

خرید و دانلود فایل پاورپوینت کامل شهید دکتر باهنر معمار فرهنگی انقلاب اسلامی
179,700 تومان قیمت اصلی 179,700 تومان بود.119,200 تومانقیمت فعلی 119,200 تومان است.
تعداد فروش: 43
فرمت فایل پاورپوینت
با فایل فایل پاورپوینت کامل شهید دکتر باهنر معمار فرهنگی انقلاب اسلامی یک ارائهی بینقص بسازید!
پاورپوینتی زیبا و کاربردی:
فایل فایل پاورپوینت کامل شهید دکتر باهنر معمار فرهنگی انقلاب اسلامی شامل ۱۲۰ اسلاید کاملاً حرفهای و چشمنواز است که برای ارائهی مستقیم یا چاپ آماده شدهاند.
آنچه فایل فایل پاورپوینت کامل شهید دکتر باهنر معمار فرهنگی انقلاب اسلامی را متمایز میکند:
- طراحی مدرن و هدفمند: فایل پاورپوینت کامل شهید دکتر باهنر معمار فرهنگی انقلاب اسلامی با ترکیب رنگها و چیدمان هوشمندانه، به انتقال بهتر مفاهیم کمک میکند.
- کاربری راحت و سریع:فایل پاورپوینت کامل شهید دکتر باهنر معمار فرهنگی انقلاب اسلامی بدون نیاز به ویرایشهای پیچیده، فقط فایل را باز کنید و ارائه دهید.
- کیفیت بالا برای نمایش: همهی اسلایدها با رزولوشن مناسب و ساختاری منظم آماده ارائه هستند.
ساختهشده با دقت و استانداردهای بالا:
فایل پاورپوینت کامل شهید دکتر باهنر معمار فرهنگی انقلاب اسلامی با رعایت جزئیات طراحی شده تا در هر محیطی بدون مشکل نمایش داده شود. هیچگونه بهمریختگی یا ایرادی در اسلایدهای فایل پاورپوینت کامل شهید دکتر باهنر معمار فرهنگی انقلاب اسلامی وجود ندارد.
تذکر:
در صورت مشاهدهی تفاوت در کیفیت، احتمال استفاده از نسخههای غیراصلی وجود دارد. نسخه معتبر فایل پاورپوینت کامل شهید دکتر باهنر معمار فرهنگی انقلاب اسلامی با دقت توسط تیم طراحی آماده شده است.
همین حالا دانلود کن و با فایل پاورپوینت کامل شهید دکتر باهنر معمار فرهنگی انقلاب اسلامی مخاطبهات رو تحت تاثیر قرار بده!
بخشی از متن فایل پاورپوینت کامل شهید دکتر باهنر معمار فرهنگی انقلاب اسلامی :
ولادت
محمدجواد باهنر به سال ۱۳۱۲ در یک خانواده پیشه ور و ساده در شهر کویری کرمان به دنیا آمد. محله باهنر معروف به «محله شهر» از محل های بسیار قدیمی شهر کرمان بود.
علی اصغر پدر محمدجواد، معیشت خانواده را از مغازه کوچکی در بازار قدمگاه نزدیک میدان مشتاقیه، اواخر خیابان شریعتی (شاهپور آن روزگار) تأمین می کرد.[۱]
پدر محمدجواد مردی لاغر اندام، بسیار زاهد و وارسته بود به طوری که مردم به وی که تنها سواد قرآنی داشت لقب آقا شیخ علی اصغر داده بودند.[۲] وی در عین تنگدستی از عزت نفس بالایی برخوردار بود و کهولت سن نیز باعث نشد وام دار فرزندانش شود و با سعی و تلاش از دسترنج خود استفاده می کرد. حجت الاسلام حجتی کرمانی در این باره می گوید:
صفتی که در مرحوم اصغرآقا پدر شهید باهنر بارز بود، زهد، قناعت، مناعت طبع، بزرگواری و بی نیازی ذاتی بود. او واقعا از همه کسانی که زندگی مرفهی داشتند بی نیازتر بود و سر به آستان هیچ کس نمی سایید و سربلند زندگی می کرد. ترجیع بند کلمات اصغرآقا باهنر، این بود که «غرقیم در نعمت » ایشان با بزرگواری تمام زندگی کرد. بعد از شهادت آقای باهنر، من چند بار به کرمان رفتم و می دیدم که اصغرآقا باهنر، با اینکه نیازی به کار کردن نداشت و زندگی اش از طریق فرزندانش تأمین می شد، اما با افتخار تمام به هیچ وجه حاضر نبود استقلال مالی خود را از دست بدهد و در آن سن و شرایط، در یک مغازه قالی فروشی شاگردی می کرد و می خواست از دسترنج خودش زندگی کند و می گفت: «نمی خواهم به کسی نیازمند باشم » تا آخر عمر سربلند زندگی کرد.[۳]
قناعت، مناعت طبع و تلاش بسیار، صفاتی بود که محمدجواد باهنر از پدر به ارث برده بود و در تمام طول زندگی اش نمود عینی داشت. پدر محمدجواد باهنر در مصاحبه ای بعد از شهادت وی می گوید:
در زندگی، محمدجواد بچه بسیار کم حرف و پرکاری بود، حرف خیلی کم می زد و کار به اندازه خودش به هر نحوی بود انجام می داد، هیچ گاه نمی شد که یک خواهش بی جا بکند یا مثلا برای چیزهای خوراکی و پوشاکی اش ایرادی بگیرد و بگوید این خوب است و آن بد، هیچ از این حرف ها نمی زد. خیلی آدم ساده و پاکی بود، بسیار بسیار مهربان بودند و خواهر و برادر و اقوامشان را بسیار دوست می داشتند. اگر جایی کار داشتند در فراخور حال خودش خودداری نمی کرد، همه دوستدارش بودند به جهت این که یک انسان خوشرفتاری بود.[۴] محمدجواد در ۵ سالگی به مکتب خانه فرستاده شد تا الفبای خواندن و نوشتن را بیاموزد و در سن ۱۱ سالگی با اجازه پدر به حوزه علمیه معصومیه کرمان رفت و مشغول فراگیری دروس حوزوی شد. دکتر محمدجواد باهنر در این باره می گوید:
من از کودکی در سن پنج سالگی به مکتب خانه ای سپرده شدم که نزدیک منزلمان بود، چون اولا در آن ایام مدارس چندان زیاد نبود و بعد هم اگر بود، خانواده هایی امثال ما چندان دسترسی به مدرسه نداشتند و همین پیش آمد مکتب خانه بسیار خیر بود، برای اینکه در همین مکتب خانه بانوی متدینه ای بود که قرآن را نزد ایشان خواندم. فرزندی داشت که آن روز از تحصیل کرده ها بود و بعد وارد حوزه علمیه کرمان شد به نام آقای حقیقی و ما در همان خانه نزد ایشان خواندن و نوشتن و درس های معمول آن روز را فراگرفتیم و از حدود یازده سالگی به مدرسه معصومیه کرمان با راهنمایی همان حجت الاسلام حقیقی راه پیدا کردیم و از آن به بعد درس های رسمی که می خواندیم، درس های طلبگی بود.[۵]
