فقط اینقدر👇 دیگه زمان داری با تخفیف بخریش
00روز
19ساعت
32دقیقه
35ثانیه

خرید و دانلود فایل پاورپوینت کامل روایتی از شهادت آیت الله سعیدی و بازتاب های آن

قیمت اصلی 179,700 تومان بود.قیمت فعلی 119,200 تومان است.

تعداد فروش: 50

فرمت فایل پاورپوینت

2 آیتم فروخته شده در 55 دقیقه
3 نفر در حال مشاهده این محصول هستند!
توضیحات

با فایل فایل پاورپوینت کامل روایتی از شهادت آیت الله سعیدی و بازتاب های آن یک ارائه‌ی بی‌نقص بسازید!

پاورپوینتی زیبا و کاربردی:

فایل فایل پاورپوینت کامل روایتی از شهادت آیت الله سعیدی و بازتاب های آن شامل ۱۲۰ اسلاید کاملاً حرفه‌ای و چشم‌نواز است که برای ارائه‌ی مستقیم یا چاپ آماده شده‌اند.

آنچه فایل فایل پاورپوینت کامل روایتی از شهادت آیت الله سعیدی و بازتاب های آن را متمایز می‌کند:

  • طراحی مدرن و هدفمند: فایل پاورپوینت کامل روایتی از شهادت آیت الله سعیدی و بازتاب های آن با ترکیب رنگ‌ها و چیدمان هوشمندانه، به انتقال بهتر مفاهیم کمک می‌کند.
  • کاربری راحت و سریع:فایل پاورپوینت کامل روایتی از شهادت آیت الله سعیدی و بازتاب های آن بدون نیاز به ویرایش‌های پیچیده، فقط فایل را باز کنید و ارائه دهید.
  • کیفیت بالا برای نمایش: همه‌ی اسلایدها با رزولوشن مناسب و ساختاری منظم آماده ارائه هستند.

ساخته‌شده با دقت و استانداردهای بالا:

فایل پاورپوینت کامل روایتی از شهادت آیت الله سعیدی و بازتاب های آن با رعایت جزئیات طراحی شده تا در هر محیطی بدون مشکل نمایش داده شود. هیچ‌گونه بهم‌ریختگی یا ایرادی در اسلایدهای فایل پاورپوینت کامل روایتی از شهادت آیت الله سعیدی و بازتاب های آن وجود ندارد.

تذکر:

در صورت مشاهده‌ی تفاوت در کیفیت، احتمال استفاده از نسخه‌های غیراصلی وجود دارد. نسخه معتبر فایل پاورپوینت کامل روایتی از شهادت آیت الله سعیدی و بازتاب های آن با دقت توسط تیم طراحی آماده شده است.

همین حالا دانلود کن و با فایل پاورپوینت کامل روایتی از شهادت آیت الله سعیدی و بازتاب های آن مخاطب‌هات رو تحت تاثیر قرار بده!


بخشی از متن فایل پاورپوینت کامل روایتی از شهادت آیت الله سعیدی و بازتاب های آن :

درآمد

در ساعت ۱۳ روز ۱۱ خرداد ماه ۱۳۴۹، ماموران ساواک به منزل سعیدی یورش بردند و ضمن دستگیری او منزل را نیز مورد بازرسی قرار دادند، لکن چیزی که بتوان از آن به عنوان سند علیه او بهره برداری کرد به دست نیاوردند و آن عالم ربانی را به اتهام پوچ و بی اساس: «اقدام بر ضد امنیت داخلی مملکت»! روانه بازداشتگاه قزل قلعه کردند.

رژیم شاه بر آن بود به مجاهدان راه خدا و علمای متعهد اسلام، ضرب شستی نشان دهد تا دیگر جرئت اعلام پشتیبانی از مرجعیت امام را به خود ندهند و نیز خود را از خطر مبارزات پیگیر و خستگی ناپذیر سعیدی آسوده سازد و لذا طرح قتل آن عزیز مجاهد و نستوه را به مرحله اجرا درآورد و قلبی را که به عشق اسلام، امام و امت می تپید، در شام جانکاه ۲۱ خرداد ماه ۴۹، برای همیشه از کار انداخت.

