذارید، همه چیز آماده است.
✔ استفادهی آسان: بدون نیاز به ویرایشهای پیچیده، کافی است فایل را باز کنید و ارائه دهید.
✔ فایل پاورپوینت کامل قصه عشقی بی پایان؛ به بهانه سالروز ازدواج حضرت محمد صلی الله علیه و آله و حضرت خدیجه علیه السلام قابل استفاده در هر محیطی: چه در دانشگاه، چه در جلسات کاری، فایل پاورپوینت کامل قصه عشقی بی پایان؛ به بهانه سالروز ازدواج حضرت محمد صلی الله علیه و آله و حضرت خدیجه علیه السلام حرفهای نیاز شما را کاملاً برآورده خواهد کرد.
متمایز باشید!
دیگر نگران بهمریختگی یا طراحیهای غیرحرفهای نباشید. فایل پاورپوینت کامل قصه عشقی بی پایان؛ به بهانه سالروز ازدواج حضرت محمد صلی الله علیه و آله و حضرت خدیجه علیه السلام به شما این امکان را میدهد که بدون دغدغه روی محتوای خود تمرکز کنید و ارائهای تأثیرگذار داشته باشید.
همین حالا دریافت کنید و تجربهای متفاوت از ارائههای حرفهای را داشته باشید!
بخشی از متن فایل پاورپوینت کامل قصه عشقی بی پایان؛ به بهانه سالروز ازدواج حضرت محمد صلی الله علیه و آله و حضرت خدیجه علیه السلام :
خدیجه در حضور یکی از بزرگان دین یهود در سرای باشکوه خود نشسته است. کنیزان و خدمتکاران اطرافش را گرفته اند. در همین لحظه، محمد(ص) از کوچه عبور می کند. چشم دانشمند یهود به چهره زیبا و قامت رعنای محمد (ص) خیره مانده. خدیجه امتداد نگاه عالم را دنبال می کند تا می رسد به تماشای محمد(ص).
عالم یهودی رو به خدیجه می گوید: «ای خدیجه! هم اکنون از کنار خانه ات جوانی عبور کرد که خاتم پیامبران خواهد بود. سوگند به خدا که او پیامبر آخرالزمان خواهد بود. خوشا به سعادت بانویی که این جوان، شوهرش باشد، زیرا به شرافت، عزت و شکوه دنیا و آخرت نائل می شود.»
سخنان دانشمند، شعله ای در جان خدیجه برپا می کند. شعله هایی فراتر از هر آتش. به خود می اندیشد و به زندگی پرتلاطم خویش.
*****
محمد (ص) روزگار جوانی را در پیش گرفته و عمویش ابوطالب که سرپرستی او را بر عهده دارد به او پیشنهاد می دهد که به شغل تجارت روی بیاورد. آغاز این تصمیم همان و دعوت بانو همان. محمد (ص) دارد از دعوت خدیجه حرف می زند: «آری، عموجان! بانو به من گفت چیزی که مرا شیفته تو کرده، راستگویی و امانتداری توست. من حاضرم دو برابر آنچه به دیگران می دادم، به تو بدهم تا کاروان تجاری مرا رهبری کنی!»
تجارت است و امانت. اصلاً سرمایه تجارت، صداقت است و امانتداری، اما خدیجه افق هایی دورتر از تجارت و سود مادی را در محمد (ص) به جستجو نشسته است.
صدای ابوطالب در گوش برادرزاده می پیچد: محمد! این پیشامد وسیله ای است برای زندگی که خدا آن را به سوی تو فرستاده است!
*****
کاروان ابوجهل در فروش کالا بر محمد (ص) پیشدستی کرده و همین باعث شده که زبان ابوجهلیان به شماتت باز شود: کاروان تجاری خدیجه در هیچ سفری مثل این درمانده نشده است و زیان نمی بیند. کالاهایشان روی دستشان خواهد ماند و دیگر مشتری نخواهند داشت.
محمد (ص) این زخم زبان ها را می شنود، اما اطمینانی که به حمایت خداوند دارد، او را آرام نگاه داشته است.