حجت الاسلام ایرانمنش پسردایی شهید باهنر، که همپای ایشان به مکتب خانه و سپس به مدرسه علمیه معصومیه رفت، در این باره می گوید:
حدود پنج سالگی بود که با هم در کرمان به مکتب خانه رفتیم، در آنجا خواندن قرآن و در ضمن خواندن فارسی و دیوان حافظ را فراگرفتیم. در آن زمان مدرسه خیلی کم بود و تعداد معدودی بودند که به مدرسه می رفتند و من و آنهایی که به حساب در حد متوسط و یا ضعیفی بودیم به همین مکتب خانه اکتفا می کردیم و بعد می رفتیم دنبال کسب و کاری ؛ چون دیگر مقتضیات زمان اجازه نمی داد.[۶]
محمدجواد باهنر تا سال ۱۳۳۲ در کرمان و مدرسه معصومیه ماند. در این ایام نابرابری های اجتماعی و مشکلات معیشتی مردم را به عینه احساس می کرد. پدر محمدجواد می گوید:
در سن هفت سالگی اش بود که از طرف شهرداری جهت منزل هایی که اسم و رسمی داشتند چون هنوز آسفالت نبود شن می ریختند که گرد و خاک کمتر شود و جلوی در خانه امثال ما نمی ریختند. یک روزی محمدجواد گفت: چرا جلوی در خانه ما شن نمی ریزند، گفتم که آنها اسم و رسمی دارند و ما گمنامیم و جلوی در خانه ما نمی ریزند. گفت: چطور دولت به ما نمی رسه؟ گفتم خب همچین صلاح می دونه، بعد محمدجواد گفت: پس این دولت برای ما ملت ارزشی ندارد.[۷]
روح محمدجواد در عنفوان نوجوانی تاب بی عدالتی های حکومت و اختلافات طبقاتی را نداشت، از این رو به سرعت جذب افکار سید شهدادی شد و اولین نغمه های مخالفت با حکومت پهلوی را از زبان سید شنید تا روزی که تمام هم و غم اش مبارزه در راه آزادی ملت گردید.
حجت الاسلام حجتی کرمانی نیز که جذب سید شهدادی شده بود می گوید:
یادم هست سید محترمی هم آن زمان از شهداد به کرمان آمده بود. او جوانی بود ۲۴ ساله، خیلی قوی و خوش صحبت که در عین حال، شاعر و سخنران خوبی هم بود. اسمش سیدمحمدباقر قوام و معروف به «سید شهدادی » بود. آن زمان ما سیوطی می خواندیم. سید شهدادی تشکیلاتی را به نام «کانون قیام » به وجود آورد. اعضای کانون قیام عبارت بودند از: آقای باهنر، ایرانمنش، شیخ الرئیس، آقای صمدانی، آقای خوشرو و خود من. اولین پیام انقلاب را همین آقای سیدمحمدباقر قوام، مؤسس کانون قیام در گوش ما خواند. او نخستین کسی بود که زمزمه مخالفت با شاه را به گوش ما رساند. آقای قوام می گفت: باید رژیم سلطنتی از بین برود و شاه خائن است. البته این حرف ها را ایشان در محفل خصوصی و در مدرسه معصومیه برای من و آقای باهنر و چند نفر دیگر می گفت. اما این حرف ها آن زمان به گوش ما سنگین بود.[۸]
محمدجواد باهنر پس از آشنایی با سید شهدادی و افکار انقلابی او با فدائیان اسلام آشنا و به آنها گرایش پیدا می کند و مسئول توزیع نشریه منشور برادری ارگان فدائیان اسلام در کرمان می شود و نامش به عنوان نماینده فدائیان اسلام در کرمان در این نشریه نقش می بندد.
هجرت به قم
باهنر همزمان با تحصیلات حوزوی، از تحصیلات کلاسیک غافل نشد و در سال ۱۳۳۲ که دیگر جوانی ۲۰ ساله شده بود از شهر و دیارش به قم مهاجرت کرد. حوزه علمیه کرمان دیگر جوابگوی خلجان های روحی و فکری او نبود، اما حوزه های درسی مرحوم آقای بروجردی، امام خمینی و علامه طباطبایی در قم هر یک چون رود خروشانی بودند که روح تشنه جوان کرمانی را سیراب می کردند. محمدجواد باهنر می گوید:
تا سال ۳۲ یعنی موقعی که من ۲۰ ساله شده بودم، توانستم ضمن ادامه تحصیلات دینی به گرفتن [دیپلم ] پنجم علمی قدیم موفق شوم. تا آن سال درس را تا حدود سطح رسانده بودم و در اوایل مهرماه ۳۲ بود که به قم عزیمت کردم. وضع مالی خانواده ام آنچنان بود که به هیچ وجه قادر به پرداخت مخارج تحصیلی من نبودند و من در قم از شهریه محدودی که مرحوم آیت الله بروجردی در آن زمان می دادند یعنی ۲۳ تومان در ماه زندگی می کردیم که البته پس از چندی ۵۰ تومان هم از حوزه علمیه کرمان به آنجا حواله می شد. در سال اولی که در قم بودم، در مدرسه فیضیه سکونت داشتم و کفایه و مکاسب را توانستم نزد چند استاد آن روز، مرحوم آقای مجاهدی، آقای سلطانی و دیگران تمام کنم. از سال ۳۳ به درس خارج رفتم. اساتید ما در درس خارج عمدتا رهبرمان، امام بزرگوارمان، آیت الله العظمی خمینی بودند که ما از همان اولین سال درس خارج یک درس فقه و یک درس اصول از محضر ایشان استفاده می کردیم و تا اوایل سال ۴۱ یعنی بیش از ۷ سال محضر ایشان را در دو درس درک کردم. علاوه بر درس مرحوم آیت الله بروجردی که درس فقهی بود می رفتم که دیگر به تدریج آن سال ها با توجه به مرجعیت ایشان و گستردگی درس از نظر تعداد شاگردان صورت خاصی پیدا کرده بود و تا پایان سال ۴۰ که سال فوت ایشان بود باز درس ایشان را ادامه دادیم. استاد دیگر ما علامه طباطبایی بود که درس فلسفه (اسفار) را شش سال خدمت ایشان خواندیم و نیز از درس تفسیر ایشان استفاده کردیم.[۹]