در شب پنجشنبه ۲۱ خرداد ماه ۴۹ (۶ ربیع الثانی ۱۳۹۰)، برق زندان قزل قلعه یک بار قطع شد و زندان در تاریکی فرو رفت. پس از لحظه ای چند تن، شتابان وارد سلول سعیدی شدند و فریادی از داخل سلول به گوش رسید و آن گاه سکوتی مرموز در آن محیط پرتو افکند.

زندانیانی که در کنار سلول مرحوم سعیدی بودند، نتوانستند بفهمند چه جریانی روی داده است؟ آن چند تن چه کسانی بودند؟ در سلول سعیدی چه کار داشتند و چه کردند؟ فریادی که در سلول طنین افکند از چه کسی بود؟ دیری نپایید که برق زندان روشن شد. زندانیانی که حس کنجکاوی شان تحریک شده بود، به سلول مرحوم سعیدی سرک کشیدند و با منظره وحشتناک و فاجعه باری رو به رو شدند. سعیدی با وضعی غیر عادی، در گوشه سلول افتاده بود و عمامه به دور گردن او محکم حلقه شده بود! با سر و صدا و داد و فریاد زندانی ها، ماموران نگهبانی سر رسیدند و در سلول او را باز کردند و او را بیرون آوردند و عمامه را از گردن او باز کردند، اما دیگر دیر شده بود. سعیدی، رادمردی که یک لحظه از افشاگری و روشنگری علیه شاه دم فرو نمی بست، به دست دژخیمان شاه به شهادت رسیده و روح او به ملکوت اعلی پرواز کرده بود.

در پشت قرآن جیبی آن شهید، وصیت نامه ای به خطر او به دست آمد که چنین نوشته بود:

بسم الله الرحمن الرحیم

وصیت نامه من، سید محمدرضا سعیدی خراسانی، پسران من همگی اهل علم و تبلیغ برای خدا شوید، دختران من به شوهر اهل علم و تبلیغ همسر شوید. در زندگی با هم متحد باشید و برای دنیا با هم اختلاف نکنید. همگی حق مادر را رعایت کنید. جنازه مرا در قم دفن کنید. مرا دعا کنید و سلام مرا به همگی برسانید. دو روز روزه برایم بگیرید. از آیه ۱۵۲ تا ۱۵۷ از سوره دوم غفلت نکنید. کتاب هایی که رفقا برده اند، در کتاب محجه البیضا صورت هایش هست. کتاب ها و نوشتجات مرا به وسیله آقای خزعلی پس بگیرید و به ایشان و آقای مشکینی بگویید از طلب خود مرا حلال کنند. بدهی آقای جواد آقا محمدی را بپردازید. ظاهرا دویست و پنجاه و اندی تومان است. مقداری پول در بانک دارم. در ته چک نوشته است. می توانید به وسیله آقای جعفری خوانساری دریافت دارید و نیز به وسیله ایشان و آقای کثیری، آقای بهاری را ملاقات کنید و خواهش کنید که هر طور هست خانه ام را از گرو بانک بیرون آورند. آقای نیک نام و آقای نظری رفیق آقای بهاری از جریان اطلاع دارند.

به هر کس که می خواهد زحمت فاتحه خوانی برایم بکشد بگویید در عوض، یک مسئله یاد بگیرید و عمل کنید و هر کس به من بدهکار است، من که صورت ندارم، اگر تا آخر عمرش نتوانست بپردازد بری الذمه است.