در این بامداد، جمعی از شامیان از هر سو برای خرید اجناس خدیجه به سوی کاروان هجوم آورده اند. به-زودی سودی کلان و بی نظیر نصیب تاجران خدیجه خواهد شد. میسره حق دارد که بگوید: «ای محمد! اینها همه به برکت قدوم شماست که شامل حال این کاروان شده است.»
*****
عبور از سرزمین عاد و ثمود سکوت متفکرانه ای را بر جان محمد (ص) نشانده است. گویی اسرار این دیار او را به عالمی دیگر برده است. غلام خدیجه با دقت و هوشیاری حالات محمد (ص) را زیر نظر گرفته است و تحولات درونی او را به طرزی غریب حس می کند.
میسره نمی داند بین موفقیت کاروان تجاری محمد (ص) و این سکوت های عارفانه چه ارتباطی وجود دارد. با خود فکر می کند چگونه حقایق نبوی (ص) را به بانوی خود بازگوید. لحظه ها می گذرند و کاروان به مکه نزدیک می شود.
*****
بانو خواب عجیبی دیده است و اینک با هیجان آن را برای عمویش ورقه تعریف می کند: «خواب دیدم ماه از آسمان فرود آمد و در کنار من فرو افتاد. سپس هفت پاره شد. خواب دیدم خورشید در بالای کعبه چرخید و کم کم پایین آمد و در خانه من فرو نشست.»
ورقه از علوم دینی و اسرار کتب یهود آگاهی عمیقی دارد و بارها در این زمینه اشاراتی داشته است؛ اما امروز به روشنی پاسخ خدیجه را می دهد: «به زودی با مردی بزرگ که پیامبر آخرالزمان خواهد بود و شهرت جهانی خواهد یافت، ازدواج خواهی کرد.»
و همین بشارت ازلی کافی است تا اشتیاقی آسمانی در دل خدیجه رقم بخورد و به روزهای سبز پیش رو بیندیشد.
*****
بانو تصمیم خود را گرفته است. اینک در خلوت صمیمانه خود با بزرگ خاندان، عمویش ورقه بن نوفل، نظر او را در مورد ازدواج با محمد (ص) جویا شده است. ورقه با استناد به کتب آسمانی و تعقل خود اوصاف عالی محمد (ص) را برمی شمارد. چنان شوقی در دل بانو رسوخ می کند که می خواهد هدیه ای به عموی خود بدهد. ورقه می گوید: «خدیجه! من چیزی از متاع دنیا را نمی خواهم، بلکه از تو می خواهم در روز قیامت از پیشگاه محمد(ص) برای من شفاعت طلب کنی. بدان که حساب و کتابی در میان است. هیچ کس نجات نمی یابد، جز کسانی که محمد (ص) را تصدیق و از او پیروی کنند.
*****
بنی هاشم در خانه خدیجه گرد آمده اند تا بانو را برای محمد (ص) خواستگاری کنند. ابوطالب گفتنی ها را گفته و حالا نوبت ورقه است که پاسخ دهد. خدیجه سکوت ورقه را می شکند: «ای عمو! اگرچه در حضور مردم بر من مقدم هستی، ولی از جان من برتر نیستی. ای محمد! من خود را به عقد ازدواج تو درآوردم و مهریه آن را خود بر عهده گرفتم. به عمویت دستور بده تا شتری قربانی کند و جشن عروسی بگیرد. از این پس تو صاحب اختیار همسر خود هستی.»
یکی از حاضران قریشی می گوید: «تا کنون ندیده بودیم زنی مهریه ازدواجش را خود بر عهده بگیرد.» پاسخ ابوطالب مُهر تأییدی جاودانه بر این پیوند آسمانی است: «آری. اگر مردان مثل برادرزاده ام باشند، او را با گرانبهاترین مهریه بربایند، ولی اگر امثال شما باشند جز با مهریه ای سنگین ازدواج با شما را نخواهند پذیرفت!»