محمدجواد باهنر در کنار تحصیلات حوزوی هیچ گاه از دروس آکادمیک دانشگاهی غافل نشد و دروس حوزه و دانشگاه به او کمک کرد به عنوان یک عالم دینی نیازهای جوانان جامعه آن روز را به روشنی درک کند و بتواند به واسطه همزبانی که با جوانان پیدا کرده بود جهت رفع نیازهای فکری و روحی شان تلاش کند. محمدجواد باهنر خود درباره تحصیلات دانشگاهی می گوید:
سال ۳۳ به طور متفرقه کلاس ۱۲ را امتحان دادم و دیپلم کامل را هم گرفتم و بعد از چندی از دانشکده الهیات به ادامه تحصیلات دانشگاهی پرداختم. منتهی چون دروس دانشکده الهیات برای ما تازگی نداشت، ما اصولا به همان تحصیل قم ادامه می دادیم و در هفته یکی دو بار به بعضی از دروس که لازم بود شرکت کنیم، به تهران می آمدیم و به این ترتیب، حدود سال ۳۷ بود که دوره لیسانس دانشگاه را هم تمام کردم و بعد از مدتی که در قم مشغول بودم توانستم دوره دکترا را هم ادامه بدهم و دوره دکترای الهیات را عمدتا بعد از آمدن به تهران ادامه دادم و همچنین یک دوره فوق لیسانس امور تربیتی را که آن روز دانشکده ادبیات تهران این دوره را داشت و بعد از دو سال این دوره را هم به پایان رساندم.[۱۰]
شهید باهنر در حدود سال های ۳۶-۳۵ به شهر مقدس نجف مشرف شد و تصمیم داشت در آنجا به ادامه تحصیلات دینی خود بپردازد. در نجف، وی در مدرسه آیت الله بروجردی سکونت کرد و به درس آیت الله حکیم می رفت، اما به دلایلی از جمله حضور عالمان برجسته در حوزه علمیه قم، مجددا به حوزه علمیه قم بازگشت. مدت توقف ایشان در نجف به یک سال نیز نینجامید.[۱۱]
نشریه مکتب تشیع
حضور در مدرسه حجتیه قم و آشنایی با روحانیونی همچون هاشمی رفسنجانی، موحدی کرمانی، مهدوی کرمانی و… زمینه ای شد جهت همکاری های فرهنگی، مطبوعاتی و انقلابی. باهنر در سال ۱۳۳۶ با همکاری و کمک آقایان هاشمی رفسنجانی و مهدوی کرمانی نشریه مکتب تشیع را منتشر نمود. مقالاتی که از خامه صاحبان فکر و اندیشه آن روزگار همانند: علامه طباطبایی، آیت الله بهشتی، استاد مطهری، شهید باهنر، مهندس بازرگان، احمد آرام، سیدهادی خسروشاهی و… نشأت می گرفت با استقبال چشمگیر علما و طلاب رو به رو شد و همین کافی بود تا توجه رژیم به این مسئله جلب شود و در نتیجه نشریه پس از انتشار ۷ شماره، توقیف شد. آقای هاشمی رفسنجانی در این رابطه می گوید:
ایشان در اداره مجله مکتب تشیع نقش درجه اول داشت. در سال ۳۶ یا ۳۷ من و ایشان و عده دیگری از دوستانی که حدودا چهار پنج نفر می شدیم، تصمیم گرفتیم یک مجله منتشر کنیم…
عمده مسئولیت های فرهنگی مانند چاپ و رسیدگی به مقالات به دوش آقای باهنر افتاد. البته ما هم همکاری می کردیم، اما چون ایشان قلمش از ما بهتر بود و یک مقدار سابقه کار مطبوعاتی داشت، آمادگی بیشتری در ایشان وجود داشت… لذا مجموعا کتاب بسیار خوبی درآمد و در آن روزها که تیراژ ده هزار و پانزده هزار خیلی بود، اولین چاپ ما با تیراژ ده هزار بود که بلافاصله تمام شد و پیش فروش کرده بودیم.[۱۲]
در این نشریه مسائل اجتماعی، اخلاقی و مبانی عقیدتی اسلام، به گونه ای نو و بدیع و با زبان امروزی و تازه، طرح و تحلیل می شد. علاوه بر آن، به مسائل سیاسی جهان معاصر و دنیای اسلام نیز پرداخته می شد.
رویارویی با رژیم پهلوی
سخنان سید شهدادی در حوزه علمیه معصومیه کرمان و آشنایی با افکار فدائیان اسلام زمینه ساز نگرش انقلابی در روح و روان شهید باهنر گردید. همچنین حضور مداوم و مستمر در درس خارج حضرت امام خمینی روحیه انقلابی و مبارزاتی وی را شکوفا کرد. باهنر چند سال قبل از قیام ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ یک مخالف تمام عیار شاه و رژیم پهلوی شده بود. در سال ۱۳۳۷ شهید باهنر جهت انجام سفر تبلیغی به آبادان عزیمت کرده بود. به مناسبت به رسمیت شناختن دولت اسرائیل از سوی دولت ایران به صورت «دوفاکتو»،[۱۳] حمله شدید و سختی به دولت کرد و پس از پایان سخنرانی توسط شهربانی دستگیر شد. این اولین برخورد شهید باهنر با رژیم پهلوی بود.[۱۴] دومین برخورد شهید باهنر با دستگاه رژیم پهلوی در سال ۱۳۴۲ اتفاق افتاد. در محرم این سال بنا شد مبلغین دینی از حوزه علمیه به سراسر کشور اعزام شوند و مطالب یکنواخت و هماهنگی را جهت محکومیت رژیم طاغوت و دین ستیزی آن در منابر اعلام کنند. دستگاه امنیتی رژیم نیز به دنبال غائله انجمن های ایالتی و ولایتی و رفراندوم انقلاب سفید و حمله به فیضیه از این جریان مطلع گشت و اقداماتی جهت کنترل و فشار بر سخنرانان پیش بینی نمود. شهید باهنر در هفتم محرم سال ۱۳۴۲ به دنبال یک سخنرانی پرشور در همدان دستگیر شد، اما به دلیل هجوم و فشار مردم و تجمع مردم همدان، شهربانی او را آزاد و از همدان اخراج کرد. با این حال باهنر تا ۱۲ محرم به سخنرانی های خود ادامه داد و در نهایت، به صورت مخفیانه از شهر خارج شد. ایشان در این باره چنین گفته است :
خاطرم هست دستور این بود که از روز ششم ماه محرم، سخنرانی ها اوج بیشتری پیدا کند و مبارزه شدت گیرد و علتش هم این بود که گفتند بگذارید جلسات پرجمعیت باشد و الا اگر بخواهید از اوائل شروع کنید، قبل از اینکه اجتماعی از مردم باشد شما را دستگیر می کنند و از همان روز ششم اوج گرفت و ظاهرا روز هفتم بود که ما دستگیر شدیم.[۱۵]
سومین دستگیری دکتر باهنر همزمان بود با سالگرد حمله مأموران رژیم به مدرسه فیضیه.