سید محمدرضا سعیدی خراسانی

اول ربیع الثانی ۱۳۹۰

(سند شماره ۲۴۳)

بنا به گفته بعضی از زندانیان سیاسی بازداشتگاه قزل قلعه که در کنار سلول شهید سعیدی بودند در ساعت ۳ بعدازظهر روز ۲ خرداد ۴۹، چند ساعت پیش از آن که او را به آن صورت فجیع به شهادت برسانند، او را به بازجوئی بردند و دیری نپایید که به سلول بازگرداندند. گویا بازجویی او را وادار کردند که وصیت نامه خود را بنویسد تا چنین وانمود کنند که چون نیت خودکشی در سر داشته، وصیت نامه خود را تنظیم کرده است! و شاید آن شهید، از شیوه برخورد آنان دریافته است که قصد از بین بردن او را دارند و از این رو شخصا به نوشتن وصیت نامه مبادرت کرده باشد و ممکن است در ساعت ۳ بعدازظهر آن روز که او را برای بازجویی برده اند، دادگاه نمایشی و فرمایشی تشکیل داده، او را رسما به اعدام محکوم کرده باشند. از آن رو، آن شهید اقدام به نوشتن این وصیت نامه کرده باشد.

این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که ساواک بر آن نبود وانمود کند که سعیدی خودکشی کرده است! زیرا هدف آنان از کشتن او ایجاد رعب و وحشت در میان اجتماع، به ویژه در جامعه روحانیت بود و از این رو می بینیم صورت جلسه ای که درباره علت مرگ او تنظیم گردیده، متفاوت و ضد و نقیض است، ساواک در گزارشی ادعا کرده است: «نامبرده درحدود ساعت ۲۱ روز ۲۰/۳/۴۹ با استفاده از خاموشی برق منطقه به وسیله فرو نمودن دستمال به حلق خود، خودکشی نموده». در گزارش دیگری اعلام کرده است: «مرگ او را خونریزی لوزالمعده تشخیص داده اند!» و سپهبد مقدم طی بخش نامه ای به ساواک ها مدعی شده است که: «بر اثر سکته قلبی در زندان فوت نموده است!» و نظر رئیس اداره پزشکی قانونی این است که: «مرگ نامبرده شوک ناشی از ضربه به شبکه عصبی خورشیدی تعیین می شود!» این ضد و نقیض گوئی ها بازگوکننده این نکته است که ساواک می خواسته مرگ سعیدی را مرموز و مشکوک جلوه دهد تا بتواند نقشه خود را برای ایجاد رعب و وحشت به بهترین نحوی به مرحله اجرا درآورد. البته احتمال این که ساواک به سبب دستپاچگی و وحشت و به مصداق «الخائن خائف»، دچار این ضد و نقیض گوئی ها شده باشد، دور از واقعیت نیست. لیکن با در نظر گرفتن آن که ساواک چند روز پس از شهادت سعیدی، مرحوم شهید مطهری را به مرکز ساواک فرا می خواند و صورت جلسه های متفاوت و اظهارنظرهای گوناگون پیرامون علت مرگ سعیدی را به ایشان ارائه می دهد، این گمان در ذهن قوت می گیرد که این ضد و نقیض گوئی ها ساختگی و نمایشی بوده است تا به مجاهدان روحانی بفهماند که اگر دست از سرسختی و مبارزه جویی علیه رژیم شاه برندارند، به سرنوشت سعیدی دچار خواهند شد و ساواک از کشتن و نابودی آنان باکی ندارد! از این رو، می بینیم که نماینده دادستان ارتش به نام سرهنگ قضایی ایروانی، در زیر صورت جلسه تنظیمی پیرامون علت مرگ سعیدی نوشته است: «… جنازه را در اتاق بهداری زندان قزل قلعه مشاهده نمودم، لیکن در وضع و چگونگی فوت، صورت جلسه را تایید نمی کنم!» که فرمایشی بودن این اظهار نظر نیز روشن است، زیرا این ماموران چشم و گوش بسته را هیچ گاه یارای آن نبوده است که بر خلاف نظر مقامات ساواک اظهار نظر کنند، از این جهت می توان گفت که این موضع نماینده دادستان نیز طبق نقشه از پیش تعیین شده ساواک و به منظور مشکوم نشان دادن علت فوت مرحوم سعیدی بوده است. صورت جلسه تنظیمی ساواک در مورد علت فوت شهید سعیدی چنین است:

صورت جلسه

در ساعت ۴:۵ روز پنج شنبه ۲۱/ ۳/ ۴۹ از جسد سید محمدرضا فرزند سید احمد، شهید سعیدی خراسانی که به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی مملکت از تاریخ۱۴/ ۳/ ۴۹ طبق قرار قانونی شماره ۱-۱۵۸۸-۶۶-۴۰۱ مورخ ۱۴/ ۳/ ۴۹ بازپرسی شعبه ۷ دادستان ارتش در زندان قزل قلعه بازداشت بود، با حضور نماینده دادستان ارتش و امضا کنندگان ذیل معاینه گردید. در بدن متوفی هیچ گونه آثار ضرب و جرح مشاهده نشد و معلوم گردید که نامبرده در حدود ساعت ۲۱ روز ۲۰/ ۳/ ۴۹ با استفاده از خاموشی برق منطقه و به وسیله فرو نمودن دستمال به حلق خود،خودکشی نموده و نگهبان گشت که متوجه جریان امر گردیده، بلافاصله پزشک و پزشکیار و سایر نگهبانان زندان را به بالین او حاضر و ملاحظه می کنند که مشارالیه فوت نموده است:

۱- نماینده دادستان ارتش – سرهنگ ایروانی – در ساعت فوق جنازه را در اتاق بهداری زندان قزل قلعه مشاهده نمودم. لیکن در وضع و چگونگی فوت صورت جلسه را تایید نمی کنم.

۲-پزشک زندان قزل قلعه: دکتر مقبلی

۳-پزشکیار زندان قزل قلعه: نبهی

۴-نگهبانان انفرادی: مهدی حقی، اسدالله ابراهیمی

۵-نگهبانان عمومی: عطاء الله غلامی، باقر مومنی، سهراب تیموری»

(سند شماره ۲۴۳)

گزارش تنظیمی ساواک در مورد علت فوت مرحوم سعیدی چنین است:

«گزارش، درباره: فوت سید محمدرضا سعیدی خراسانی در بازداشتگاه قزل قلعه

محترما به استحضار می رساند:

در مورخه ۲۰/ ۳/ ۴۹ اطلاع حاصل شد که یاد شده بالا در سلول خود فوت نموده است. بنا به وظیفه محوله، این جانب یهودا عاقل، بلافاصله در بازداشتگاه قزل قلعه حاضر و صورت جلسه ای در این مورد با حضور نماینده دادستانی و پزشک و پزشکیار و نگهبانان قزل قلعه تنظیم، و لکن برای روشن شدن جریان امر از نظر پزشکی، اقدامات انجام شده: در اجرای اوامر صادره به منظور روشن شدن موضوع در مورخه ۲۱/ ۳/ ۴۹ ضمن تحقیقاتی که به صورت مصاحبه از عناصر نگهبانی بازداشتگاه قزل قلعه به عمل آمده، معلوم گردید که یکی از عناصر نگهبانی در ساعت ۲۱، برای اخذ مهر نماز به سلول مشارالیه مراجعه، لکن مشاهده می نماید که یاد شده بالا به طور غیر عادی دراز کشیده و از حالت طبیعی خارج می باشد، لذا مراقب دیگری را به کمک طلبیده و با یکدیگر او را از سلول خارج نموده و به بهداری قزل قلعه آورده و فورا پزشکیار مربوطه و سپس پزشک بازداشتگاه به بالین او حاضر و اقدامات اولیه را جهت نجات وی (دادن تنفس مصنوعی با دستگاه اکسیژن، تزریق داروی لازم) انجام، لکن ملاحظه می شود که مشارالیه فوت نموده است، ضمنا با تحقیقاتی که از سایر عناصر نگهبانی و زندانیان همجوار متوفی به عمل آمد، مجموعا اظهار داشتند که در ساعت ۲۰ نامبرده بالا برای وضو گرفتن از سلول خود خارج و در همان ساعت مشغول خواندن نماز بوده، لیکن بعد از آن متوجه می شوند که مشارالیه در همان لحظاتی که به بهداری منتقل می گردد، فوت شده است.