*****
بانو ثروت خویش را به پای محبوبش محمد(ص) ریخته و او سخاوتمندانه فریادرس تهیدستان و یتیمان شده است. همین امروز دایه اش حلیمه به دیدارش آمده بود. محمد (ص) عبایش را متواضعانه زیر پای دایه خویش قرار داد و از او دلجویی کرد. فشار زندگی و قحطی رنگ از چهره حلیمه برده بود. ولی اینک با دستی پر از خانه محمد(ص) و خدیجه بیرون می آمد. خدیجه رفتنش را تماشا می کند و به عظمت و کرامت شوی جوان خود می اندیشد.
*****
چه فرقی می کند بیست و هفتم رجب باشد یا یکی از شب های ماه رمضان؟
مهم این است که خداوند بلوغ ابلاغ را در جبرییل دمیده تا او در خلوت حرا، به محمد (ص) چهل ساله پیغام برساند که: «بخوان به نام پروردگارت که جهان را آفرید. همان که انسان را از خون بسته خلق کرد. بخوان که پروردگارت از همه بزرگ تر است. همان کسی که به وسیله قلم تعلیم داد و به انسان آموخت آنچه را که نمی دانست.»
خدیجه در خانه منتظر لحظه ای است که صدای محمد (ص) را بشنود.
*****
از غار بیرون می آید، در حالی که سنگ ها و درخت ها در برابرش کرنش می کنند. صدای خاضعانه کائنات در جان او می پیچد: «سلام بر تو ای رسول خدا!»
نمی داند مسیر خانه را چگونه و با چه توانی طی کرده است. اینک بانوی مهربانش او را به داخل خانه می خواند؛ اما با شگفتی به او خیره مانده است: «یا محمد! این نور چیست؟» و پیامبر روشنایی ها پاسخ می دهد: «این نور، نور مقام نبوت است. بگو معبودی جز خدای یکتا نیست و محمد رسول خداست!» خدیجه پاسخ می دهد: «از دیرباز این موضوع را می دانستم و امروز شهادت می دهم به یگانگی پروردگارت و رسالت تو!»
*****
بیش از او جبرئیل است که از ثقل پیام خویش خبر دارد. برای همین هیچ کس به خوبیِ جبرئیل قادر نیست احوال پریشان محمد (ص) را درک کند.
محمد (ص) به خود می لرزد، زیرا دریافت عمیق و بالغی از وحی داشته است. خدیجه او را پوشانده تا دمی از این فشار روحانی بیاساید، ولی جبرئیل مأمور است تا از جانب پروردگار پیغام آورد که: «ای جامه به خود پیچیده! برخیز و انذار کن و پروردگارت را بزرگ بشمار. لباست را پاک دار و از پلیدی دوری بجوی. منت مگذار و فزونی مطلب و به خاطر پرورگارت صبر کن.»
طنین وحی این بار نیز در جان محمد « ص» شعفی ازلی را تجدید می کند و جبرئیل در انتظار ابلاغ های بعدی لحظه های آسمان را می شمارد.
*****
خدیجه از پیرترین راهب مسیحی مکه نشان جبرئیل را می پرسد. عداس به سجده افتاده: «قدوس قدوس! نام جبرئیل در شهری که در آن یاد خدا نباشد، ذکر نمی شود. از او سخن نمی گویم تا به من بگویی که نامش را از کجا شناخته ای؟» و خدیجه از ملاقات محمد(ص) با جبرئیل سخن می گوید. عداس دعایی به او می دهد و می گوید: «گاه شیطان بر انسان نفوذ می کند. اگر محمد (ص) مجنون شده باشد، این دعا موجب رفع جنونش می شود.»
اینک خدیجه به خانه وارد می شود و جبرئیل در حال ابلاغ وحی به محمد (ص) است: «سوگند به قلم و به آنچه می نویسند که به نعمت پروردگارت تو مجنون نیستی و برای تو پاداش عظیمی است. تو اخلاق برجسته ای داری. به زودی می بینی و می بینند که کدام یک از شما مجنون و گمراه است.»