به این مناسبت از طرف هیأت های مؤتلفه اسلامی مجلسی در مسجد جامع بازار تهران برگزار گردید. دکتر باهنر سخنران جلسه بود. سخنرانی تند و انقلابی باهنر دستگیری وی را به دنبال داشت. باهنر پس از محاکمه در دادگاه نظامی به چهار ماه زندان محکوم گردید. شهید باهنر خود در این باره می گوید:
در پایان اسفند همان سال (۱۳۴۲) مصادف شد با سالگرد مدرسه فیضیه، چون فروردین همان سال ۴۲، – روز اول فروردین – حمله رژیم بود به مدرسه فیضیه، طبعا اسفند برابر بود با وفات امام جعفر صادق (ع) و سالگرد همان حادثه مدرسه فیضیه یعنی اواخر اسفند بود که به این مناسبت در بازار تهران سخنرانی برگزار کرده بودند واقع در مسجد جامع و ما مسئول اجرای سخنرانی آنجا بودیم. در سه شب سخنرانی انجام شد و اجتماع بسیار عظیمی هم گرد آمده بودند و در آن سال ها که پلیس زیادی – به اتفاق سرهنگ طاهری معدوم که ایشان مسئول دستگیری ما بود – آمد و بعد از دستگیری ما را به زندان قزل قلعه انتقال دادند. این اولین زندان رسمی بنده بود که حدود چهار ماه طول کشید و به محاکمه و دادگاه هم کشانده شد.[۱۶]
شهربانی کل در تاریخ ۲۱ اسفند ۱۳۴۲ دستگیری ایشان را چنین به ساواک گزارش می کند:
شیخ محمدجواد باهنر در شب های ۱۸ و ۱۹ اسفند در شبستان مسجد جامع بالای منبر مطالب تحریک آمیز ایراد و قضیه مدرسه فیضیه در سال گذشته را به میان کشید و اظهارات ناروایی نموده بود. لذا ساعت ۲۱ روز ۱۹ اسفند در موقع خروج از مسجد به وسیله مأمورین ویژه دستگیر و با پرونده مقدماتی جهت تعقیب قانونی به ساواک اعزام و تحویل گردید.[۱۷]
در سال ۱۳۴۱ قرار شد از سوی حوزه علمیه قم، برای تبلیغات اسلامی، باهنر به کشور ژاپن اعزام شود:
سال ۴۱ به تهران آمدم، انگیزه اولی این بود که در آن روزها صحبت از این بود نماینده ای از حوزه علمیه قم برای تبلیغات اسلامی به کشور ژاپن برود و بنده پیشنهاد شده بودم به این منظور آمدم تهران که مقدمات کار را فراهم کنم و لازم بود یک دوره ای هم زبان انگلیسی که زبان دوم آنجا بود به صورت فوق العاده ببینم و برای دیدن این دوره زبان و دیگر مقدمات در تهران سکونت اختیار کردم، منتهی آن سفر به علت مشکلاتی که پیش آمد به تأخیر افتاد و منتهی شد به آغاز مبارزه روحانیت به رهبری امام بزرگوارمان در اواخر سال ۴۱…[۱۸]
مبارزات فرهنگی
فعالیت های مبارزاتی دکتر باهنر در تهران بیشتر رنگ و بوی فرهنگی داشت. آیت الله هاشمی رفسنجانی در مورد کار فرهنگی شهید باهنر می گوید:
ما کارها را تقسیم کرده بودیم بین خودمان، البته نه قراردادی، عملا چنین شده بود که مرحوم دکتر باهنر و دکتر بهشتی بیشتر در کارهای فرهنگی می رفتند و من و برادرمان آقای خامنه ای بیشتر کارهای پرخاش گرایانه، ما ممکن بود بیشتر در میدان ظاهر شویم، اما آنها عمیق کار می کردند، ولی با هم بودیم و همدیگر را تکمیل می کردیم.[۱۹]
شهید باهنر با حضور پررنگ در مساجد و کانون های مبارزاتی علیه رژیم پهلوی و سخنرانی در مساجدی همچون هدایت، الجواد، جلیلی و همچنین سخنرانی در حسینیه ارشاد و کانون توحید راهی را که در سال ۱۳۳۷ و متعاقب آن محرم سال ۱۳۴۲ آغاز کرده بود، ادامه داد. شهید باهنر از مساجد و اماکن مذهبی در جهت آموزش و تربیت نیروهای انقلابی و همچنین بسیج امکانات و سازمان دهی نیروها برای ایجاد تحول فرهنگی در جامعه استفاده می نمود.
اسناد منتشر شده ساواک نشانگر آن است که فعالیت های وی به طور دقیق تحت نظر دستگاه اطلاعاتی رژیم بوده است و تمامی سخنرانیهای دکتر باهنر به ساواک گزارش داده می شده است.
مسجد جلیلی از جمله اماکنی بود که توسط ساواک رصد می شده است. این مسجد واقع در خیابان ایرانشهر، یکی از مهم ترین پایگاه های مبارزه علیه حکومت محمدرضا پهلوی بود. آیت الله مهدوی کنی، امام جماعت این مسجد، از سخنرانان انقلابی برای ایراد سخنرانی دعوت می نمود.