پس از انتقال مشارالیه به اداره پزشکی قانونی، مطابق گزارش معاینه جسد اداره پزشکی قانونی (فتوکپی آن ضمیمه است)، هیچ گونه آثار ضرب و جرح و خفگی در وی دیده نشده و پس از کالبد شکافی، مرگ او را بر اثر خونریزی لوزالمعده تشخیص داده اند. ضمنا به عرض می رساند با مراجعه به پرونده اتماهی مشارالیه معلوم گردیده، پس از اخذ قرار تامین در مورخه ۱۴/ ۳/ ۴۹ فقط دو نوبت در مورخه های ۱۶ و ۱۷/ ۳/ ۴۹ از وی بازجویی تکمیلی به عمل آمده و از آن تاریخ تا هنگام فوت، مشارالیه از وی هیچ گونه تحقیق به عمل نیامده و پرونده اتهامی مشارالیه به ضمیمه نامه پزشکی قانونی، جهت اقدام قانونی به اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی احاله خواهد شد. مراتب استحضارا معروض گردید».

تهیه کننده یهودا عاقل – ۲۳/ ۳/ ۴۹ – رئیس بخش مستقل ۳۰۳۰، حسینی،/۳/۴۹

(سند شماره ۲۴۵)

نظریه رئیس اداره پزشکی قانونی در مورد علت فوت مرحوم سعیدی چنین است:

اداره محترم دادستانی ارتش – پیرو گزارش معاینه جسد محمدرضا فرزند احمد، شهرت سعیدی خراسانی به شماره جواز دفن ۷۰۳ که تسلیم سرکار سرهنگ جلالی، نماینده محترم دادستان ارتش گردید. پس از بررسی نتایج آسیب شناسی و سم شناسی، اظهار نظر کارشناس پاتولوژی، علت مرگ نامبرده شوک ناشی از ضربه به شبکه عصبی خورشیدی تعیین می شود».

رئیس اداره پزشکی قانونی – دکتر سید محمد طباطبایی

(سند شماره ۲۴۶)

در اطلاعیه سپهبد مقدم به ساواک های مشهد، قم، شیراز، تبریز، کرمان، همدان و اصفهان، پیرامون شهادت سید محمدرضا سعیدی، علت مرگ او، «سکته قلبی» اعلام شده است! متن آن به این شرح است:

نام برده بالا یکی از روحانیون افراطی و طرفدار خمینی مقیم تهران بوده که به علت فعالیت های خلاف مصالح کشور و تهیه و توزیع اعلامیه های مضره دستگیر و روز ۲۰/۳/۴۹ بر اثر سکته قلبی در زندان فوت نموده است، خواهشمند است دستور فرمایید به طور غیر مستقیم، مراتب را به روحانیون تفهیم و نتیجه را اعلام دارند».

مدیر کل اداره سوم

مقدم، ۱۴/ ۴/ ۴۹

ساواک های: مشهد، قم، شیراز، تبریز، کرمان، همدان، اصفهان

مسئول بررسی: اوانی، رئیس بخش ۳۱۶، ازغندی رئیس اداره یکم عملیات و بررسی، جوان

(سند شماره ۲۴۷)