و این ایمان و یقین خدیجه»س» را دوچندان می کند که محمد (ص) همان پیامبر موعود است! و دیگر چه حاجتی است به دعای راهب؟
*****
عباس و مهمانش اطراف کعبه ایستاده اند که محمد (ص) و دو مسلمان دیگر از راه می رسند و روبه روی کعبه به نماز می ایستند. رکوع و سجود و قیام نماز، مهمان عباس را گیج کرده است. می پرسد: «اینها کیستند و چه می کنند؟» عباس جواب می دهد: «آن مرد محمد بن عبدالله(ص) است. آن پسر، عموزاده او و زنی که پست سر آنها ایستاده، خدیجه، همسر محمد(ص) است. سوگند می خورم روی زمین کسی پیرو این آیین نیست جز همین سه نفر!»
به راستی که اگر مردم دنیا حقیقت را درک می کردند، همگی در چهارمین نفر شدن از هم سبقت می گرفتند. اما افسوس که هنوز درک نبوت برای این مردم زود است.
*****
دوران فردسازی اسلام آرام و مستور طی می شود. روزها از پی هم می گذرند و با دعوت پنهانی محمد (ص) کم کم چهل نفر به دین نور و رحمت درمی آیند. آیین توحید در نهاد این چهل نفر چنان تعمیق می شود که زمین ظرفیت دعوت همگانی را به زودی پیدا خواهد کرد.
امروز جبرئیل با مأموریت تازه ای از جانب پروردگار و طبق امر لایزال بر محمد (ص) نازل می شود و ندا می دهد: «خویشاوندان نزدیک خود را از عذاب الهی بترسان!»
و بدین ترتیب دعوت خویشان از سوی او آغاز می شود. تشویشی که در جان خدیجه(س) حلول کرده، گواه امیدی است که بر لبیک خویشان به ندای سعادت بخش محمد (ص) دارد.
*****
چهل و پنج نفر از سران بنی هاشم در خانه محمد (ص) گرد آمده اند تا دعوت او را اجابت کرده باشند. غذا مهیاست و او با بهترین آداب، از مهمانانش پذیرایی می کند.
خدیجه (س) نفس را در سینه حبس کرده و در اندرونی خانه گوش به زنگ است تا پاسخ مهمانان را به دعوت آسمانی محمد (ص) بشنود. هر لحظه اضطرابش بیشتر می شود. امروز محمد (ص) چگونه رسالتش را با قوم خود در میان خواهد گذاشت؟
غذا صرف شده و مهمانان در جای خود نشسته اند. ناگاه ابولهب سررشته سخن را در دست می گیرد. گویی شفافیت فضایی که محمد (ص) آن را ایجاد کرده، به اضطرابش انداخته است. می کوشد تا با کلماتی سرد، پریشانی خود را تسکین بخشد.
سخنانش یاوه و بی اساس اند و جایی برای بیان کلمات قدسی محمد (ص) و دعوت آسمانیش باقی نمی گذارد. پیامبر (ص) سکوت کرده است و به فردا می اندیشد و به تدارک مهمانی ای دیگر. درست همان چیزی که خدیجه هم به آن می اندیشد.
***** مهمانی با اعتراف به یگانگی خدا آغاز شده است. محمد (ص)رو به بزرگان قوم، با لحنی صریح و دلنشین می فرماید: «هیچ کس برای فامیل خود چیزی بهتر از آنچه من برای شما آورده ام، نیاورده است. من برای شما خیر دنیا و آخرت را به ارمغان آورده ام. خدای من فرمان داده که شما را به جانب او بخوانم. کدام یک از شما پشتیبان من خواهد بود تا برادر و وصی و جانشین من میان شما باشد؟»
پاسخی جز سکوت، حاصل دعوت روشن او نیست. اندوهی سنگین، تنهایی آخرین فرستاده خدا را به رخ می کشد که ناگاه از گوشه مجلس جوانی پانزده ساله او را و نه او را خدای آسمان ها را لبیک می گوید.
تمسخر، انکار، تمرد و عصیان محصول مجلس امشب است. هرچند همچنان در دل خدیجه(س) امید به فرداهایی سبز جوانه زده
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.