اسناد منتشر شده ساواک نشانگر فعالیت باهنر در مسجد جلیلی است.[۲۰]
در یک سخنرانی در سال ۱۳۴۹ باهنر در مسجد جلیلی اظهار امیدواری کرد که اعراب بر رژیم صهیونیستی اسرائیل پیروز شوند. ساواک در تاریخ یکم مهرماه ۱۳۴۹ چنین گزارش می دهد:
از ساعت ۱۹:۳۰ روز ۳۱ شهریور ۱۳۴۹ مجلس جشنی به مناسبت میلاد حضرت علی علیه السلام در حیاط مسجد جلیلی واقع در خیابان ایرانشهر با حضور عده ای در حدود سیصد نفر تشکیل گردید. پس از قرائت قرآن، دکتر جواد باهنر منبر رفت و درباره شخصیت حضرت علی (ع) صحبت نمود. ناطق از شجاعت و آزادگی اعراب ستایش کرد و اظهار امیدواری کرد که این شجاعت در نبرد اخیر مفید واقع شود، باهنر گفت: موشه دایان در جنگ اخیر[۲۱] اظهار داشته است که ما انتقام خیبر را گرفتیم.[۲۲]
حضور مستمر در مسجد هدایت و الجواد علیه السلام به عنوان سخنران از جمله فعالیت های فرهنگی و انقلابی دکتر باهنر بود. ایشان از سال های ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۰ و پس از آن در سال ۱۳۵۵ در مسجد هدایت که یکی از مراکز مبارزه فرهنگی – سیاسی زیر نظر آیت الله طالقانی بود، به فعالیت و سخنرانی پرداخت که فعالیت های وی دائما از سوی ساواک گزارش می شد.[۲۳]
ساواک که به درستی دریافته بود مسجد هدایت عملا مرکز جریانات ملی – مذهبی مخالف رژیم شده بود به شدت فعالیت های آیت الله طالقانی و مسجد هدایت را تحت نظر داشت و حضور مستمر دکتر باهنر به عنوان سخنران در این جلسات آنها را به این نتیجه رساند که طالقانی قصد دارد موضوعات مطروحه خود را به وسیله باهنر دنبال کند.[۲۴]
با مروری بر گفته های دکتر باهنر در مسجد هدایت و الجواد علیه السلام درمی یابیم وی در سخنرانی های بیدارگرانه خود اهداف زیر را دنبال می کرده است :
۱. زیر سئوال بردن شالوده حکومت های پادشاهی
طبق اسناد ساواک دکتر باهنر در تاریخ ششم خرداد ۱۳۴۷ در مسجد هدایت درباره حقایق اسلام و تاریخ پادشاهان ساسانی اظهار داشت:
حکومت پادشاهان ساسانی ظالمانه بوده و قبل از اسلام با مالیات های سنگینی مردم را به ستوه آورده بودند. می گویند انوشیروان عادل بوده، عدالت او هم تو خالی بوده است زیرا آواز دهل از دور خوش است. در آن زمان هفت نفر از فلاسفه یونان به دربار انوشیروان آمدند که در سایه عدالت زندگی کنند، چون متوجه شدند عدالتی در کار نیست مجددا به وطن خود بازگشتند.
مشارالیه در پایان گفتار خود نتیجه گرفت آیا بعد از ظهور اسلام و برقراری قانون عدالت اجتماعی و مساوات، رجعتی در ظلم و ستم های گذشته شده است یا خیر. جواب دادند در اثر انجام کارهای دوستان نادان و دشمنان دانای اسلام رجعت شده.[۲۵]
دکتر باهنر همچنین در تاریخ یکم مهر ۱۳۴۷ در مسجد هدایت پیرامون اختلافات طبقاتی ایجاد شده در حکومت های پادشاهی می گوید:
در زمان ساسانی لشکر اسلام به ایران حمله کرد و ایران شکست خورد و ۷۰ هزار سرباز تسلیم لشکر اسلام شد و قانون مقدس اسلام را قبول کردند و علت آن این بود که اختلاف طبقاتی در ایران زیاد بود و عده ای در کاخ های سر به فلک کشیده زندگی می کردند و شب و روز مشغول قمار و شراب خواری بودند و در مقابل عده دیگر برای نان شب محتاج بودند. در هر اجتماعی که عده ای نان شب نداشته باشند، خانه نداشته باشند و سواد نداشته باشند، اختلافات طبقاتی وجود دارد. در همین زلزله خراسان، که من از نزدیک مشاهده کردم، کسانی زنده مانده اند که خانه نداشته اند و وضع بسیار دلخراشی داشتند. ببینید تا چه اندازه اختلاف وجود دارد. اگر جنگی اتفاق بیفتد، طبقات اشراف در جنگ شرکت نخواهند کرد. فقط دهقانان، کارگران و پیشه وران از مملکت دفاع خواهند کرد و مخارج جنگ هم همین طبقات می پردازند.[۲۶]
۲. نفی ظلم و ستم و برقراری عدالت
دکتر باهنر در تاریخ نوزدهم آبان ۱۳۴۷ به مناسبت نیمه شعبان در مسجد هدایت می گوید:
خداوند می فرماید ما افراد ستمگر و خودخواه را از ملک خود بیرون رانده و کسانی را به جای آنها می گماریم که به عدل و داد و حق حکم نمایند و آنگاه در تعریف معنی ظلم و عدالت بیان داشت «ظلم آن است که حقی از کسی تضییع شده و یا چیزی در سر جایش قرار نگیرد و کسی که لیاقت احراز یک پست و مقامی را داشته از او دریغ دارند، در صورتی که عدالت وزنه طرف مقابل ظلم می باشد ».[۲۷]
شهید باهنر همچنین درباره سرانجام ظلم و ستم در تاریخ ۲۷ آبان ۱۳۴۷ در مسجد هدایت گفت:
خداوند در دنیا و در مورد آن دسته از ظالمان و عالمان بی عمل و زمامداران ستمگر که در تصدی و اقتدار خود مدام برای تسلط بیشتر خویش هر روز به عنوان قانون های خودساخته به حلق مردم می ریزند و در پناه ظلم و ستم مردم را وادار به اطاعت و قبول این قوانین خودساخته می نمایند صحبت کرد و افزود: این دسته هیچ گاه از خشم خداوند و غضب الهی در امان نخواهد ماند و زمانی فرا می رسد که در اوج شهرت به جرم خیانت در ارشاد و هدایت مردم و تقلب در گفتار با مردم و مبارزه با فکر مردم سرنگون خواهند شد.[۲۸]
به گزارش ساواک، باهنر در تاریخ ۲۹ آبان ۱۳۴۷ در سخنرانی خود در مسجد هدایت گفت:
بدبخت آن کسانی که از کفار و ظالمین پیروی می کنند ظالمان همیشه از افراد نادان استفاده می کنند. اگر طوفانی بیاید آنها را در هم خواهد کوبید، دیگر اثری از این پست ها و مقام ها و وزارت ها باقی نخواهد ماند و در هر دستگاهی که ظلم به حد اعلا می رسد از همان دستگاه کسی خواهد آمد که فریاد عدالت خواهی می زند.[۲۹]
۳. فرمانبرداری از خدا
دکتر باهنر در تاریخ بیستم بهمن ۱۳۴۷ در مورد فرمانبرداری از خدا و اینکه بنده خدا در مقابل غیرخدا نباید سر تسلیم فرود بیاورد چنین گفت:
فقط خداوند را پرستش کنید و هیچ کس را برای او شریک قرار ندهید، بنده و برده دیگری و نیز بنده پول و مقام و شهرت نباشید که در دو جهان ذلیل خواهید شد، کسانی که در این دنیا ذلیل و توسری خور باشند در آن دنیا هم به همین نحو خواهند بود، سعی کنید همیشه به یاد خدا بوده و در محکمه الهی سربلند باشید. پیغمبر اسلام آن همه رنج و مشقت را بر خود هموار نمود ولی از عقیده خود دست برنداشت (جاءالحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا) حق همیشه پیروز است. گرچه مدتی به آب و رنگ ریا و تزویر آلوده باشد، چون جلوی خورشید را نمی توان چادر کشید. حق را بپرستید و برای احدی جز ذات اقدس خداوندی سر تعظیم فرود نیاورید.[۳۰]
۴. وحدت و همبستگی
دکتر باهنر که به درستی دریافته بود، کلید پیروزی، وحدت و همبستگی ملت است در تاریخ هشتم آبان ۱۳۴۸ در مسجد هدایت طی سخنانی گفت:
هر قوم و ملتی که در قید استعمار هستند اگر همبستگی نداشته باشند نه تنها نمی توانند از قید اسارت آزاد شوند، هر حکومتی در خور لیاقت افراد آن جامعه تشکیل می شود تا دسته و جمعیتی روش خود را تغییر ندهند، وضع آنها عوض نخواهد شد. تمام کارهای خداوند از روی حکمت و حساب می باشد، هیچ چیز در دنیا بدون اراده خداوند سر جایش قرار نمی گیرد.[۳۱]
۵. تقیه شیوه ای برای پیشبرد مقاصد
دکتر باهنر معتقد بود تقیه سکوت محض نیست، بلکه راهی است برای پیشبرد اهداف متعالی.