ساواک به منظور آن که به مردم به ویژه به علما و روحانیون مجاهد به خوبی بفهماند که سعیدی به دست دژخیمان ساواک به شهادت رسیده است، جنازه آن شهید را به خانواده او تسلیم نکرد و در بامداد روز ۲۱/۳/۴۹، ماموران ساواک به در منزل مرحوم سعیدی واقع در خیابان غیاثی رفته، فرزند بزرگ او آقای سید محمد سعیدی را به اسم ملاقات بابا به زندان قزل قلعه بردند و از آن جا همراه با آمبولانسی که جنازه آن شهید را حمل می کرد، به طرف قم حرکت دادند، بدون آن که به او گوشزد کنند که پدرش را به شهادت رسانده اند. در گورستان «وادی السلام» قم، سید محمد سعیدی یک باره با بدن بی جان پدر خویش رو به رو شد و دریافت چه فاجعه ای روی داده است! لیکن برای او باورکردنی نبود، به ماموران ساواک که گرداگرد او حلقه زده بودند، نگاهی کنجکاوانه کرد، شاید می خواست از آنان برای بیرون آمدن از اشتباه کمک بگیرد، شاید انتظار داشت از زبان کسی بشنود که این بدن بی روحی که آن جا افتاده، متعلق به سعیدی مجاهد نیست، لیکن چشمان خون گرفته ی ماموران ساواک و نگاه های شرربار و گناه آلود آنان، نمایندگر جنابت مخوفی بود که روی داده بود و به او می باوراند که اشتباه نمی کند. خیال واهی او را فرا نگرفته است، در خواب نیست و به راستی این پدر مجاهد و فداکار اوست که به دست دژخیمان و جلادان به شهادت رسیده است. برای لحظه ای چشمانش را بست، بغض گلوی او را فشرد، اشک در چشمان او حلقه زد، مهر و محبت پدر مهربان و فداکارش در برابر چشمان او می جست شد. ایثارگری ها، فداکاری ها و ستیزه جویی های پدر خود را علیه رژیم شاه به خاطر آورد، صدای دلنشین و حماسه ساز او را که هر شب در مسجد امام موسی بن جعفر (علیه السلام)، به گوش می رسید و به نمازگزاران درس مبارزه، فداکاری و پایداری می داد، در گوش او طنین می افکند و به یاد آورد که سعیدی از آغاز نهضت امام خمینی با وجود فشارها و اذیت های ساواک هیچ گاه دم فرو نیست و از افشاگری و روشنگری باز نایستاد تا به سوی خدا شتافت. سید محمد سعیدی با وجود آن که در سنین نوجوانی بود و به طور ناگهانی و دور از انتظار با بدن بی جان پدر خویش رو به رو شده بود، خود را نباخت، به گریه و زاری نپرداخت و مرعوب و حیرت زده نگردید، بلکه به حماسه آفرینی برخاست. او دریافت که با شهادت سعیدی مجاهد، وظیفه دارد رسالت مقدسی را که آن شهید دنبال می کرد، به دوش کشد و ادامه دهد. و این وظیفه را در همان جا و در همان لحظه آغاز کرد و خطاب به پدر شهید خویش چنین راز و نیاز کرد:

«پدر تو پیش رسول الله رو سفیدی!

پدر تو پیش خمینی رو سفیدی!

پدر تو به سعادت رسیدی

پدر! تو خوب می داانی که «الدنیا سجن المومن»، دنیا زندان مومن است و گنجایش تو را ندارد.

دنیای ظلم، ظرفیت و تحمل امثال تو را ندارد.

آسوده باش پدر! و لبخند بزن و من هم لبخند می زنم».

ماموران ساواک که از یک نوجوان پدر از دست داده انتظار چنین شهامت و دلاوری را نداشتند، نخست کوشیدند با زبان چرب و نرم و با پشت هم اندازی، فرزند خلف سعیدی را رام و آرام و اغفال کنند و تحت تاثیر زبان بازی های خود قرار دهند، از این رو، تا آن جا که توانستند از بی گناهی خود سخن گفتند و روی این موضوع دروغ که سعیدی به طور طبیعی جان سپرده است پا فشردند! لکن آن گاه که دریافتند که زبان بازی های آنان نمی تواند حقایق را وارونه جلوه دهد، در صدد تهدید برآمده به او هشدار دادند که: «در این جا هر چه بگویی و به هر مقامی توهین کنی، به تو کاری نداریم، ولی مواظب باش اگر در بیرون یک کلمه از این حرف ها از دهنت در بیاید، فورا تو را بازداشت می کنیم!».