ایشان در تاریخ یازدهم فروردین ۱۳۴۹ در مسجد الجواد علیه السلام گفت:
معنای تقیه این نیست که اشخاص بگویند از ترس جانمان ساکت نشسته ایم بلکه تقیه آن است که با انجام و کشیدن نقشه های صحیح برای پیشبرد مقاصد خود بدون آن که جان خود را از دست بدهیم، فعالیت کنیم.[۳۲]
۶. آزادی
دکتر باهنر پیرامون مسئله آزادی در تاریخ ششم مهر ۱۳۴۹ در مسجد الجواد علیه السلام گفت:
معنی آزادی در منطق مولا علی این نیست که انسان ها از تمام قوانین انسانی فارغ باشند؛ بلکه در دوران حکومتش گفته است جامعه و افراد جامعه باید از قید اسارت و استثمار حکومت ها آزاد باشند. نگفته است حکومت ها باید استثمار کنند. منظور علی این بوده است که تمام افراد جامعه برای کسب آزادی احساس مسئولیت کنند.[۳۳]
همچنین در تاریخ سیزدهم مهر ۱۳۴۹ پیرامون آزادی در مسجد الجواد علیه السلام چنین گفت:
خداوند انسان را آزاد خلق نموده که آزاد فکر کند و راه آزاد زندگی کردن را هم نشان داد که شما راه خود را انتخاب کنید.[۳۴]
ایشان در تاریخ بیست ودوم مهر ۱۳۴۹ باز متذکر مسئله آزادی شدند و آزادی از دیدگاه سیدالشهدا را چنین بیان کردند:
منطق امام حسین علیه السلام برای رهایی بودن [یافتن ] از چنگال ظلم و ستم و بندگی دستگاه معاویه بود. منطق امام حسین با منطق دیگران خیلی فرق دارد. امام حسین رهبری است که می خواهد محیط خفقان و عدم آزادی و ظلم و ستم از میان برود و مصلحت دانست که با حکومت معاویه و یزید جنگ کند و تسلیم آنها نشود و گفت نباید تسلیم عقاید و افکار کسانی که مردم را در حال خفقان و محروم از حقوق سیاسی و اجتماعی نگاه می دارند شد، بلکه تمام مردم از حقوق اجتماعی خود به طور مساوی استفاده کنند.[۳۵]
۷. ایستادگی در برابر ستمگر
دکتر باهنر در تاریخ بیست وپنجم آبان ۱۳۴۹ در مسجد هدایت پیرامون موضوع فوق اشاره کرد:
وقتی شخصی واقعا مستبد و ستمگر باشد و در برابر استبداد او دیگران عکس العملی نشان ندهند قطعا آن ستمگر ادعای خدایی خواهد کرد.[۳۶]
شهید باهنر در یک سخنرانی در مسجد الجواد نیز گفت:
انسان نباید خود را در برابر طغیان و همچنین پستی و شکست گم نماید، بلکه بایستی فعالیت نموده تا به هدف برسد. اگر کسی به مقام حکومت و ریاست رسید نباید به زیردستان خود اجحاف و ظلم نماید مثل دولت هایی هستند که خون ملت ضعیف را می مکند و حق آنها را به خاطر منافع شخصی خود پایمال می نمایند… آنهایی که در پس پرده طغیان گم می شوند، بدانند که در پس پرده هم دست انتقامی وجود دارد و خدا را گم ننمایند و به اشخاصی که اطراف آنها هستند اطمینان نداشته باشند. چون اینها مگس هایی هستند دور شیرینی.[۳۷]
در این سال ها گویی باهنر فقط یک چیز را در نظر داشت؛ روشنگری. حسینیه ارشاد، مسجد موسی بن جعفر، مسجد الجواد، مسجد جلیلی، جلسات مذهبی در منازل افراد متدین و…
مکان هایی بود که باهنر در آنجاها به رسالت روشنگری خویش می پرداخت. او حتی از اینکه برای ارشاد جوانان وقت بگذارد و زحمت مسافرت به خارج از تهران را بپذیرد، دریغ نداشت.
حسین شریعتمداری با ذکر خاطره ای پیرامون دعوت از ایشان جهت سخنرانی در دماوند چنین می گوید:
ما در مسجد هدایت، بعد از نماز، موضوع را با آقای باهنر در میان گذاشتیم و ایشان در وهله اول نپذیرفتند. خب، راه ما دور بود و می خواستیم که ایشان چندین هفته به دماوند بیایند.
در قدم اول نپذیرفتند، آن زمان ظاهرا کار تألیف کتاب های درسی را هم همراه با آقای دکتر بهشتی و مرحوم برقعی بر عهده داشتند که یکی از برکات بزرگ انقلاب بود. به هر حال، آقای باهنر ابتدا گفتند که کار دارم و نپذیرفتند. من به ایشان گفتم: خب، اگر فردای قیامت خداوند تبارک و تعالی از ما سئوال کند این همه جوان داشتند منحرف می شدند و شما متوجه بودید، چرا کاری نکردید؟ ما می گوییم آمدیم پیش آقای باهنر و به ایشان گفتیم بیایند و هدایت کنند و قبول نکردند! آقای باهنر گفتند: صبر کنید، می آیم. نشان به همان نشان که یک سال تمام جمعه هایشان را برای ما گذاشتند.[۳۸]
احیاگر هیأت مؤتلفه
دکتر باهنر از آغازین روزهای حضور در تهران به واسطه شهید دکتر بهشتی با هیأت مؤتلفه اسلامی آشنا شد و در حوزه ها و کانون های آن به آموزش عقیدتی نیروهای مؤتلفه پرداخت. آقای بادامچیان در مورد همکاری دکتر باهنر می گوید:
از سال ۱۳۴۱ و اوایل سال ۱۳۴۲ با جمعیت مؤتلفه اسلامی آشنا شد و از روحانیون فعال مؤتلفه بود. علاوه بر تربیت رابطین، در تصمیم گیری های اساسی حضور جدی داشت. پس از اعدام حسنعلی منصور و پس از آنکه در اسفند ۱۳۴۳ اعضای مؤثر و اکثر شورای مرکزی مؤتلفه اسلامی دستگیر شدند، شهید باهنر به اتفاق استاد جلال الدین فارسی و شهید رجایی و چند برادر دیگر، مدیریت مؤتلفه اسلامی را به عهده گرفتند و به خوبی توانستند ضربه سنگین طاغوت را خنثی و تشکل را حفظ نمایند.[۳۹]
شهید باهنر خود در این رابطه می گوید:
ابتدا که به تهران آمدیم با هیأت مؤتلفه آشنا شدیم که می دانید آنها مبارزات تندی علیه رژیم داشتند و تقریبا پدیده همان انقلاب اسلامی مان بودند. بعد که در رابطه با مسئله منصور عده ای از ایشان دستگیر شدند. ما وقتی که به تهران آمدیم با راهنمایی آقای بهشتی به عنوان کسی که در حوزه ها و کانون ها[ی مؤتلفه ] آموزش می دادیم، وارد شدیم. یادم هست از بحث هایی که مرحوم شهید مطهری تهیه کرده بود به عنوان درس های آموزشی در کانون های مخفی استفاده می کردیم و بحث هایی هم خودمان تهیه می کردیم و آنجا این نوع همکاری را با برادران داشتیم.[۴۰]
مقام معظم رهبری از نقش شهید باهنر در هیأت مؤتلفه به عنوان سازمان دهنده این تشکیلات چنین یاد می کند:
در هیأت های مؤتلفه ایشان نقش داشتند. هم در اوایل کار و هم بعد از آنکه ۴ نفر از اعضای مؤتلفه را شهید کرده بودند و بقیه اعضاء هم در زندان به حبس ابد محکوم بودند و اعضای دیگری که در تهران جلسات داشتند. این سازمان را شهید باهنر سازماندهی می کردند و در بعضی از آن جلسات سخنرانی می کرد و این مربوط به سال های ۴۴ و ۴۵ می شود که اتفاقا در آن سال ها هم من در تهران بودم و در همین کارها هم با ایشان همکاری داشتیم.[۴۱]
هاشمی رفسنجانی نیز در این باره می گوید:
در مؤتلفه اول همکاری ایشان و بنده و بسیاری از همراهانمان در حد سخنرانی و اعلامیه و کارهای مخفی بود، در مؤتلفه دوم تا آنجایی که من اطلاع دارم ایشان عده ای از نیروهای کشف نشده هیأت های مؤتلفه را جمع کردند و سازمان را دوباره تجدید بنا کردند و کارهایشان را شروع کردند. گویا اولین اعلامیه ای را که تهیه کرده بودند و می خواستند پخش کنند، شاید عوامل نفوذی در بین ایشان بود که کشف و بازداشت شدند که فکر می کنم در همین رابطه آقای ناطق نوری و اینها هم بازداشت شدند.[۴۲]
مؤسسه رفاه
پس از دستگیری جمعی از اعضای هیأت های مؤتلفه، گروه تا مدتی دچار رکود شد. شهید باهنر سعی نمود بار دیگر اعضا را دور هم جمع کند و با سازمان دهی مجدد به مبارزات غیرعلنی علیه رژیم پهلوی ادامه دهند. در این راستا بنا شد مؤسسه رفاه تأسیس شود تا در قالب یک مؤسسه عام المنفعه و اجتماعی سرپوشی بر مبارزات غیرعلنی گذارده شود. از جمله اهداف مؤسسه، تشکیل صندوق های قرض الحسنه و تأسیس مدارس بود و در پوشش فعالیت های علنی مؤسسه رفاه، ارتباطات مخفی نیروهای مبارز و فعالیت های غیرعلنی صورت می گرفت. شهید باهنر پیرامون اهداف شکل گیری مؤسسه رفاه و عملکرد آن چنین می گوید:
بعد از آنکه قضیه ترور منصور پیش آمد و عده ای از سران آنها دستگیر شدند، فکری به نظرمان رسید و آن این که ما به عنوان همان جریان که نمی توانیم علنا کار را ادامه بدهیم و از طرفی پراکنده شدن عده زیادی از افراد مبارز و متعهد و این هم درست نبود، آمدیم گفتیم یک تشکیلات نیمه علنی درست می کنیم در یک پوشش اجتماعی و آن تشکیلات رفاه را به راه انداختیم. مؤسسه رفاه ظاهرا هدف هایش کارهای امداد بود، تشکیل صندوق های قرض الحسنه و تشکیل مدارس بود. اما در باطن ما همان دوستان را جمع کرده بودیم و غیر از کارهای علنی که به صورت کارهای کمکی می کردند، کارهای مخفی هم داشتیم که کارمان را انجام می دادیم و یادم هست در همان جریان برادرمان رجایی به عنوان یکی از رابط هایی که بایستی رهبری کند بعضی از این کانون ها را بنده معرفی کرده بودم و اسم مستعاری که برای ایشان گذارده بودیم، «امیدوار» بود و ایشان به عنوان «امیدوار» در آن جلسات شرکت می کرد که نمی شناختند که ایشان چه کسی است و نام واقعی او چیست که در آن جلسات تعلیم می دادند.