دیری نپایید که جنازه آن روحانی مجاهد را غسل دادند و کفن کردند و در شرایطی که هنوز در محاصره و زیر نظر ماموران ساواک قرار داشتند، به گورستان بردند و به خاک سپردند. ماموران ساواک که حتی از بدن بی جان سعیدی وحشت داشتند و از این رو، همراه جنازه به قم آمده بودند، آن گاه که او را در دل خاک جا دادند، نفس راحتی کشیدند و محاصره را شکستند و با شتاب فراوان از آن جا دور شدند!

به دنبال انجام این خیانت خونین از طرف ساواک، سپهبد مقدم طی بخش نامه ای به ساواک سراسر کشور، دستور داد از هر گونه تبلیغ، تحریک و فعالیت در جریان فوت سعیدی جلوگیری کنند و افرادی را که در این زمینه فعالیتی انجام می دهند، فورا دستگیر و دست کم به مدت ۳ سال تبعید کنند که خود نمایانگر ترس و وحشت مقامات رژیم و بازتاب شهادت سعیدی در میان اجتماع ایران است. متن آن اطلاعیه چنین است:

«با توجه به فوت سید محمدرضا سعیدی خراسانی، دقیقا مراقبت های لازم معمول و از اشاعه مطالب تحریک آمیز در مورد فوت وی جلوگیری و در مراسم سوم و هفتم نامبرده، منحصرا اقوام و بستگان او حق شرکت دارند و از برگزاری هر گونه مراسمی وسیله اشخاص با همکاری شهربانی و ژاندارمری محل جلوگیری و اشخاصی را که در این زمینه فعالیت و تبلیغ می نمایند، دستگی و با تشکیل کمیسیون امنیت اجتماعی محل، حداقل به مدت ۳ سال تبعید و محل آن متعاقبا اعلام خواهد شد. مقدم»

فرزند شهید سعیدی پس از پایان مراسم دفن پدر خود، فورا به حضور برخی از مجاهدان روحانی قم شتافت و شهادت مرحوم سعیدی را به آنان خبر داد، آن گاه راهی تهران شد.

بانو سعیدی که چشم انتظار فرزند خویش نشسته بود تا از دیدار پدر زندانی خود بازگردد، خبر سلامتی او را بیاورد، ناگهان با قیافه گریان او رو به رو گردید که فریاد می زد: «مادرم! پدرم راحت شد. دیگر به خانه بازنمی گردد و هرگز او را نخواهیم دید. لباس سیاه بر تن نما و ما را هم سیاه پوش کن که بی پدر شدیم!».

با انتشار خبر شهادت مرحوم سعیدی در شهرستان قم با آن که حوزه، تعطیلی دوران تابستان را می گذراند و از روحانیان و محصلین علوم اسلامی کمتر کسی در قم بود، شماری از روحانیان و مردم، در مدرسه فیضیه اجتماع کردند.

آقای شیخ مرتضی حائری یزدی، صبح روز جمعه ۲۲ خرداد ۴۹ به مدرسه فیضیه رفت و شخصا به پهن کردن فرش در صحن مدرسه پرداخت. چند تن از طلاب ساکن مدرسه به کمک او شتافتند و نپایید که خبر برگزاری مراسم بزرگداشت برای مرحوم سعیدی، در مدرسه فیضیه در شهر قم پیچید و شماری از روحانیان و مردم و نیز مقامات بزرگ روحانی به مدرسه فیضیه رفته و در آن مراسم شرکت کردند.

آقای سید احمد کلانتری در مراسم مزبور طی یک سخنرانی، وضع مرحوم سعیدی را از این نظر که جنازه او را شب هنگام و

  راهنمای خرید:

  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.