ما از نظر کارهای علنی مدرسه رفاه را به دنبال همان مسئله به وجود آوردیم. البته در این جریان می دانید که آقای بهشتی، آقای رفسنجانی و عده دیگری از آقایان و دوستان همکاری داشتند.[۴۳]
آیت الله هاشمی رفسنجانی پیرامون نقش بارز دکتر باهنر در تشکیل مؤسسه رفاه بیان می دارد:
معمولا در نهادهایی که در زمان رژیم گذشته توسط مسلمانان انقلابی تشکیل می شد یک عده معینی بودند که به صورت های مختلف به عنوان مشاور، کمک یا عضو، در این کارها نقش داشتند. در مؤسسه رفاه چون یک مؤسسه فرهنگی، رفاهی و خدماتی و همچنین انقلابی بارزی بود، ایشان از اول عضو بودند و عضو هیأت امنا و هیأت مدیره هم بودند و بیشتر کارهای فرهنگی را به ایشان و آقای رجایی سپرده بودیم. در کارهای جنبی مانند سخنرانی ها و اردوها و جلسات و کارهای دیگری هم که دانستیم، ایشان جزو افراد اساسی بودند و در حقیقت باید از ایشان به عنوان یک عضو نیرومند مهم رفاه و به عنوان یکی از مؤسسین نام برد.[۴۴]
هر چند شهید باهنر از پایه گذاران اصلی مؤسسه رفاه بود اما ساواک به علت سابقه ایشان با درخواست عضویت وی در هیأت مؤسسین مخالفت کرد.
در گزارش ساواک پیرامون درخواست دکتر باهنر برای تأسیس مؤسسه رفاه به تاریخ بیست وهشتم بهمن ۱۳۴۹ چنین آمده است:
محترما معروض می دارد: منظور: اخیرا شیخ محمدجواد باهنر شغل واعظ، تقاضای تأسیس مؤسسه فوق را نموده است.
خلاصه پیشینه: شیخ باهنر یکی از وعاظ افراطی و طرفدار خمینی مقیم تهران است که در اکثر سخنرانی های خود به طور صراحت یا کنایه مطالب تحریک آمیزی بیان می نماید و در سال ۴۲ به اتهام تحریک افکار عمومی و ایراد مطالب خلاف مصالح کشور دستگیر و به سه ماه حبس تأدیبی محکوم شده است. مشارالیه از سال ۴۷ به این طرف در جلسات هفتگی مسجد هدایت با حضور سیدمحمود طالقانی شرکت می کند که در خلال سخنرانی های خود در این مسجد گفتارهای اغواکننده ایراد می نماید.
در اساسنامه ای که یاد شده جهت مؤسسه موصوف ارائه کرده هدف آن را کمک به تأمین و بهبود زندگی فرهنگی، مادی و معنوی نیازمندان و تهیه کار برای آنان و تأسیس درمانگاه ها و آموزشگاه ها و نشر معارف اسلامی و انتشار نشریات و کتب طبق مقررات موضوعه قلمداد کرده.[۴۵]
سرانجام ساواک در تاریخ چهارم اسفند ۱۳۴۹ در مورد عضویت دکتر باهنر در مدرسه رفاه چنین اظهارنظر میکند:
با اعاده فتوکپی اساسنامه مؤسسه بنیاد رفاه و تعاون اسلامی، عضویت نامبرده بالا و همچنین سیدتقی خاموشی در آن به مصلحت نمی باشد.[۴۶]
استخدام در آموزش و پرورش و تألیف کتب دینی
با استخدام در آموزش و پرورش یکی از مهم ترین فرازهای زندگی سیاسی دکتر باهنر از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی کلید خورد. از آنجا که مبارزات سیاسی شهید باهنر علیه دستگاه پهلوی بیشتر صبغه فرهنگی داشته است، وی با توجه به شور باطنی و خلجان روحی خود آموزش و پرورش و کار با میلیون ها کودک و نوجوان محصل را فضایی ایده آل برای رساندن پیام انقلاب دانست و به قول خود:
از بین همه مشاغل و امکانات مختلفی که وجود داشت و پیشنهاد می شد، آموزش و پرورش را انتخاب کردم و در آموزش و پرورش هم دفتر تألیف کتاب های دینی را انتخاب کردم.[۴۷] البته حضور در آموزش و پرورش با توجه به پیشینه مبارزاتی دکتر باهنر به سهولت انجام نگرفت چرا که در ابتدای امر ساواک با حضور وی در آموزش و پرورش به شدت مخالفت نمود.
در تاریخ سی ام بهمن ۱۳۴۴ با توجه به سوابق دکتر باهنر ساواک چنین نظر می دهد:
با عرض مراتب فوق و با توجه به ایدئولوژی نامبرده و حساسیت شغل دبیری در صورت تصویب با استخدام وی مخالفت به عمل آید.[۴۸]
نظر به اهمیت کار و هدف باهنر از ورود به آموزش و پرورش ظاهرا وی پس از آنکه متوجه شد ساواک با استخدام وی مخالفت کرده است، در مصاحبه حضوری با مأموران تعهداتی می سپارد. اما ساواک که به اهداف باهنر پی برده بود، همچنان با استخدام او مخالفت می کند:
باید به عرض برساند این شخص فردی است ناصالح که از بیان حقیقت خودداری و در پاسخ سئوال ها غالبا سکوت اختیار می نموده، ضمنا وی برای رسیدن به اهداف خود تن به هر کاری می دهد. همچنین در مورد اینکه صراحتا اظهار می دارد «به علت جوانی و علاقه به دین و خمینی مبادرت به ایراد مطالب مضره نموده ام » تا حدودی بعید می باشد و به نظر می رسد که عوامل و تحریکاتی غیر از این سه امر در کار می باشد که در آینده با کنترل و تحت نظر گرفتن فعالیت هایش روشن خواهد شد. توضیح آنکه تعصب شخص مذکور به آیت الله خمینی حائز اهمیت می باشد. از این رو با توجه به اینکه این گونه تعهدات ضمانت اجرایی ندارد و با توجه به حساسیت شغل دبیری این بخش همچنان با استخدام مشارالیه در وزارت آموزش و پرورش مخالفت دارد.[۴۹]
سرانجام ساواک با طرح این سئوال که آیا مخالفت با ارجاع شغل که نتیجه آن گرسنگی و ناراضی بودن برای این شخص است، سبب می شود که از افکار و اعمال خود دست بردارد، موافقت می کند به دکتر باهنر فرصت آزمایش داده شود، اگر برخلاف تعهد خود عمل نمود همه گونه محدودیت می شود برای او در نظر گرفت لذا با ارجاع شغل به وی موافقت می شود اما تصریح می کنند اعمال وی کماکان تحت مراقبت قرار گیرد.
شهید باهنر علاوه بر تدریس با دفتر تحقیقات و برنامه ریزی همکاری نزدیک داشت و برنامه های تعلیمات دینی کلاس های مختلف تحت نظر او تهیه و تنظیم می گردید. او در زمینه علوم دینی به تألیف کتاب درسی مورد نظر جهت تدریس در سطوح مختلف آموزشی اقدام نمود و در این زمینه حدود ۴۰ کتاب و جزوه تألیف و به رشته تحریر درآورد.
دکتر باهنر در مورد چگونگی موفقیت خود در اصلاح کتب درسی چنین می گوید:
قرار شد که برای برنامه ریزی تعلیمات دینی، نوشتن کت
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.